cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

هامه په ژارت

#کانالی‌توپِ‌توپ https://t.me/kurditop

Більше
Іран207 412Фарсі198 983Категорія не вказана
Рекламні дописи
254
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

00:56
Відео недоступнеДивитись в Telegram
5.37 MB
00:16
Відео недоступнеДивитись в Telegram
حال این روز های ما
Показати все...
2.53 MB
Фото недоступнеДивитись в Telegram
من با  داشتن چیزهای ساده خوشحالم وقتی هنگام قدم زدن خداوند ، ناگهان قطره ای باران را به گونه ام پرت می کند وقتی  از شیشه ماشین ، بوی شالیزاربه مشامم می رسد وقتی خواب مادرم  را می بینم وقتی با دیدن  تفاله چای  معلق در لیوان ، دلخوشم به  اینکه  حتما یک نفر دلش برایم تنگ  شده است وقتی شیشه مرباها و ترشی ها را کنار پنجره می چینم وقتی یک دوست قدیمی  چند روز مانده به تولد ، پیام قشنگی را برایم می فرستد یا وقتی ، پشت ویترین لباس فروشیها ، رنگهای زندگی می بینم یا وقتی که دلتنگم  به جای اشک ریختن  کلمات را  روی کاغذ می ریزم یا وقتی دخترک شیرینی وسط خیابان مرا در اغوش  می گیرد و  هنوز هم  خانم معلم صدایم می کند وقتی با بهار نارنج و شکوفه های الوچه  برای خودم دستبند می بافم وقتی خوشبختی ادم ها  را از روی خنده هاشون می فهم من هر وقت دلیل  بزرگتری برای خوشحالی داشته ام  خیلی زود از دستشان داده ام .... من با همین چیزهای ساده خوشحالم چیزهایی که دیگران از من نمی گیرند... معلمی در شالیزار (شیوار)
Показати все...
درود ... حالمان خوب است ، دیشب را خوابیده ایم صبح با سر و صدای چکش های همسایه بیدار شده ایم که دارد خانه ویلایی اش را خراب می کند خانه پر از سکوت است ، گلهای کاشی اشپز خانه به جای بوی عطر بنفشه ، همچنان بوی قورمه سبزی می دهند و سماور همچنان سرد است و کتری روی گاز هی می جوشد ... خیار شور و ترشیهای لب پنجره انچنان جا افتاده اند که میشود با خوردن انها برای چند دقیقه هم که شده به دنیایی دیگر سفر کرد و همه چیز را از یاد برد .... ناگهان صدای مهیبی از پشت خانه می اید فکر کردم درون تهرانم ...اما نه  ،شیشه های خانه همسایه هست که با یک پتک بر روی زمین ریخته شده است برای خود چای می ریزنم و چند دانه گل سرخ چاشنیش می کنم .... غنچه های خشک گل سرخ مرا به یاد دختری انداخت که جسد بیجانش را تحویل مادرش داده اند ... بغض می کنم ...مادر که باشی هر بچه ای که در خیابان بیفتد فرزند توست حتی اکر یکبار ندیده باشیش ... معلمی در شالیزار (شیوار)
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
من هر روز دلتنگیهایم را تبدیل به یک چیز می کنم دیروز چند شیشه ترشی شد امروز چند دانه شیرینی مربایی معلمی در شالیزار ( شیوار)
Показати все...
وقتی شاطر عباس نان‌های داغ را توی دست‌های مهتاب می‌گذاشت دلم می‌خواست جای شاطر عباس بودم؛ وقتی مهتاب نان‌های داغ را لای چادر گلدارش می‌پیچاند دلم می‌خواست من آن نان‌های داغ باشم؛ وقتی مهتاب به خانه می‌رسید و کوبه‌ی در را می‌کوبید هوس می‌کردم کوبه‌ی در باشم؛ وقتی مادرش نان‌ها را از مهتاب می‌گرفت دوست داشتم مادر مهتاب باشم؛ بعد مهتاب تکه‌ی نان برای ماهی‌های قرمز توی حوض خانه‌شان می‌انداخت و من هزار بار آرزو می‌کردم یکی از ماهی‌های قرمز توی حوض باشم،،، مصطفی مستور
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
Фото недоступнеДивитись в Telegram
Фото недоступнеДивитись в Telegram
00:58
Відео недоступнеДивитись в Telegram
2.66 MB
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.