cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

رمــانــ انــتــقــامــ چــهارگــانه

شروع رمان انلاین انتقام چهارگانه😈 کانال رو به دوستانتون معرفی کنید😎 رمانی جذاب با پایانی... برای تبادل به آیدی زیر پیام بدهید. @haanniibot نویسنده:هانی

Більше
Країна не вказанаМова не вказанаКатегорія не вказана
Рекламні дописи
175
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Показати все...
غول کش ها ، سه فراری ‌، جادوگران

به بزرگ ترین کانال داستان های آرکادیا خوش آمدید😁🤞 تو الان به دنیایی از ادیت و میکس از چهارگانه آرکادیا وارد شدی😨🤠🔮 چنل دانلود ⬅️ @WIzardz2021 مالک (جیم) ⬅️ @jim_douxie ربات ریپورتی ها ⬅️ @massage_trollbot خب خب ادامه صحبت در کانال⚡️✨ #فاصله_مجازی

Показати все...
غول کش ها ، سه فراری ‌، جادوگران

به بزرگ ترین کانال داستان های آرکادیا خوش آمدید😁🤞 تو الان به دنیایی از ادیت و میکس از چهارگانه آرکادیا وارد شدی😨🤠🔮 چنل دانلود ⬅️ @WIzardz2021 مالک (جیم) ⬅️ @jim_douxie ربات ریپورتی ها ⬅️ @massage_trollbot خب خب ادامه صحبت در کانال⚡️✨ #فاصله_مجازی

#پارت51 #انتقام_چهارگانه 💫به نام خدا💫 (فرد مجهول) افراد جدید رو تهمینه فرستاده بود میخواستم اول به دخترا آموزش بدم بعد بفرستمشون سمت زنجان،اونجا یک ماموریت بسیار مهم دارم که اگه اینها خوب آموزش ببینند میتونند کمکم کنند تهمینه بهشون دوربین بسته بود و کارهاشون توی جنگل رو دیدم اول میخواستم پسرها رو برای این کار بفرستم که دیدم بی عرضه هستند و وقت کم بود برای پیدا کردن افراد جدید، این بهترین موقعیت بود برام تا انتقام تمام زندگیم رو از فرد پستی بگیرم کسی که من رو به این حال انداخته و توی باتلاق کثافت دارم غرق میشم و نمیتونم هیچکاری کنم و امیدی برای ادامه ی زندگیم بعد انجام این کار ندارم... با فکر کردن بیشتر خودم رو توی کثافت غرق میکنم. بهتره کم کم نقشه هام رو شروع کنم... #ستاره دوباره چشم بند هامون رو بستند و مارو جایی بردند که پله داشت به زیر زمین و بعد از زیرزمین به سمت بالا پله میخورد و بعد یکم راه رفتن ایستادند و چشم هامون رو باز کردند. توی یک سالن خیلی بزرگ بودیم که اتاق های زیادی داشت.‌ از توی یکی از اتاق ها یک پسر چشم رنگی اومد بیرون و با بیخالی به ما نگاه کرد و گفت : موش آزمایشگاهی تازه هستن؟ چرا اینجا اوردی شون؟ مرد قور قورو گفت:نه این دو نفر برخلاف بقیه میخوان توی نقشه ی اصلی رئیس باشند. و رئیس گفته بهشون آموزش بدی تا برای ۳ ماه دیگه باید اماده باشند. مرد چشم رنگی: این دوتا جوجه نمی تونند کمک کنند پس به رئیس بگو من وقتم و طلف این دوتا نمیکنم به یکی دیگه بگو تا آموزششون بده. هانیه که حرسش گرفته بود گفت: جوجه خودتی لاغر مردنی. پسره یه تای ابروش رو بالا انداخت و گفت: نه دیگه راه نداره من به این دوتا آموزش نمیدم چون علاوه بر جوجه بودن کور هم هستن. هانیه: خوب نده من خودم اموزش دیدم و میتونم از خودم دفاع کنم که تهمینه من و فرستاده اینجا . نیازی به مربی بیشعوری مثل این که خودش نیاز به مربی داره ندارم. مرد قور قورو گفت: من نمیدونم خودتون به نتیجه برسید من حوصله سر و کله زدن با رئیس و ندارم.بعدش هم به سمت پله های مقفی که تازه دیدم رفت و ما رو با این گولاخ تنها گذاشت
Показати все...
#پارت50 #انتقام_چهارگانه 💫به نام خدا💫 #ستاره به سمت همون درختی که توی فیلم ضبط شده از ربات دیدم رفتم و بدون ترس و استرس گفتم: روم دارک . درخت بالا رفت و دوباره اون سالن زیبا پدیدار شد. دوتا پسرا با دهان باز به اونجا نگاه کردند و با بهت وارد اونجا شدند. با وارد شدنمون به اونجا دوتا مرد کت و شلواری اومد سمتمون و بدون حرف به اتاقی ما رو فرستادن و بعدش در و رومون بستند و رفتند. البته پسرا رو با خودشون بردند. ما چون سامی و سایمون چهره ی مار و دیدن گریم کردیم ولی چشم هامون رو نتونستیم کاری کنیم چون اگه لنز میزاشتیم چک‌میکردن لو میرفتیم‌. حدود نیم ساعتی اونجا نشسته بودیم که در باز شد و مرد هیکلی وارد شد. به سمتمون اومد و گفت: بلند شید شما بادیگارد های رئیس هستید و بعد آموزش اگه زنده مونید میرید پیش رئیس.الان هم بلند شید تا ببرمتون پیش محمد رضا د یالا دیگه.من نمیدونم چرا رئیس دوتا بادیگارد ضعیف میخواد این همه مرد هیکلی هست بعدش اون شما دوتای نحیف رو برای این کار خواسته.همین جور که پشتش راه میرفتیم ستاره آروم گفت: مرد به این گندگی چقدر غرغر میکنه سرم رفت🤦🏻‍♀
Показати все...
سلاام عشقا ماه رمضان مبارک ❤️
Показати все...
#پارت49 #انتقام_چهارگانه 💫به نام خدا💫 #هانیه روبه روی در زنگ زده ی قرمز ایستاده بودیم.ستاره استرس داشت ولی من اصلا استرس نداشتم ولی ته دلم یکم شور میزد برای این ماموریت. به سمت ستی برگشتم و با چشمام بهش اطمینان دادم و گفتم: شک نکن برنده ی این بازی ما هستیم پس استرس و از خودت دور کن چون متوجه میشن و به ما مشکوک میشوند. با حرفم استرس توی چشماش رفت و اطمینان و غرور جایگزینش شد. بسم اللهی گفتم و در و زدم . صدای زمخت مردونه ای گفت : کیی ؟ ستی گفت: باز کن خربزه ها ریخت.(اسم رمز این بود😂) در با صدای قیژقیژی باز شد و مرد ریزه پیزه ای با سیبیل های بلند روبه رومون بود ستاره خنده اش گرفته بود نه به اون صدای زخمتش نه به این قد و هیکلش‌. با صداش به خودمون اومدیم و وارد اونجا شدیم .به جز ما چند تا دختر پسر دیگه ام اونجا بودند. زنی لاغر اومد سمت ما و گفت: من تهمینه ام امروز میخوام از شما امتحان بگیریم چون دیر شده تا ظهر امتحان های سختی ازتون میگیرم و بعدش رده بندی میشید و هر کس به جایی که گفتیم میره. مفهوم شد؟ _بله خوبه ای گفت و مارو وارد خونه کرد .مثل سالن بود و پراز وسایل مختلف. اولین امتحان تیراندازی بود که من و ستی برنده شدیم . دومی جنگ بدون وسیله و سومی دفاع شخصی و ..... همین جور ادامه داشت که من و ستی همه رو برنده شدیم. ما و دو تا پسر دیگه را جدا کردن و به اتاق دیگری بردند. دوباره تهمینه اومد و گفت: خوب شما برگزیده های این مسابقات بودید.حتما میدونید برای چی اینجا هستید.من شما رو میفرستم برای یک گروه و شما باید برای انها کار کنید. اسم رمز روم دارک هست بدون تردید و شک باید این رمز رو بگید وگرنه همون جلوی در تیربارانتون میکنند. چشم هامون رو بستند و سوار ماشینی شدیم حدود یک ساعت توی راه بودیم که ماشین متوقف شد و چشم بند هامون رو باز کردندروبه روی همون جنگل بودیم کسایی که مارو اورده بودند بدون هیچ حرفی رفتند. یکی از پسر ها که قیافه ی جذابی داشت گفت: این ها گذاشتند رفتن الان ما از کجا مقرشون رو پیدا کنیم🤦🏼 ستی گفت: دنبال من بیایید از حرف های تهمینه فهمیدم توی درخت خونه درست کردند بیایید بزرگترین درخت این حوالی رو پیدا کنیم. من و ستی که میدونستیم کدوم درخت فقط ممکن بود زیر نظر باشیم و مشکوک بشند که ما چجوری اینجا رو میدونستیم برای همین الکی شروع کردیم به گشتن دنبال درخت بزرگ😁. با صدای همون پسره به سمتش رفتیم که درخت اصلی رو پیدا کرده بود ستاره جلو رفت و بدون ترس و استرس گفت:روم دارک...
Показати все...
تا فردا رای بدید تا نحوه ی پارت گزاری معلوم بشه😊
Показати все...
سلااام خوشگلای چهارگانه😉 از فردا پارت گذاری هدیه شروع میشه😄 امیدوارم با تحویل سال تحول حال هم داشته باشید🥰👼 سال 1401 سالی خوبی و بدور از بیماری باشه و ایشالله رمان هم در این سال پی دی اف اش بیرون بیاد❤️💫😍
Показати все...
نزدیک عید شدا لباس های عیدتون رو گرفتید؟ مدل و طرحشو کامنت کنید گپ بزنیم😘💋
Показати все...
نحوه ی گذاشتن ۱۰ پارت عید (از دهم یا پنجم پارت گذاری شروع میشه البته این ۱۰ تارو گفتما شاید ما بین پارت داشتیم)❤Anonymous voting
  • هر روز پارت بزار
  • یک روز در میان
  • روز های زوج
0 votes
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.