سقوط فرشته
مترجم: الهه ارتباط با مترجم: @jygnlu https://t.me/Novels_by_Oceans_group
Більше1 455
Підписники
-124 години
-77 днів
-3630 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
00:07
Відео недоступне
من شاهد بودم وقتی خیلی راحت جون یه مرد رو گرفت 🩸
بی گناه! آره من بی گناه بودم تا وقتی منو پیدا کرد، خیلی از من بزرگتره و تنها چیزی که فکر کردم این بود " زنده میمونم ؟ "
انگار حالا نوبته منه....!
به طور مرگ باری خوشتیپ و صورتش نشون میداد خطر ازش سراریزه
♨️من دختر محشری نبودم یا حتی ثروتی نداشتم ولی پیشنهادی که داد منو خیلی ترسوند♨️
میدونستم اون روح منو می خواست...همه ی منو!
بهم گفت در ازای ازدواج باهاش هزینه های درمانی پدربزرگمو میده
قول داد به عنوان همسرش جونم در خطر نیست ولی قلبم چی ؟
#قلبم❤️🩹
اون منو میخواد... قلب و روحمو، اما میتونم خودمو به یه قاتل بیرحم تسلیم کنم؟
بی گناهیمو ازم میگیره 🥀
می تونم تسلیمش بشم ؟ 🔥
#مافیا_براتوا_روس
https://t.me/+j9jZQR4z5sszYzc0
IMG_5783.MOV1.06 MB
11110
دختری که توسط بیگانگان دزدیده میشه و به عنوان برده....🤤
https://t.me/+PMoLrr6Y5O80M2I0
‼️پارت واقعی👇
کیت ناله کرد"واکسا،من باید برم سر کار." تلاش خود را کرد تا همسر بیگانه ی شگفت انگیزش را راضی کند.
اگر وکسان برای یک یا دو راند سکس در شب او را بیدار نمی کرد می توانست سر کار برود و لعنت بیگانه اش سیری ناپذیر بود و برای حالا؟ بله باز هم سیریناپذیر بود.
"لوکسیوا" و بین ران هایش با آن زبان باشکوه و زیبایش را لیس زد.
"از این که بایگانی رو بهت نشون دادم پشیمونم."
کیت لبخندش را خورد.
او همیشه صبح ها دربارهی کارش غر می زد، اما کیت بهتر از هر کسی می دانست.
اگر خوشحال بود،پس وکسان هم خوشحال بود.
خودش این را به کیت گفته بود و کارش در بایگانی او را خوشحال می کرد.
با هدف داشتن در این سیارهی عجیب و غریب و شگفت انگیز بیگانهای که هر روز بیشتر و بیشتر شبیه خانهاش می شد زندگی برایش خوشحال کننده بود.
یک ماه و نیم پیش او زندگی کاملا معمولی در زمین داشت.
او نمی دانست که نژاد بیگانهای به نام کرووراگ، زنان انسانی را از زمین می دزدند. جهنم،کیت تنها زمانی متوجه آن شد که خود یکی از آنها بود.
کرووراگها که در سیارهای به نام گودال زندگی می کردند میزبان مبارزات بیگانگان بودند و جایزهی برنده زنان زمینی بود.
کیت خوش شانس بود زیرا که وکسان برای او جنگیده بود و برای جفتش کسی را کشته بود. او شریف ترین مردی بود (انسان یا غیر انسان)که می شناخت و می دانست که اگر آن روز در گودال نبود، کیت زندگی بسیار متفاوت و بسیار پوچی داشت.
او همسرش بود و کیت خوشبختترین همسر سرنوشت او بود.
کیت برای مردمش لاوریکسان بود، چیزی که هنوز نمیتوانست آن را درک کند. بعضی روزها نمیدانست دارد چه میکند، اما داشت یاد میگرفت تا با آن وقف پیدا کند.
وکسان واژنش را مکید و کیت کمرش را از لذت قوس داد،دست هایش را محکم تر دور شاخ های جفتش فشرد. شاخ هایی که با تحریک شدنش سخت تر شده بودند.
کیت فکر کرد این همه چیز سخت او نبود، تماشای همسر سکسی اش که باسنش را روی تختشان می چرخاند،لعنتی به خزها، سعی کرد تا حدودی از فشاری که می دانست باید ایجاد کند، کم کند.
کیت شاخ هایش را کشید و وکسان به یکباره ناله و خرخر کرد.
وکسان در حالی که زبانش را به اعماق کیت می کشید، ناله کرد: "بسه، واکسا." تخت و آلت راست شدهاش بینشان تکان میخورد و سپس او آنجا بود با یک حرکت تند و مدعی، خود را کاملاً درون واژنش فشار داد.
https://t.me/+PMoLrr6Y5O80M2I0
👍 1
18920
00:03
Відео недоступне
#خواهرناتنی
#برادرنانی
#تابو
#عاشقانه
🔞ما روزها با هم در جنگ بودیم ولی شب ها در اتاقش بروی من باز بود 🔞
برای دوسال به مدرسه شبانه روزی رفت بدون هیچ حرفی !
من یه احمق بودم که اجازه میدادم با من بازی کند، حالا وقت آن است که من تو بازی خودش شکستش بدم!
حالا اون برگشته !
https://t.me/mamichkamaria
دوسال از رفتنم گذشته اما میدانم هنوزم منو میخواد ولی طوری رفتار میکنه که انگار بهتر از منه.
ولی دیگه نمیخوام خودمو احساسمو سرکوب کنم میخوام بجنگم
این چیزی هست که اونم می خواد مگر نه؟
اون قرار نیست متوجه بشه روی من چه تاثیری میزاره
📛اون ها اجازه ندارند همدیگه رو ببینند
چرا همه سعی میکنن این دو نفرو از هم دور کنند ؟
فالون چه رازی داره پنهان میکنه ؟📛
https://t.me/mamichkamaria
#ترجمه_جدید
پنه لوپه داگلاس
animation.gif.mp40.45 KB
19710
Repost from N/a
🍌🎊سوپرااایز 🎊🍌
تا حالا ترجمه ترکیه ای خوندی ؟ اونم از نوع بی دی اس ام ؟
فروش رمان " مطیع "
قیمت : ۳۵ تومان
فقط آروم برو یه جای خلوت بخون 🤫
⛺️ مینه خبرنگار و باستان شناسی جذاب و خواستنیه و دوست پسری هنرمند و نقاش و منزوی داره.
♨️نامههای بیدی اس امی میگیره که با القابی مثل سروروم، ملکهی من و ارباب من اون رو خطاب قرار میده و ازش میخواد مینه اربابش باشه و اجازه بده پاهاشو لمس کنه🦵....♨️
❗️- یالا، لطفا یه کم بیا نزدیکتر.
بعد گفتن این، سمت لبهای مینه رفت، مینه اون رو پس زد ولی متین گیرش انداخته بود.
لبهاش رو به لبهای مینه نزدیک کرد و سعی کرد ببوستش، وقتی زور مینه به پس زدن متین نرسید، لبهای متین رو که حالا بهش چسبیده بود با تمام توان گاز زد.
متین آه گفت و داد کشید و عقب رفت.
🔞لبش خون میاومد.
- دیوونهای؟ چیکار کردی؟
- سعی کرده بودم بهت بفهمونم نمیخوام.
- انقدر هم دیگه لزومی نداشت.
- ببخشید که نفهمیدی. حالا میخوام برم خونه.🔞
آیدی ادمین فروش 👇
@rainstreetw
عیارسنج مطیع.pdf2.05 KB
🔥 1
17610
Repost from N/a
#توجه❗️❗️
🎊فروش رمان #وحشی و آزاد🎊
#جلد آخر
#قیمت 45تومان
❌هشدار این رمان حاوی صحنه های باز میباشد ❌
#هابیل دورگه خون آشام گرگینه باستانی که طبق سالها منتظر #جفت ابدیش مونده...
دلیله #دختری عادی، یه شب مورد حمله قرار میگیره که توسط هابیل نجات پیدا میکنه غافل از اینکه هابیل اون رو مال خودش میدونه و بخاطر همین همیشه مراقبشه..
دلیله برای فرار از دست این #مرد_جذاب زورگو دست به هر کاری میزنه....
طبق پیشگویی هابیل میدونه جفتش در خطره و برای امنیت جفتش دست به هر کاری میزنه
🔞 دستش دور کمرم قفل شد، حس کردم لب هاش به گوشم نزدیک میشه
این مرد خیلی غرور آفرین غرید
" مال منی!"
مرد غریبه منو روی تخت پرت کرد
وای خدا...چه جورم وای خدا!!
الان باید بلند میشدم و باهاش می جنگیدم یا بالاخره یه تکونی باید به خودم می دادم ولی تنها کاری که کردم این بود بهش اجازه بدم دستمو بگیره منو سمت موتورش ببره!
بعدم منو آورد کنار یه سطل آشغال و خیلی راحت بلندش کرد که زیرش پله داشت خیلی هم تاریک بود
هیچکس تو یه اتاق زیرزمینی ترسناک اونم تو یه کوچه کثیف زندگی نمیکنه!!
بخدا قسم!🔞
♨️مرد غریبه قد بلند و لاغر بود ولی شونه های پهنی داشت باسنش اِی بد نبود ولی پاهای بلندی داشت♨️
آیدی ادمین فروش :👇
@rainstreetw
لینک پارت های رمان جهت آشنایی 👇
https://t.me/+cyA-sQt832JhMTY0
15010
Фото недоступне
به دنیای من خوش اومدید❗️❗️
@NovelCastleCh
🆗 بذارید یه چیزی رو بهتون بگم: خنگ بودن چیز خوبی نیست. بقیه بهت میخندن، صبرشون لبریز میشه و باهات مثل یه آدم پست برخورد میکنن. میگن مردم باید با اینجور آدما مهربون باشن، اما بذارید بهتون بگم، همیشه هم اینجوری نیست. با این وجود، گلهای ندارم، چونکه فکر میکنم زندگی نسبتاً جذابی دارم.🆗
خودتونو چطوری شناختید ؟ ⁉️
@NovelCastleCh
♨️فارست گامپ دنیای سادهای دارد. به همهچیز به سادهترین شکل ممکن و همان طور که هست نگاه میکند. حرفها و واژهها را همان طور که هستند میشنود و کنایه پشت آنها را متوجه نمیشود. هر دستوری که بشنود اجرا میکند و به خطرات موجود کاری ندارد. حتی اگر در میدان جنگ باشد.
فارست روایت زندگی خود را از همان اولِ اول شروع میکند و همه اتفاقاتی که برایش رُخ داده است را توضیح میدهد. و اولین چیزی که بیان میکند این است که چطور فهمیده که آدم خنگی است.♨️
25600
Repost from N/a
Фото недоступне
هیچکس باورم نمیکنه.
پارسال تمام عزیزام رو از دست دادم، خواهرم، مادرم و پدرم.
حتی فرصت خداحافظی باهاشون رو نداشتم. درواقع، منم باید باهاشون میمردم، ولی هنوز زندهم.
وقتی درمورد اون شب صحبت میکنم، همه فکر میکنن عقلمو از دست دادم. اخه کی باور میکنه که من یه مرد بیچهره رو دیدم؟ که بهم گفته هنوز وقت مرگم نرسیده؟
کسی که تا الان ولم نکرده، برام تو همه جا نامه میذاره، رد دستهاشو روی تنم باقی میذاره، جمجمه حیوانات رو به عنوان هدیه برام میفرسته.
چرا نمیتونم قیافهشو به یاد بیارم؟
حتی روانپزشکم هم باورم نمیکنه، چه برسه به دوست پسرم.
اون دیگه از توی سایهها بودن خسته شده، و وقتی خودشو نشون بده کی قراره منو از دستش نجات بده؟
″به زودی، یک عمر به یک ابدیت تبدیل میشه. ولی الان، وقتشه که از خواب بیدار بشی.″
لبهام هنوز از حس اون مور مور میشن، کمرم هنوز از لمس قدرتمندش میسوزه. ولی اونا فقط تو ذهنم بودن.
من دیوونه نیستم. این فقط یه رویای شفاف بود.
برای خوندن کتاب معشوقه مرگ کلیک کنید.
24430
♨️با عشق از طرف لوکف⛸❤️🔥
ماریانا زاپاتا
#عاشقانه #کل_کلی
تعداد صفحات: 1030 صفحه
30 هزار تومان
اگر کسی از "جَزمین سانتوس" می پرسید که زندگی چند سال گذشته اش رو در یک کلمه توصیف بکنه؛ اون از یک کلمه ی سه حرفی استفاده میکرد. "گند!"
بعد از هفده سال سختی کشیدن و بارها مصدوم شدن و هدف هایی که به نتیجه نرسیدن، اون به خوبی میدونه که حرفه اش که فیگور اسکیتینگ هست رو به اتمامه.
اما حالا یکدفعه بهترین شانس زندگیش به سراغش میاد، پیشنهادی از طرف یک آدم مغرور احمق که جزمین یک دهه ی گذشته به فکر انداختنش جلوی اتوبوس بوده تا از شرش خلاص بشه!
اما به نظر می رسه "جَز" باید همه چیز رو در نظر بگیره و به هر گزینه ای فکر بکنه.
حتی کار کردن با "ایوان لُوکُف"
کسی که بهترین فیگوراسکیتر دنیاست و قهرمانی های زیادی داشته. اما همیشه جزمین رو به تمسخر گرفته.
حالا ایوان فقط یک نفر رو برای ادامه راه میخواد اونهم جزمین، دشمن دیرینه اش هستش.
⭕️مناسب بالای 20 سال⭕️ بدون سانسور و حذفیات✖️تحویل فوری❌
آیدی فروش👇
@bookeuphoria
دسترسی به ترجمه های بیشتر https://t.me/BookEuphoria_TG
نمونه کتاب با عشق از طرف لوکف .pdf8.36 KB
23400
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.