🤍..هفت شهر؏شق ....
دفتری در ادبیات و هنر ؛ مَشْی و عرفان و حکمت ؛ و متون کهن.... هفت شهر؏شق ..... #Яάみส #ئلواسه
Більше1 562
Підписники
+524 години
+17 днів
+330 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
00:17
Відео недоступнеДивитись в Telegram
دست عشق از دامن دل دور باد
میتوان ایا به دل دستور داد؟
میتوان ایا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را ایا میتوان فرمود ایست
باد را فرمود باید ایستاد؟
انکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد
قیصرامین پور
4.49 MB
▫️
وقتی " سینوهه " شبی را به مستی کنار نیل به خواب می رود و صبح روز بعد یکی از برده های مصر که گوش ها و بینی اش به نشانه ی بردگی بریده بودند را بالای سر خودش می بیند، در ابتدا می ترسد،اما وقتی به بی آزار بودن آن برده پی می برد ، با او هم کلام می شود.
برده از ستم هایی که طبقه اشراف مصر بر او روا داشته بودند می گوید، از فئودالیسم بسیار شدید حاکم بر آن روزهای مصر .
برده از سینوهه خواهش می کند او را سر قبر یکی از اشراف ظالم و معروف مصر ببرد و چون سینوهه با سواد بود ، جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم را نوشته اند برای او بخواند.
سینوهه از برده سئوال می کند که چرا میخواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند؟ و برده می گوید : سال ها قبل من انسان خوشبخت و آزادی بودم، همسر زیبا و دختر جوانی داشتم، مزرعه پر برکت اما کوچک من در کنار زمین های بیکران یکی از اشراف بود . روزی او با پرداخت رشوه به ماموران فرعون ، زمین های مرا به نام خودش ثبت کرد و مقابل چشمانم به همسر و دخترم تجاوز کرد و بعد از اینکه گوش ها و بینی مرا برید و مر برای کار اجباری به معدن فرستاد ، سالهای سال از دختر و همسرم بهره برداری کرد و آنها را به عنوان خدمتکار فروخت و الان از سرنوشت آنها اطلاعی ندارم ، اکنون از کار معدن رها شده ام ، شنیده ام آن شخص مرده است و برای همین آمده ام ببینم خدایان روی قبر او چه نوشته اند ...
سینوهه با برده به شهر مردگان "قبرستان" می رود و قبرنوشته ی آن مرد را اینگونه می خواند :
" او انسان شریف و درستکاری بود که همواره در زندگی اش به مستمندان کمک می کرد و ناموس مردم در کنار او آرامش داشت و او زمین های خود را به فقرا می بخشید و هر گاه کسی مالی را مفقود می نمود ، او از مال خودش ضرر آن شخص را جبران می کرد و او اکنون نزد خدای بزگ مصر آمون است و به سعادت ابدی رسیده است..."
در این هنگام ، برده شروع به گریه می کند و می گوید: " آیا او انقدر انسان درستکار و شریفی بود و من نمی دانستم؟ درود خدایان بر او باد .... ای خدای بزرگ ای آمون مرا به خاطر افکار پلیدی که در مورد این مرد داشتم ببخش..."
سینوهه با تعجب از برده می پرسد که چرا علیرغم این همه ظلم و ستمی که بر تو روا شده ، باز هم فکر می کنی او انسان خوب و درستکاری بوده است؟
و برده این جمله ی تاریخی را می گوید که : " وقتی خدایان بر قبر او اینگونه نوشته اند، من حقیر چگونه می توانم خلاف این را بگویم ؟"
و سینوهه بعد ها در یادداشت هایش وقتی به این داستان اشاره می کند، می نویسد : " آنجا بود که پی بردم حماقت نوع بشر انتها ندارد و در هر دوره می توان از نادانی و خرافه پرستی مردم استفاده کرد."
سینوهه نام یک رمان تاریخی در سبک زندگینامه است که به قلم میکا والتاری نویسندهٔ فنلاندی در سال ۱۹۴۵ نگاشته شدهاست.
این کتاب که مهمترین اثر نویسنده به شمار میرود از وقایع دوران فرعون آخناتون و آغاز سلطنت فرعون هُورِم هُب نوشته شدهاست.
.
📗سینوهه پزشک فرعون
✍️میکا والتاری
#میکا_والتاری
#سینوهه
#برده
#حماقت
#خرافات
❤ 2
«ندانم کجا میکشانی مرا؟
سوی آسمان،
یا به خاموش خاک
و یا جانب نیروانا و نور
کجا میکشانی نهانی مرا؟
تو ای جادویِ ظلمتِ جاودان
تو ای رازِ پنهان ز هر جست و جو
که آورد آدم تو را از بهشت
( چو میراثی از بهر فرزندگان)
کجا میبری از نهانجای خاک
در آن هجرت جاودانی مرا؟
نیَم در هراس از تو، ای ناگزیر!
ندانم کجا میکشانی مرا؟
ندانم کجا
#شفیعی_کدکنی
#محمد_معتمدی.
02_Ali_Qamsari_&_Mohammad_Motamedi.mp39.80 MB
👍 1
«ندانم کجا میکشانی مرا؟
سوی آسمان،
یا به خاموش خاک
و یا جانب نیروانا و نور
کجا میکشانی نهانی مرا؟
تو ای جادویِ ظلمتِ جاودان
تو ای رازِ پنهان ز هر جست و جو
که آورد آدم تو را از بهشت
( چو میراثی از بهر فرزندگان)
کجا میبری از نهانجای خاک
در آن هجرت جاودانی مرا؟
نیَم در هراس از تو، ای ناگزیر!
ندانم کجا میکشانی مرا؟
ندانم کجا
لیک دانم،
یقین
کزین تنگنا میرهانی مرا.
ز سنگینیِ کوله بارِ وجود
سبک داریام دوش و
آسوده سار
بری سویِ بیسویِ خویشم نهان
چه بزمی ست آن میهمانی مرا؟
نقابیت بر روی و همراه من
همی آیی و با تو تنها نیَم
ولی کاش میشد بدانم کجا
نقابت ز رخساره یک سو شود
در آن لحظهی ناگهانی مرا؟»
شعر: #شفیعی_کدکنی
آواز: #محمد_معتمدی
.
02_Ali_Qamsari_&_Mohammad_Motamedi.mp39.80 MB
ندانم کجا میکشانی مرا….؟
سوی آسمان،
یا به خاموش خاک
و یا جانب نیروانا و نور
کجا میکشانی نهانی مرا؟
تو ای جادویِ ظلمتِ جاودان
تو ای رازِ پنهان ز هر جست و جو
که آورد آدم تو را از بهشت
( چو میراثی از بهر فرزندگان)
کجا میبری از نهانجای خاک
در آن هجرت جاودانی مرا؟
نیَم در هراس از تو، ای ناگزیر!
ندانم کجا میکشانی مرا؟
ندانم کجا
لیک دانم،
یقین
کزین تنگنا میرهانی مرا.
ز سنگینیِ کوله بارِ وجود
سبک داریام دوش و
آسوده سار
بری سویِ بیسویِ خویشم نهان
چه بزمیست آن میهمانی مرا؟
نقابیت بر روی و همراه من
همی آیی و با تو تنها نیَم
ولی کاش میشد بدانم کجا
نقابت ز رخساره یک سو شود
در آن لحظهی ناگهانی مرا؟
@molanatarighat
شعر: #شفیعی_کدکنی
آواز: #محمد_معتمدی
.
02_Ali_Qamsari_&_Mohammad_Motamedi.mp39.80 MB
Фото недоступнеДивитись в Telegram
ضربه ی سختی خورده بودم ،
و درس دشواری نیز آموخته بودم ،
اینکه نمی توانی به هیچ کس
جز "خودت" تکیه کنی .
#اروین_یالوم
وقتی نیچه گریست
.
00:25
Відео недоступнеДивитись в Telegram
یادآر روز ملی دماوند🗻"خانه، عطرِ خوشِ اسپندِ تو را میخواهد نازِ بِشکوهِ دماوندِ تو را میخواهد همدمِ پنجره شو تا که بتابد خورشید صبحِ سردم گُلِ لبخندِ تو را میخواهد " شهراد میدری زیباترین ویوی قله دماوند رو میبینید اینجا مسیر بین دشت آزو و قله پاشوره هست در روستای نوا استان مازندران
7.86 MB
👍 2❤ 1
00:18
Відео недоступнеДивитись в Telegram
❁﷽❁
صبح امروز خدایا چه مبارک بدمید
که همی از نفسش بوی عبیر آید و عود
#سعدی
5.26 MB
❤ 1
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.