cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

اتـ؋ـاق در یـک رویـا...

نمی‌دونم. یه جایی باید برا رویاهامون باشه دیگه، مگه نه؟

Більше
Рекламні дописи
1 393
Підписники
Немає даних24 години
-27 днів
+230 днів
Час активного постингу

Триває завантаження даних...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Аналітика публікацій
ДописиПерегляди
Поширення
Динаміка переглядів
01
وسطِ بهار پائیز شدم. اردیبهشتم سوزِ سرمای دِی ماه رو گرفت و شکوفه ها برام شدن برگای لُختِ بی حیایِ اوایل زمستون. میشنوم که صدام میزنی، انقدر دوری که صدات تو همه ی کوه های بینمون منعکس میشه و انقدر نزدیکی که نفس کشیدنِ بین کلماتت رو میشنوم. پرسید چطور آدمی بود؟ هرچی فکر کردم فهمیدم روحِ آدما هیچوقت توی کلمات جا نمیشه. نگاش کردم گفتم عجیب بود. خیلی عجیب.. برام نوشته. نمی‌دونم چطوری ولی عمیقن چند روزی بود که فکر می‌کردم، کاش یکی برام بنویسه. خیلی حقیقت قشنگی بود که بین همه، این نوشته، از طرف تو باشه! 💙
280Loading...
02
دوباره طلوع کن که برگ و برم را بهار و خورشید نمی‌تواند زنده کند تو اما می‌توانی تو اما توانش را داری هزار بار با چیزهایی که می‌شد و می‌توانستم امتحانش کردم، ولی فایده ای نداشت. قصه در جایی دیگر نوشته شده بود و من دست و پا زدنم فقط برای هیچ ک پوچ طی می شد. قصه ات را خدا نوشته بود و من خوانده بودم. خوانده بودمت که هرکس تورا دید به خود ببالم و بگویم تو یک روز با من در آزادی، آزادانه زندگی کردی. و برای من همه چیز از آنجا، رنگ و بویی دیگر گرفت. دقیق مثل همین که گفتم، من نور و طلوع تورا می‌خواهم. نه بهار و خورشیدی که‌ چندی بعد پشت اَبرها پنهان می‌شود. لطف کن برس و بتاب و بباز و بساز من در این شب تاریک با انتظار به تماشایت خیره شده ایم.
832Loading...
03
Media files
10Loading...
04
همه چیز تو این ثانیه ها فراتره.
1171Loading...
05
Escape from the crowd: @Mahsa_Bayrami
1060Loading...
06
نه.
1250Loading...
07
واقعا داری شکوفه میدی؟
1271Loading...
08
درخت دور افتاده شب های تاریکم. که ماه فقط می‌بیندش.
10Loading...
09
امتحان کردم، ای روزها واقعا در بی حسی شدید به سر می‌برم. اما وقتی صدا و شعرهای براهنی می‌رسه، همه چیز رو فراموش می‌کنم و شروع می‌کنم به شکوفه دادن.
1272Loading...
10
رضا براهنی.
1277Loading...
11
Media files
1453Loading...
12
https://t.me/ArtClavicle/29531 >>>>>>>>>>
320Loading...
13
در خاطرات هرکسی، چیزهایی است که به هیچ کس نمی گوید، فقط برای دوستانش بازگو می‌کند. مسائلی هم هست که حتی به دوستان نمی‌شود گفت و آدم فقط برای خودش می‌تواند بازگو کند، عین راز است. اما سرانجام چیزهایی هم هست که انسان حتی می‌ترسد برای خودش هم آشکار کند. #داستایفسکی
1706Loading...
14
Media files
1654Loading...
15
بفرمایید تو جنگل:
1820Loading...
16
چقد کیف داد
1781Loading...
17
بغل فروشی مهسا شبیه جنگل، برا پرسه زدن حرف نداره.
1862Loading...
18
خیلی ممنونم که می‌خوابید‌. خیلی ممنونم که تنهام می‌ذارید.
1800Loading...
19
نمی‌تونم از تاریکی نگم. نمی‌تونم ساکت نباشم در تاریکی.
1850Loading...
20
Media files
1830Loading...
21
کاش اونقدر سخت نکرده بودی که نشه واست آهنگ فرستاد.
231Loading...
22
آزاد باش عزیز من. همیشه آزاد باش و آزاد زندگی کن.
1956Loading...
23
Media files
1885Loading...
24
Media files
1954Loading...
25
کاش الان مونیخ بودم💔
2070Loading...
26
چرا زندگی اینجوریه؟
2080Loading...
27
بیشتر از هر وقت دیگری نیاز دارم این روزها، یک نفر برایم بنویسد. بی هیچ منتی. انگار که نشسته باشد پشت پنجره اتاقش و به من فکر کند، بنویسد و بگوید که چگونه مرا می‌بیند. می‌فهمد و به من فکر می‌کند. بیشتر از هر وقت دیگری دلم می‌خواهد خودم را ما بین کلمات و جملات یک نفر ببینم. ترجیحا نامه.
2275Loading...
28
خوابم نمی‌بره. خسته ام ها ولی خوابم نمی‌بره. فکر کنم امروز به اندازه کافی زندگی نکردم.
2209Loading...
29
برهنگی در رنج
2454Loading...
30
Media files
2539Loading...
31
داستایوفسکی
2625Loading...
32
زندگی رسم خوشایندی‌ست زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ پرشی دارد اندازه‌ عشق زندگی در لب جوی، زندگی در هیاهو، زندگی در جریان روزمرگی، چیزی نیست که از یاد من و تو برود.
2360Loading...
33
فردا می‌خوام براشون اسم انتخاب کنم؛
2521Loading...
34
دلم یه دعوا و یه بحث دونفره می‌خواد. از اونا که بعد کلی جیغ و داد و فحش کشیدن و گریه، هر دو همو بغل کنیم و ساعت ها همچنان خفه شیم.
2718Loading...
35
حرف زدن سخت شده. مکالمه سخت تر. امروز حدود عصر، یکی از دوستام بهم زنگ زد که فقط سکوت کرده بود. حالش بد بود و من کاری از دستم برنمیومد. بعد از سی و چاهار روز، یه نخ سیگار کشیدم که تمامن فرو رفت توی رگ هام. اما به چیزی بیشتر از سیگار نیاز داشتم. و اما حالا بعد از فروکش هیاهویی که دنبالم دویده بود، نشستم و با تنهایی دارم دورم یه دیوار می‌کشم. و هیچ اصلا هم نمی‌خوام که کسی خرابش کنه.
2085Loading...
36
یک مترسک تنها که در ازدحام تاریکی دشت، از ایستادن خسته شده.
2384Loading...
37
برای دل نگرانیام یکاری کن. هرچند دیره‌. اما یکاری کن.
2477Loading...
38
من سایبان توام. هم آشیان توام.
2552Loading...
39
Media files
2624Loading...
وسطِ بهار پائیز شدم. اردیبهشتم سوزِ سرمای دِی ماه رو گرفت و شکوفه ها برام شدن برگای لُختِ بی حیایِ اوایل زمستون. میشنوم که صدام میزنی، انقدر دوری که صدات تو همه ی کوه های بینمون منعکس میشه و انقدر نزدیکی که نفس کشیدنِ بین کلماتت رو میشنوم. پرسید چطور آدمی بود؟ هرچی فکر کردم فهمیدم روحِ آدما هیچوقت توی کلمات جا نمیشه. نگاش کردم گفتم عجیب بود. خیلی عجیب.. برام نوشته. نمی‌دونم چطوری ولی عمیقن چند روزی بود که فکر می‌کردم، کاش یکی برام بنویسه. خیلی حقیقت قشنگی بود که بین همه، این نوشته، از طرف تو باشه! 💙
Показати все...
دوباره طلوع کن که برگ و برم را بهار و خورشید نمی‌تواند زنده کند تو اما می‌توانی تو اما توانش را داری هزار بار با چیزهایی که می‌شد و می‌توانستم امتحانش کردم، ولی فایده ای نداشت. قصه در جایی دیگر نوشته شده بود و من دست و پا زدنم فقط برای هیچ ک پوچ طی می شد. قصه ات را خدا نوشته بود و من خوانده بودم. خوانده بودمت که هرکس تورا دید به خود ببالم و بگویم تو یک روز با من در آزادی، آزادانه زندگی کردی. و برای من همه چیز از آنجا، رنگ و بویی دیگر گرفت. دقیق مثل همین که گفتم، من نور و طلوع تورا می‌خواهم. نه بهار و خورشیدی که‌ چندی بعد پشت اَبرها پنهان می‌شود. لطف کن برس و بتاب و بباز و بساز من در این شب تاریک با انتظار به تماشایت خیره شده ایم.
Показати все...
همه چیز تو این ثانیه ها فراتره.
Показати все...
Repost from قمر
00:31
Відео недоступнеДивитись в Telegram
Escape from the crowd: @Mahsa_Bayrami
Показати все...
نه.
Показати все...
واقعا داری شکوفه میدی؟
Показати все...
درخت دور افتاده شب های تاریکم. که ماه فقط می‌بیندش.
Показати все...
امتحان کردم، ای روزها واقعا در بی حسی شدید به سر می‌برم. اما وقتی صدا و شعرهای براهنی می‌رسه، همه چیز رو فراموش می‌کنم و شروع می‌کنم به شکوفه دادن.
Показати все...
رضا براهنی.
Показати все...