Mis_alef
زندگی حلالِ کسانی که عاشقند.. ارتباط ناشناس: https://telegram.me/HarfBeManBot?start=MzkxOTc1OTc0 http://instagram.com/mis_alef
БільшеКраїна не вказанаМова не вказанаКатегорія не вказана
140
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
سورن کیرکگارد توی رسالهی ناامیدی خودش از خطر خیال مینویسه، از اینکه خیال چطور میتونه آدم رو از خودش دور کنه، که باعث بشه بجای اینکه خودش رو بشناسه توی چاه بیانتهای تخیل بیوفته و قدم از قدم برنداره، حتی از مؤمنینی میگه که سالها بجای شناخت خودشون خدایی رو تصور میکنن که نمیشناسن و هرگز هم نخواهند شناختش، اینکه خیال چیزی شبیه حال شبهمستیه، که مستی بالاخره از سر میپره و بزنگاهش که سربرسه دوباره برتمیگردونه همونجایی که قبلا بودی؛ سر نقطهی اولت، و نتیجهی این سادهطلبی چیزی جز همین دنیای بیرون پنجره نیست، نقلقولهای نصفهای که جای کتابها رو میگیرن و مسئولیتپذیریهایی که قربانی ژستهای تکراری و کلیشههای هزارپاره میشن، یونگ هم جایی گفته بود که باید قبول کرد که در غم جذابیتی انکارنشدنی وجود داره، وگرنه آدمها مدتها قبل تصمیم میگرفتن لااقل حکمتی یاد بگیرن، فعلا میرم بخوابم، من که دیگه نمیکشم به نقطهی اول برگردم، بجاش اگر تو از خیال برگشتی صدام کن
گفت : خانه ها در غیاب ساکنانشان خواهند مُرد
و سپس به قلبش اشاره کرد.
"محمود درویش"
@mis_alef1
ابرها نامههای مچالهی منند
که بغضهایم را در آنها مینویسم
و به دست باد میسپارم
تا برایت بخواندش ..
•{روجا چمنکار}•
@mis_alef1
اینکه هر شب با بی خوابی و دلتنگی و هزارجور فکر میگذره خیلی جالب نیست دیگه
حق داشتیم زندگی یه کم بیشتر باهامون راه بیاد
حق داشتیم زندگی یه کم رنگی تر و دلچسب تر بگذره برامون
امشب میون این همه فکرای عجیب ، باز یاد مرگ افتادم
خیلی وقتا بهش فکر میکنم. اما این بار کمی متفاوت تر بود
مثلا کدوم عکسمو قراره بعد مرگم بزرگ کنن. هی با آه بهش نگاه کنن و احتمالا بگن چه حیف شد
داشتم فکر میکردم کاش از آخرین هامون خبر داشتیم
احتمالا تمام هیجانش به همین ندونستن هاست.. ولی کاش میشد از آخرین ها خبر داشتیم
آخرین عکسی که میگیریم .. آخرین چای .. آخرین متنی که مینویسیم .. آخرین شخصی که بهش فکر میکنیم .. آخرین شعر .. آخرین بغل .. آخرین دلتنگی .. آخرین دلتنگی ..
#الی_نوشت
سعاد الصباح :
کوشیدم بوی تو را از سلولهای پوستم بیرون کنم
پوستم کنده شد اما تو بیرون نشدی..
کوشیدم تو را به آخر دنیا تبعید کنم
چمدانهایت را آماده کردم،
برایت بلیط سفر خریدم
در اولین ردیف کشتی برایت جا رزرو کردم
وقتی کشتی حرکت کرد،
اشک در چشمانم حلقه زد تازه فهمیدم در اسکلهام
تازه فهمیدم آنکه به تبعید میرود منم
نه تو
@mis_alef1
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.