ماجراهای سپزانیا در اتریش.

سلاممممم. صبح بخیر.

از بوفه‌ باز بهتره به نظرم. چون برای بوفه باید پاشی بری برداری هی. این‌جا غذا خودش هی می‌آد کنار میزت. خوشت اومد برمی‌داری.

رستوران چیز رفتیم. Running sushi. و خیلی خوب بود. خیلی توصیه می‌کنم. هیجده یورو می‌دادی و می‌تونستی هر چند ساعت بخوای بشینی و غذای بخوری. کنار میزها هم دوتا چیز گردون غذا رد می‌شد. یکی میوه، دسر، سوشی و کلا غذاهای سرد. و یکی میگو، مرغ، گوشت و غذاهای گرم. خیلی دوست داشتم.

یه کلاس تانگو هم با زید رفتیم این مدت که تجربه‌ی جالبی بود. استادهامون یه خانوم و آقای مسن و باتجربه بودن. بالای هفتاد رو داشتن قشنگ ولی مثل پر سبک و لطیف می‌رقصیدن.

اختاپوس و صدف خوردم دیروز.✅

خیلی نیاز دارم با یکی حرف بزنم. ولی هیچ‌کدوم از اطرافیانم یا کسایی که می‌شناسم مشابه چیزی که تجربه می‌کنم رو تجربه نکردن. هیچ‌کس نمی‌‌فهمه عمق رنجی که ازش حرف می‌زنم چقدره. گفتنش هم فایده‌ای نداره راستش.

https://t.me/sepzania/14917 این قسمت: نه هنوز نگرفته :)))

باران گران.😂😂😂🤣🤣🤣🤣

بعد از سه لیوان الکل ایبوپروفن خوردم. اگر باران گران بودیم رفتیم.🙏🏻