cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

زنـــــــانه

این کانال فروشی نیست یه دزد پیدا شده و داره با فتوشاپ یه سری کانالارو به اسم خودش میدزده و میفروشه اینجا به هیچ عنوان فروشی نیست گول نخورید❌

Більше
Рекламні дописи
10 282
Підписники
-1524 години
-1107 днів
-56130 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

#part1 -اههه…اهیییی..باباییی ک.صم خونی شد…اوییی…درد دارممم… تندتند توی ک.ص صورتی و تنگش تل*نبه میزدم و خودمو بهش میکوبیدم صدای ناله هامون فضای اتاق رو پر کرده بود و ک.ص صورتی و تنگش پر از خون شده بود ک.یرم برای سوراخ تنگ این دختر بچه زیادی کلفت و دراز بود ولی ج.ر خوردنشو زیرم دوس داشتم -اوممم..قربون این ک.ص تنگ و پر از آبت بشم…اووففف…ک.یرم داره توش دل دل میزنه…اهیییی💦👇👙 https://t.me/+X1VWP9VeKAc0NjZk https://t.me/+X1VWP9VeKAc0NjZk
Показати все...
👍 3
دختره رو به بردگی گرفته و برای آزادیش باید برای ساک بزنه🔞😱👇🏻 -اهههههه ارباببببببب توروخدا #ک*صمو ول کنید -ولی تو دختر خوبی نبودی... نگاه ک..یرم هنوز باد نکرده... کارتو خوب انجام ندادی.🔥 دستش رو گذاشت زیر چونم و مجبورم کرد بهش نگاه کنم. -فکر میکنی سگ خوبی هستی کوچولو؟ مردد سری به نشونه تایید تکون دادم که ک...یرشو نزدیکم آورد. -پس یجوری ساک بزن که نندازمت جلوسگا برده کوچولوم🔞🔥 https://t.me/+o_TjdPFgg78yNTA0 https://t.me/+o_TjdPFgg78yNTA0 دختر کوچولوشو برده کرده مجبورش میکنه ساک بزنه وگرنه تنبیهش میکنه😈💦💦💦
Показати все...
👍 1
-برو زیر میز #کی*رمو برام #ساک بزن💦🙊 -اما اگه یکی بیاد چی؟ دستش رو روی سینه هام کشید. -حتی معاون و اساتیدم روی حرف #مدیر حرف نمیزنن اما تو میزنی دانشجوی حشریم؟😱🔞👇🏻 https://t.me/+o_TjdPFgg78yNTA0 https://t.me/+o_TjdPFgg78yNTA0 دختره برده مدیر دانشگاه میشه و هرروز براش مجبوره #ساک بزنه 💦🔞😱
Показати все...
👍 1
-همین الان خمشو برام #ساک بزن! -اما عم... ارباب بابام اینجاست... میبینه! -مگه وقتی #کونتو روی *یرم تکون میدادی شیک میزدی برات مهم بود که الان مهمه؟🍑🔞💦 به مانیتور اشاره کرد: -تا پنج دقیقه دیگه برام #ساک نزنی فیلمای #کون دادنت به عموت همگانی میشه دانشجوی گلم👅😱 https://t.me/+o_TjdPFgg78yNTA0 https://t.me/+o_TjdPFgg78yNTA0
Показати все...
👍 1
بچه ها اینجا کسی داریم بچه انزلی باشه اگه هست یه پیام بده چندتا سوال دارم ازش https://telegram.me/BChatBot?start=sc-29594-NDGpYCO
Показати все...
#دخترک178 حق با یاسین بود بهتر بود بیرون بره و کمی خوش بگذرونه حداقل. کنار هیوا نشستم و روی موهاش بوسه زدم‌. یاسین خنده ی ارومی کرد و آزمون دور شد _بی من میخوای بری بیرون؟ ترسیده بود و نمیدونست چی بگه... کنار گوشش زمزمه کردم:عروسکم با یاسین میره بیرون و هرچی دلش میخواد میخره. فقط اون لباسایی که من دوست ندارم نمیپوشه و خیلی زود برمیگرده خونه ...چون یاسین برگرده وببینه عروسکش نیست بدجور دلخور میشه میدونی که... سری تکون داد و خیلی آروم سریع روی لبم و بوسید. با این بوسه میتونستم امروز خیلی کارا کنم ... با بوسه این عروسک قلبم باز ریتم گرفته بود و داشت از جا کنده میشد. چندین بار به یاسین سپردم که مواظب باشه و زود به خونه برگردن. یاسین مورد اعتماد بود اما باز نگرانی های من برای این دختر تمومی نداشت اصلا. به شرکت که رسید رضا چندین قرار کاری روی سرم ریخت و به حدی سرم شلوغ شد که تا اخروقت مجبور به موندن توی شرکت شدم. از اون شب مهمونی و فرداش دیگه جرات نداشت حتی اسم هیوارو جلوی من بیاره. نزدیک غروب با وجود خستگی زیاد اما با شوق به خونه برگشتم. چون میدونستم یک لحظه دیدن هیوا تمام این خستگی هارو برای من در میکنه... وارد خونه شدم و با. دیدن چراغ های خاموش گره بین ابروهام افتاد.هنوز برنگشته بودن ... همونجا روی مبل نشستم و به در ورودی چشم دوختم. من هزار بار تاکید کرده بودم زودتر به خونه برگردن.حتی به خود هیوا گفته بودم که میخوام وقتی میام توی خونه باشن.. اما هیچ کدوم انگار حرفم براشون ارزشی نداشته. یه چشمم به ساعت روی دیوار بود و یه چشمم به در. با گذر هر دقیقه عصبی تر میشدم ... بالاخره بعد از یک ساعتی که برای من به اندازه یک سال گذشت در حیاط باز شد و دروغ چرا من نفس راحتی کشیدم برای برگشتنش... اما این آسودگی خیال دلیل نمیشد که عصبانیت فروکش کنه! هر دونفرشون به حرفهام اهمیت نداده بودن و باید جوابگو میبودن...
Показати все...
🔥 68👍 31 17😱 8🥰 5😁 2👎 1😢 1🎉 1
+دهنت👅 و باز کن دختر کوچولو باید برام بخوریش🍆! _ من...من...خوردن....خوردنشو👅 بلد نیستم ددی! با انگشت شست لب پایینمو نوازش میکنه: _باز کن دهنتو.... خودم الان یادت میدم بیبی گرل💦! https://t.me/+5sRy4xwqmkViMDJk
Показати все...
_وقتی سوراخ تنگتو گشاد کردم یاد می گیری به حرفم گوش کنی. تا بیام حرفی بزنم، #کلفتشو دوباره محکم توی بهشت تنگم فرو کرد و تند تند به تلمبه زدن _اههه...ممم...ددی یواش تر درد دارم. اسپنک محکمی به باسن لختم زد و کنار گوشم زمزمه کرد: _چه تپل تنگی داری کوچولو، سالارمو بلعیده توش!🔞🔞🔞 https://t.me/+5sRy4xwqmkViMDJk https://t.me/+5sRy4xwqmkViMDJk
Показати все...
-بشین روی دیلدو خودتو ارضا کن زود باش لبمو گاز گرفتم و اروم سوراخ ک.صمو روی دیلدوی کلفتش قرار دادم اروم خودمو روش تکون میدادم که با بی حوصلگی طرفم اومد و سینمو محکم فشرد -داری حوصلمو سر میبری! تند تند خودتو بالا پایین کن حرکاتم رو تند کردم که از دردش جیغی زدم و... https://t.me/+vfiCxFCZo9A2ZTI0 https://t.me/+vfiCxFCZo9A2ZTI0
Показати все...
👍 2👎 1
-- اههه…بکنش توی ک*صمم..اهییی…میخام این کلفتو توی ک*ص خیس و داغم حسش کنم..اهههه زندانبان بی توجه به حرفام توی ک*ون تپل و سفیدم تلنبه میزد و خودشو بهم میکوبید ترشحات ک*صم هر لحظه بیشتر میشد صدای ناله هام توی سلول پیچیده بود دستمو روی سینه های بزرگم گذاشتم و نوکشونو فشار دادم از شهوت داشتم دیوونه میشدم دلم میخاست ک*ر کلفت و درازشو توی ک*صم حسش کنم دستمو جلو بردم و ک*رشو از ک*ونم بیرون کشیدم  و یه دفه توی ک*صم فرو کردم و…👅💦🍑 https://t.me/+vfiCxFCZo9A2ZTI0 https://t.me/+vfiCxFCZo9A2ZTI0 توی زندان سربازا ک*ص و ک*ونشو #گروهی یکی میکنن🫦🫦
Показати все...
👎 2👍 1
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.