My dialogue
╭───────────────────────── │Flowers make you go to the clouds... ┊and wine makes you see the truth ┊Serial: 7 Days Before Valentine ╭─────────────── ┊ヅ http://t.me/HidenChat_Bot?start=1848299791 ╰───────────────────
Більше6 798
Підписники
-2024 години
-1387 днів
-43430 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
از بالا به پایین نگاهی می انداختم فاصله چندانی نبود ولی اگه اون پایین ایستاده بودی براشون همانند مورچه بودم
لشکری از مورچه هایی که یک نفر ازشون کم شه کسی توجه نمیکنه اگه ملکه پیر با عشق محبت اون را میکشند جالبه زندگی مورچه شبی ما انسان ها بود
کسی ازمون کم شه کسی جز افراد نزدیکمون متوجه مون نمیشن که اونم فقط چند روز کافی ست که با نبودن مون کنار بیاین
ای دوست من بنظرت از اینجا به پایین سقوط کنم کسی هست تا صد ها سال برایم گریه کند؟ بنظرت امروز آخرین روز من ست؟
با گفتن این حرف ها یه دوست خیالیم قدی به جلو برداشتم
لباس های ژولیده پولیدهی که از تو کمد لباس هایم برداشته بودم صاف کردم نگاهی کوتاه یه آن لباس ها باعث شد تمام خاطرات باارزش از جلو چشمانم مانند فیلم با ژانر کمدی بخش شود
دیر بود دیگر برای این خاطرات دیر بود ، خاطرات اولین جشن تولد دورهم، آخرین غدای سه نفری پشت ، آخرین مسافرت کوتاه چند روزه ، آخرین بیدار موندن ها تا صبح برای مرور تمامی این خاطرات دیر بود دیگر کسی قادر نیست نظر مرا عوض کند
ساعتی که پارسال مادرم بهم هدیه داد نیم نگاهی انداختم با خود فکر میکردم که اگر الان از دنیا ناپدید شم باز مقصر منم یا این بار به اشتباهش پی میبرد؟
آه غمی از آن گلوی خشک شده ای که بزور جلوی چشمانش را گرفته بود به بیرون پرتاب شد
اری باز هم مقصر او بود کوزه اشک های او شکست و از اون تیکه سوراخ شده قطره های اشک او جاری میشود
قدم هایش نزدیک و نزدیک تر به سکوی پرتاب میشودن
به قصد شیش قدمی کوتاه ولی دور و طولانی رسید
ساعت 00:00 بود تئوری میگفت اگر در این زمان آرزویی کنی به آن میرسی
دیگر زمان آن است که به آرزوی دیرینهاش برسید
از میلهای که مانع او و آرزوش بود رد شد فقط یه قدم دیگر کافی بود.. قدم هشتم او باعث همه چیز میشود ، بودن یا نبودن همه چیز را قدم هشتم مشخص میکرد... نه! قدم هشتم خیلی وقته تصمیم گرفته شده آن قدم رو به جلو است نه به سمت عقب ، تمام شد قدم هشتم با کتونی های سفید مایل به کرمی برداشته شدن پسرک با لباس های زردش مانند ستاره ای در حال سقوط به زمین بود ولی چقدر این مسير کوتاه ، طولانی شده بود پسرک معلق در هوا چشمانش را بست تا احساس آزادی بهتری کند
بعد پنج ثانیه پسرک به مقصد رسید صدای جیغ داد آژیر آمبولانس آخرین صدا های یه گوش رسیده زندگی اول او بودند
پایان :)
از بالا به پایین نگاهی می انداختم فاصله چندانی نبود ولی اگه اون پایین ایستاده بودی براشون همانند مورچه بودم
لشکری از مورچه هایی که یک نفر ازشون کم شه کسی توجه نمیکنه اگه ملکه پیر با عشق محبت اون را میکشند جالبه زندگی مورچه شبی ما انسان ها بود
کسی ازمون کم شه کسی جز افراد نزدیکمون متوجه مون نمیشن که اونم فقط چند روز کافی ست که با نبودن مون کنار بیاین
ای دوست من بنظرت از اینجا به پایین سقوط کنم کسی هست تا صد ها سال برایم گریه کند؟ بنظرت امروز آخرین روز من ست؟
با گفتن این حرف ها یه دوست خیالیم قدی به جلو برداشتم
لباس های ژولیده پولیدهی که از تو کمد لباس هایم برداشته بودم صاف کردم نگاهی کوتاه یه آن لباس ها باعث شد تمام خاطرات باارزش از جلو چشمانم مانند فیلم با ژانر کمدی بخش شود
دیر بود دیگر برای این خاطرات دیر بود ، خاطرات اولین جشن تولد دورهم، آخرین غدای سه نفری پشت ، آخرین مسافرت کوتاه چند روزه ، آخرین بیدار موندن ها تا صبح برای مرور تمامی این خاطرات دیر بود دیگر کسی قادر نیست نظر مرا عوض کند
ساعتی که پارسال مادرم بهم هدیه داد نیم نگاهی انداختم با خود فکر میکردم که اگر الان از دنیا ناپدید شم باز مقصر منم یا این بار به اشتباهش پی میبرد؟
آه غمی از آن گلوی خشک شده ای که بزور جلوی چشمانش را گرفته بود به بیرون پرتاب شد
اری باز هم مقصر او بود کوزه اشک های او شکست و از اون تیکه سوراخ شده قطره های اشک او جاری میشود
قدم هایش نزدیک و نزدیک تر به سکوی پرتاب میشودن
به قصد شیش قدمی کوتاه ولی دور و طولانی رسید
ساعت 00:00 بود تئوری میگفت اگر در این زمان آرزویی کنی به آن میرسی
دیگر زمان آن است که به آرزوی دیرینهاش برسید
از میلهای که مانع او و آرزوش بود رد شد فقط یه قدم دیگر کافی بود.. قدم هشتم او باعث همه چیز میشود ، بودن یا نبودن همه چیز را قدم هشتم مشخص میکرد... نه! قدم هشتم خیلی وقته تصمیم گرفته شده آن قدم رو به جلو است نه به سمت عقب ، تمام شد قدم هشتم با کتونی های سفید مایل به کرمی برداشته شدن پسرک با لباس های زردش مانند ستاره ای در حال سقوط به زمین بود ولی چقدر این مسير کوتاه ، طولانی شده بود پسرک معلق در هوا چشمانش را بست تا احساس آزادی بهتری کند
اما...
Repost from میم های یک دلقک.
چنلای +3کا این پیام+ هر دو عکس نوشته پین شده رو فور کنید و دو پست ریپلای بزنید بذارم اینجا بمونه جذب و ویو بگیرید.
لطفا متنای خیلی بلند ریپلای نزنید نمیذاریم چون شلوغ میشه و چنلای دیگه دیده نمیشن❌چنلتون اسپم نباشه و پست +18 ریپلای نزنید نمیذارم.
Repost from N/a
❤️نویسنده باکره ای که نمیتونه مثل همیشه بنویسه و بعد از چشیدن اولین طعم ازادی جنسی نمیتونه بیخیالش بشه ... 😛+ من فقط سینه هاتو مالیدم و تو همین الانشم خیسی 👙 _ میخوای الان بزاریش توش ؟😀 + دیگه نمیتونم جلوی خودمو بگیرم ...
جذاب ترین مانهوا دختر پسری2024 Romance smut 🤤 سرچ کن #WAGWبرای خوندن این مانهوا خیس یواش دستتو بمال رو لینک پایین 🍒 https://t.me/+ynX3gMnyytJmZTI0 https://t.me/+ynX3gMnyytJmZTI0
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.