°میرِ مفرط°

...✨

نقاشیِ زیبایِ غزل‌هایِ خدایی...

معروفی در پیکر فرهاد قصه‌ای می‌گوید که چون ماهی طلایی دریای ارومیه را که شاهِ ماهی‌‌ها ست صید کرده‌اند آب دریا تلخ شده است؛ و من پل می‌زنم به این فکر که نکند ماهی طلایی دلم مرده است که اینگونه روزها و شب‌ها را با احوالی شبیه به تلخی چای کهنه و مانده می‌گذرانم که تلخی‌اش آزارت نمی‌دهد اما دلچسب هم نیست.

سمفونی صبحگاهی

در کمینِ نگه تو زمین‌گیر شدم، دست به دامانِ قلم خسته ز تقدیر شدم، کودکی بیش نبودم ناگه پیر شدم، درمیانِ واژه‌ها سخت غل و زنجیر شدم، ماندم خیره و از عرش چه دلگیر شدم، در پیله تنهایی خود از کل جهان سیر شدم• #میر

مقاصد منکرم شدن،یه تار پوسیده‌ی دیگه مونده بین منو زندگی،چشمای مستش... #تس

در کمین نگه تو زمین‌گیر شدم...

و این شب، یه شب دیگه رو آبستنه، و این در حقیقت یه شعر عاشقونه بود، در وصف چشماش تا بودن رو یادش نره...