cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

🌷 هر روز با شهدا 🌷

کانال #هر_روز_با_شهدا سعى دارد شما را با رزمندگان هشت سال دفاع مقدس همراه كند. به فيض رسيديد التماس دعاى #فرج #کپی حلال اندر #حلال است. با #خواندن، #کپی‌کردن یا #فورواردِ پست‌ها در ثواب این کانال سهیم باشید.

Більше
Рекламні дописи
374
Підписники
Немає даних24 години
-47 днів
-530 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۸۸ #لبخند_به_کابل 🌷اسیری که روزی چند تا کابل نمی‌خورد اسیر نبود و مزه شش ماه اول اسارت به شمردن تعداد کابل‌های نوش جان شده و نشون دادن رد اونا به همدیگه بود. اینم خودش یه تنوع و وقت گذرونی بود. بعضی بچه‌ها انگار نه انگار رو پوست بدنشون گیرنده حسی وجود داره و دردشون میومد. بمب روحیه و شادابی بودن و تو همون شرایط هم خوشمزگی‌شون گُل می‌کرد. تا از چنگ بعثیا خلاص می‌شدیم و در آسایشگاها بسته می‌شد بعضیا مسیر کابل‌ها را که ردشون روی بدن بچه‌ها اشکال مختلفی رو ایجاد کرده بود به انواع مناظر طبیعی و حیوانات تشبیه می‌کردن و همه رو به خنده می‌نداختن. همه می‌خندیدن هر چند کوتاه مدت بود، ولی روحیه بچه‌ها رو عوض می‌کرد. راوی: طلبه آزاده سرافراز رحمان سلطانی ❌️❌️ امنیت، اتفاقی نبوده و نیست! #شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
Показати все...
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۸۷ #یک_تنه_جلوی_چهل_داعشی_ایستاد!! 🌷اگر عبدالکریم نبود، جاده بوکمال به دست داعش می‌افتاد و به دنبال آن شهر بوکمال نیز سقوط می‌کرد. او به تنهایی با ۴۰ تن رو به ‌رو می‌شود و پس از به هلاکت رساندن ۳۷ نفر از آن‌ها، فشنگ‌هایش تمام می‌شود. به سوی او حمله می‌کنند تا اسیرش کنند، اما این‌بار با سرنیزه دفاع و دو نفر دیگر را مجروح می‌کند و در نهایت به شهادت می‌رسد. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز مدافع حرم عبدالکریم پرهیزگار (تولد: ۱۳۶۵، شهادت: ۲۰ آذر ۹۶، محل شهادت: سوریه) #شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
Показати все...
۰
Показати все...
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۸۶ #یکی_از_هزاران.... 🌷سـال ۶۵ در عملیات کربلای ۴، گروهی از غواصان به دست ارتش عراق اسیر شدند. عراقی‌ها اعلام کردند ایرانی‌ها مستشار ژاپنی دارند و ما یک ژاپنی رو اسیر کردیم! از آن‌جایی که این اسیر از ناحیه فک و صورت زخمی شده بود نمی‌تونست صحبت کند و بگوید ژاپنی هست یا نه! اما او ژاپنی نبود. ‏او محسن میرزایی، رزمنده افغانستانی بود که در جنگِ دنیا علیه ایران، کنار ما ایستاده بود. محسن میرزایی معروف به محسن ژاپنی بعد از این‌که توانست صحبت کند هم نگفت ایرانی نیست! چون ممکن بود اسمش را در لیست اسرا ثبت نکنند. در مورد ایشان مستندی هم به اسم محسن ژاپنی ساخته شد. ‏محسن ژاپنی یکی از هزاران مهاجر افغانستانی است که سال‌هاست در ایران زندگی می‌کند، در ایران متولد شده و شاید هرگز افغانستان را ندیده باشد. در سختی‌ها، جنگ، شادی، بازی‌های تیم ملی ایران و.... به اندازه ما ذوق می‌کند و غصه می‌خورد.... #شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
Показати все...
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۸۵ #مردی_که_سرانجام_کوپنش_را_گرفت!! 🌷در خرمشهر فک و صورتش خرد شد! علی‌رغم ۱۰ بار عمل جراحی، اثری دلخراش روی صورتش بر جای ماند. ولی کوتاه نیامد! و عاقبت در آوردگاه خیبر کوپنش را گرفت! این تعبیر خودِ شهید بود. بارها گفته بود که، «شهادت»، کوپنی است. تا کوپن شهادت، به اسمِ کسی صادر نشود به شهادت نمی‌رسد! 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محمدحسین شیخ حسنی، فرمانده واحد تأمين و پشتیبانی لشگر ۱۷ علی ابن ابی طالب (ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) #شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
Показати все...
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۴۵۸۵ #مردی_که_سرانجام_کوپنش_را_گرفت!! 🌷در خرمشهر فک و صورتش خرد شد! علی‌رغم ۱۰ بار عمل جراحی، اثری دلخراش روی صورتش بر جای ماند. ولی کوتاه نیامد! و عاقبت در آوردگاه خیبر کوپنش را گرفت! این تعبیر خودِ شهید بود. بارها گفته بود که، «شهادت»، کوپنی است. تا کوپن شهادت، به اسمِ کسی صادر نشود به شهادت نمی‌رسد! 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محمدحسین شیخ حسنی، فرمانده واحد تأمين و پشتیبانی لشگر ۱۷ علی ابن ابی طالب (ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) #شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
Показати все...
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۴۵۸۴ #قسمت_دوم (۲ / ۲) #آخرین_فین!! 🌷....وقتی باز شد با تکبیر گفتن من نیروهای عراقی پا به فرار گذاشتند و سه عراقی به داخل سنگر رفتند. من که از نیروهای خودی کمی فاصله گرفته بودم کمین کردم و اسلحه کلاشینکف را روی حالت تک تیر گذاشتم. بعد از مدتی نفر اول از سنگر بیرون آمد. اولین تیر را که به سمت بچه‌ها زد، با یک تیر کارش را تمام کردم. نفر دوم و سوم هم به نوبت آمدند که آن‌ها هم به هلاکت رسیدند. بعد از آن برای پاک‌سازی سنگرهای عراقی رفتیم و تمامی تجهیزات دشمن را به غنیمت برداشتیم. درحالی‌که کارمان داشت تمام می‌شد با بالگرد دشمن مواجه شدیم. 🌷یک فرمانده عراقی با چند سرباز آمدند. در ابتدا فرمانده می‌خواست ما را آزاد کند که این مسئله هیاهو و اختلافی بین آن‌ها به وجود آورد. نیروهای عراقی به فرمانده‌شان گفتند برو ببین آن‌ها چه بلایی سر نیروهای ما آوردند بعد نظرت عوض می‌شود. فرمانده عراقی سری به سنگرها زد و با جنازه‌ها و تجهیزات به غارت رفته روبرو شد وقتی برگشت با عصبانیت یکی از نیروهای ما را با یک گلوله به شهادت رساند. من هم چشمانم را بستم و شهادتین گفتم، اما دیدم که ناگاه ما چند نفر باقیمانده را سوار ماشین جنگی کرده و به اسارت بردند. راوی: آزاده سرافراز و غواصِ تخریب‌چی، سعید دانشپور #شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
Показати все...
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۸۳ #قسمت_اول (۲ / ۱) #آخرین_فین!! 🌷در شب عملیات کربلای ۴ به پاساژ ولیعصر که نزدیک اروند بود و تخلیه شده بود رفتیم. حال و هوای خاصی بود و هرکدام از رزمنده‌ها مشغول کاری بودند. اکثراً در حال راز و نیاز بودند. در عین حال روحیه همه خوب بود که دلیلش معنویت موجود بین بچه‌ها بود. موقع خداحافظی، جلیل محدثی، گردان را فراخواند و گروهان اول و دوم را فرستاد تا وارد آب شوند. بعد نوبت دو گروهان بعدی شد که فرمانده این دو گروهان، شهید کروبی و شهید مؤمن بودند. بعد از ورود به آب شروع به فین زدن (یکی از وسایل مهم غواصی است که به پاها وصل میشه) کردیم. 🌷یک حسی از درون به من می‌گفت این آخرین بار است که فین به پاهایم می‌زنم. بعد از آن آتش دشمن فراگیر شد که متوجه شدیم دو دسته‌ای که جلو رفته بودند لو رفته‌اند. اما ما از فرصت سرگرم شدن عراقی‌ها استفاده کردیم و پشت سر آن‌ها از زیر آب حرکت کردیم و یک گروهان ۲۵ نفره صحیح و سالم به آن طرف اروند رسیدیم. سیم خاردارهای عراقی‌ها خیلی زیاد بود و امکان حرکت به جلو نبود. قسمتی از سیم خاردارها را قطع کردم و دیدم بخشی از راه به صورت معجزه آسایی باز شد. نیروها مشغول تیراندازی شدند و من هم مشغول باز کردن معبر شدم. وقتی.... #ادامه_در_شماره_بعدی.... #شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
Показати все...
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۸۲ #دانش‌آموزی_که_تکلیفش_را_انجام_داد!! 🌷عباس دانش آموز بود، با وجود سن كمش، خُلق وخوی پيران داشت؛ به محض شنيدن صدای اذان در مسجد حاضر می‌شد، عضو فعال بسيج بود و اكثر شب‌ها، برای‌ انجام دادن امور مربوط به پايگاه به منزل نمی‌آمد. مدتی بود احساس می‌كردم هوای جبهه در سر دارد چون پدرش مريض بود و وضعيت مناسبی نداشتيم طرح موضوع رفتن به جبهه را مناسب نمی‌ديد اما از سيمايش كاملاً مشخص بود كه دل در ديار آشنا دارد و فقط جسمش در كنار ماست. مدتی را تحمل كرد، بالأخره يك روز آمد و گفت: مادر! مدت‌هاست كه می‌خواهم موضوعی را با شما در ميان بگذارم اما اوضاع را مناسب و مساعد نديده‌ام ولی بيشتر از اين تحمل نگفتن و خاموشی را ندارم. گفتم: خوب حالا بگو! گفت: می‌خواهم به جبهه بروم. گفتم:... 🌷گفتم: عباس جان! خودت كه می‌بينی پدرت مريض است، ما به يك سرپرست نياز داريم، فعلاً شرايط مناسب نيست، بگذار برای وقتی ديگر! گفت: مادر! من بايد تكليفم را ادا كنم، اگر هم اين موضوع را به شما گفتم به دليل اين بود كه اولاً اطلاع داشته باشيد، ثانياً نگوييد به ما بی‌احترامی كرد و سر خود رفت. من تصميم خود را گرفته‌ام، خواهم رفت، فقط از شما می‌خواهم پدر را راضی كنی. من وقتی ديدم تصميم عباس جدی است، به هر وسيله‌ای بود، پدرش را هم متقاعد كردم و گفتم: عباس جان! می‌توانی بروی. گفت: بايد زحمت بكشی و همراه من به پايگاه بسيج بيايی تا اسمم را بنويسند. همراهش رفتم. گفتند: سنش كم است. گفتم: علاقه دارد بگذاريد اعزام شود. اصرار كردم تا مسئولان اعزام را راضی كردم. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز عباس فیروزی راوی: خانم سيده نائله موسوی مادر گرامی شهيد منبع: سایت نوید شاهد ❌❌️ از دامن زن، مرد به معراج می‌رود. [امام خمینی (ره)] #شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
Показати все...
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۸۱ #خاک_گیرا 🌷تمام بچه‌های مخلص و عاشق شهادت در سوسنگرد بودند. الان تمام کسانی که از جبهه سوسنگرد باقی مانده‌اند همه مؤمن و متعهد هستند. سوسنگرد جای عجیب و غریبی بود و خاکش گیرایی زیادی داشت. یکی از شهدای ما به نام عبدالرحمن رضازاده می‌گفت: دوست دارم همین‌جا شهید و مفقودالاثر شوم. در عملیات شهید مدنی ایشان جلوی خودم شهید شد. عملیات طریق‌القدس را که انجام دادیم منطقه دست خودمان افتاد. رفتیم آن‌جا و همه اجساد را بیرون آوردیم ولی نتوانستیم پیکر ایشان را پیدا کنیم. می‌دانستیم در چه محدوده‌ای عراقی‌ها پیکرش را دفن کرده‌اند و می‌خواستیم پیکرش را پیدا کنیم. لودر را هر زمان که در خاک می‌زدیم از کار می‌افتاد. چندین بار این کار را انجام دادیم و نشد. یکی از رزمندگان گفت: خودتان را اذیت نکنید رحمان گفت: من می‌خواهم مفقودالاثر باشم و دنبال پیکرش نباشید. پیکرش همچنان در سوسنگرد است ولی دقیق نمی‌دانیم کجاست. بالأخره همانی که خودش می‌خواست شد. سوسنگرد قداست دارد منتها اگر کسی بفهمد برای چه آن‌جا جنگیدیم و دفاع کردیم. انسان‌های بزرگی آن‌جا شهید شدند و جنگیدند. 🌹خاطره ای به یاد شهید مفقودالاثر عبدالرحمن رضازاده راوی: رزمنده دلاور دکتر حبیب‌الله پدیدار معروف به حاج کاظم (از نیروهای کازرونی حاضر در جبهه سوسنگرد) منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز #شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.