خانم بانکدار

پرونده بعضی مشتریها، چنان به پیچ و تاب و مشکل میفته که خودم هنگ میمونم. یه مشکلاتی سرراهشون سبز میشه و هی روز به روز واریز پروندشون عقب میفته. بعد از من ناراحت میشن و میگن شما کار منو راه نمیندازی، سنگ اندازی میکنی. 🙄

یا مَنْ یَعْلَمُ ضَمیرَ الصّامِتینَ ای کسی که از دلِ ساکت‌ها خبر داری... 🤍 ‌

.

دقیقا پارسال مثل امشب، مهدی اویسی این اهنگ رو واسه تولد خانمش، سحر خوند. توی یه پاساژ بزرگ، سورپرایزش کرد. اخبار الکی درست کرده بود تو مانیتورای بزرگ پاساژ پخش بشه. بعد خودش زنده شروع کرد اینو واسه سحر خوندن. اما امسال، جدا شدن و سحر تو استانبول. خیلی خیلی بهشون فکر میکنم. خیلی غمگین شدم از تموم شدن این عشق، ازینکه نتونستن ادامه بدن با هم. بعصیا میگن الکیه و همش شواف بود واسه جذب فالور. اما من باور نمیکنم. شاید مهدی نه اما دوست داشتن سحر واقعی بود.... کاش ازبن به بعد شاد باشن تو زندگیاشون. حالا چه جدا چه باهم.

وسط پرونده های مامانش، سر کلاس شادشه! 😍😍😍😍

امروز #جانشین_قدبلنده ناهار دعوتمون کرده سور رئیس شدنش! 😍😍 اما عوضش نگهمون داشته تا ساعت ۷ عصر یکسره کار کنیم. 😂😂😂 حالا من که عادت دارم. بقیه سختشونه. و زیرپوستی دارن غر میزنن!

خانم بانکدار پسر عمه نوزده سالم تصادف کرده چند روزه تو کماست تو رو خدا بزار تو کانالت براش دعا کنن🙏🙏🙏 میگن دعای غریبه برای غریبه مستجاب میشه🙏🙏🙏😭😭

یه اقایی اومد با دوستش که ضامنش بشه. به شدت شلوغ بود. قیافه اقاهه اشنا بود خیلی ولی وقت نداشتم فکر کنم کیه و کجا دیدمش؟ اونم خیلی با حالت آشنا بودن سلام و احوالپرسی کرد. من خیلی معمولی سلام کردم و داشتم کاراشونو میکردم. کارت شناسایی گرفتم. دیدم وای اینکه داداش جاریمه. 😂 بگو چرا اینقد آشنا بود! با خودم گفتم خاک تو سر خنگت کنن. ولی خب به روی خودم نیاوردم که من نشناختمت و تازه الان فهمیدم کی هستی. شروع کردم اونموقع حال باباشون و خانواده و اینارو خیلی طبیعی پرسیدن. حالا خوبه نره پیش جاریم بگه که احتراممو نداشت و از جاش بلند نشد برام. 🙄 تازگیها خیلی فراموشکار شدم.

یکی از نگهبانامون که شرکتیه چندوقت پیش اومد میگه یه مبلغی وام میخوام. خیلیم مهربون و مودبه. از رو گردش حسابش یه مبلغی براش اوکی کردم و گذاشتم تو نوبت. امروز صبح اومد پیشم گفت نمیشه امروز واریز کنین برام؟ آخه دو روز دیگه تولد خانممه. میخوام براش گوشی بخرم. 😍😍 آخی! اصلا دلم رفت براشون. چقد خوبه. امروز با اونکه در فشرده ترین حالت، برنامه ی واریز داشتم، پرونده اونم اون وسطها جا دادم و پرداخت کردم. پای عشق و دوست داشتن و خوشحال کردن یه همسر باشه، مگه میشه معطل کرد؟ 😍😍😍

شله زرد نذری هایدی جانم😍😍😍😍 بالاخره دیدمش!😍😍 وای نگم براتون از تربچه، وای خدا خوردنی، چلوندنی، مااااه، تربچه واقعا. دستت درد نکنه هایدی جان. قبول باشه نذرتون. 😘