اشعار دیبا

🌹🍃🌹 سحر با من درآمیزد که برخیز نسیم گل به سر ریزد که برخیز زرافشان، دختـر زیبای خورشید سرودی خوش برانگیزد که برخیز #فریدون_مشیری #درود_و_مهـــــــر🍃🌸 دستهایم آنقدر بزرگ نیست که چرخ دنیا را به کامتان بچرخانم اما یکی هست که بر همه چیز تواناست از او تمنای لحظه های زیبا براتون دارم... #ســـلام_صبح‌تـون_بخیـــر☕️ 🌹🍃🌹

من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟ نیک نزدیک بُدم، دور چرا افتادم؟ چه گنه کرد دلم کز تو چنین دور افتاد؟ من چه کردم که ز وصل تو جدا افتادم؟ جرمم این دان که ز جان دوست‌ترت می‌دارم از پی دوستی تو به بلا افتادم "عراقــــی" @ashar_diba

"یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد خاک سر هر کویی بی فایده می‌بیزم در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم با یاد تو گر سعدی در شعر نمی‌گنجد چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم" #سعـــــدی #شبتــون_بخیــر✨🌹✨ @ashar_diba

شانه هایت بستر امن شبانگاه من است بی تو شب،اما پر از تنهایی و آه من است هم قدم بسیار هست اما دلم پس می زند هر کسی را که به غیر از تو، به همراه من است آنچه بعد از ما شود منقول در هر انجمن قصه ی سرو بلند و دست کوتاه من است از ازل شوق رهایی در من پروانه بود از اسارت خسته ام ،پرواز دلخواه من است عشق ای آرام جان یک بار دیگر در بزن خانه نیز آکنده از این آه جانکاه من است #طیبه_حسینی @ashar_diba

گیسو به دست می کشد از رخ نقاب را تا شرم در نقــاب کشد آفتـــــاب را با غمزه ای کشیده به جریان جزرو مد دریــا و رودخانـــه و جــــوی وسراب را پلک از حریر بسته حصاری به دور چشم مو از هوس به دور تنش پیــــچ و تـاب را کافیست تا که از سر این کوچه بگذرد تا شط خون کند جگر شیخ و شاب را با هر قدم به دفتــر شعرم می آورد عطر نسیم وسوسه انگیز خواب را وقتی ((گناه عشق)) برایم مقدر است دیگر چـــه حاجتیست بجویـــم ثواب را ما عشق را به خلوت شبها سپرده ایم از ما بـــه پند شیـــخ بگــو این جواب را: دوزخ سزای ماست به تاوان عشق اگر من راضیـــم بــــه داشتن او عذاب را #حمید_چشم_آور @ashar_diba

روبروی تو من آن چلچله ی حیرانم که غزلواره ی چشمان تورا میخوانم گرچه از چشم تو افتاده ترینم... اما از توام چشم بریدن به خدا نتوانم یک تبسم ز تو ای یار برایم کافیست که چو پروانه برایت پر و بال افشانم من خریدار سبدهای رزِ ناز توام با همه سنگدلی ها که ز تو میدانم کو مجالی که به پیرانه سری ای ساقی دادِ خود از دهنِ یار به می بستانم کاشکی هُرمِ نفس های تو آتش میزد شبی از عاطفه در رخوتِ بی پایانم چادرِ ماندنِ خود را به چه جایی بزنم که در این بادیه من لاله ی سرگردانم "همه ی هستی من آیه ی تاریکی بود" کو #فروغی که شود روشن از او ایوانم لبِ دریایِ نگاه تو چه چشم اندازیست که یکی زورقِ بشکسته بر آن میمانم ترسم امواجِ زمانه ز من ات دور کند ای میانِ صدفِ خاطره ها... پنهانم #همایون_رحیمیان @ashar_diba

🌹🍃🌹 یک عمر دلم هوای رفتن دارد در فصل خزان سَرِ شکفتن دارد خورشید، بخوان مرا از آن خاور دور ایوان طلایی ات نشستن دارد #احمد_نعیمی #صبح_زیباتون_بخیر #خونه_هاتون_پر_بركت #شادی_توی_دلهاتون #آرامش_توی_قلبهاتون #دلتون_پر_امید #وجودتون_سلامت #رابطه_هاتون_پر_از_عشق #روز_خوبی_داشته_باشید☺️ @ashar_diba

تا که ابروی کمان را باز بالا می برد تاب را از این دلم آن ماه سیما می برد دلربایی می کند با خنده ی جادویی اش قلب این دلخسته را چون مرغ مینا می برد مثل فرهادم که در پیچ و خم گیسوی یار قصه ی شیرین مرا تا شام یلدا می برد شد حرام اکسیر عشق اما چنان مغلوبه ام خنجرچشمش دلم را سمت یغما می برد ریخت آوار وجودم از غم دلتنگی اش صورت ماهش مرا تا طاق کسرا می برد می شوم دلگرم هربار از تب این معجزه هُرم چشمانش مرا تا اوج گرما می برد #احمد_نعیمی @ashar_diba

رفتی و خاطره ات دست مرا گرم نکرد داغ حسرت به دلم مانده و آزرم نکرد چشم هایم به در غمکده ام خیره شود لحظه ای چشم مرا عکس تو سرگرم نکرد تا به خود آمدم و دیده ی خود وا کردم رفتی و باز دلت از دل من شرم نکرد ـــــــــــــــ        ـــــــــــــــ        ـــــــــــــــ زنده ام گرچه ولی رنگ به رخسارم نیست که مرا دغدغه ی عشق تو دلگرم نکرد #احمد_نعیمی @ashar_diba