cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

میرگه رش

Рекламні дописи
243
Підписники
Немає даних24 години
+17 днів
-330 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

🔘🌺 بازگشت کاروان های اهل سنت حج تمتع استان کرمانشاه 🔶فردا شنبه پرواز کاروان آقای فتحی ساعت 9 صبح به وقت عربستان از فرودگاه مدینه منوره به مقصد تهران انجام خواهد شد 🌟یکشنبه 1403/04/10 آقای علیزاده/مدینه 🌟دوشنبه1403/04/11آقای حقگویی/مدینه 🌟پنجشنبه 1403/04/14 آقای راوند/مدینه ساعت 1 بامداد به وقت عربستان 🌟جمعه 1403/04/15 کاروان علیمرادی/مدینه @mirgarash2🌺🌺
Показати все...
درمحضرپیامبررحمتﷺ عَنْ أَبِي مُوسَى رضی الله عنه عَنِ النَّبِيِّ ﷺ قَالَ: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيَانِ، يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا». وَشَبَّكَ أَصَابِعَهُ (بخارى:481) از ابوموسی اشعری رضی الله عنه روايت است كه رسول اكرم ﷺ فرمود: «مؤمن برای مؤمن بمنزله يك ساختمان است كه هر قسمت آن موجب تقويت قسمت ديگر آن ميشود» و برای نشان دادن حالت آن انگشتان دستهای خود را تشبيك كرد (يعنی تو در تو نمود) @mirgarash2🌺🌺
Показати все...
🔘🌺داستان_شب....👇 دختر جوان که نابغه ریاضی بود و در کنکور رتبه 2 رقمی داشت به خواستگارش بله گفت و پای در خانه سیاه گذاشت. اوایل تابستان بود که همزمان با نتایج کنکور پسر جوانی همراه خانواده اش به خواستگاری ام آمدند. آنقدر از ذوق قبولی ام در کنکور آن هم با رتبه دو رقمی خوشحال بودم که نفهمیدم چطور شد به خواستگارم جواب بله گفتم جوابی که پدرومادرم مخالف آن بودند که ای کاش به حرفشان گوش می کردم و هیچ وقت بله نمی گفتم. تازه ۱۸سالگی را تمام کرده بودم که لباس سفید بخت به تن کردم پدرومادرم موافق ازدواج ام نبودند و بعد ازعروسی هم از خانواده ترد شدم. دو سه ماه ازازدواجمان گذشته بود که من با خوشحالی برای ثبت‌نام دانشگاه آماده می شدم که شوهرم مانع رفتنم شد و آرزوی رفتن به دانشگاه در دلم ماند. دیگر پای برگشتن به خانه‌ را هم نداشتم. این شد که پا روی خواسته ام گذاشتم ، یکسال نشده بود که من باردارشدم ودراین شرایط بود که متوجه شدم شوهرم رامین اعتیاد دارد... اعتراض کردم اما پاسخ اعتراضم فقط کتک بود پسرم در اوج ناراحتی و افسردگی من به دنیا آمد. اعتیاد همسرم هر روز بیشتر از روز قبل بود و دیگر دوستانش را هم پای بساطش به خانه می آورد. راه فراری نداشتم هر چه فکر می کردم می دیدم که چه سرنوشت شومی پیداکردم. صبحت های پدرم هر روز جلوی چشم ام بود که می گفت عجله نکن درس بخوان وبعد ازدواج کن. یک روز صبح که از خواب بلند شدم دیدم پسر 6 ساله ام را رامین پای بساطش برده انگار آب داغ بر تنم ریختند ، دستش را گرفتم و نمی‌دانم چطور شد که از آن اتاق بیرون آمدم... در روزهایی که رامین مرا کتک می زد و از درد به خود می پیچیدم او با مخدرهایی که داشت مرا نیز آلوده کرده بود با این وضع به خانه پدرم پناه بردم. 7سال از خانه او طرد شده بودم و گرفتار دخمه شوهری شده بود که هیچ احساس مسئولیتی به من نداشت و مرا از آرزوهای بزرگی که درسر داشتم جدا کرده بود من شاگرد ممتازرشته  ریاضی فیزیک بودم و با رتبه 2 رقمی در دانشگاه رشته مهندسی قبول شده بودم و می خواستم مهندس شوم اما حالا یک زن معتاد با یک کودک بودم که معلوم نبود چه سرنوشتی دارد... وقتی مادرم در خانه را باز کرد اصلا مرا نشناخت‌ وقتی ماسک روی دهانم را پایین آوردم تازه فهمید من همان دختر چشم آبی او هستم که با نازمرا بزرگ کرده است از ناراحتی بی‌هوش شد و روی زمین افتاد 2 خواهرم سپیده و سعیده خیلی زود جلوی درآمدند ودرحالی که از دیدن من شوکه شده بودند مادرم را به خانه بردند . پدر درخانه نبود ، وقتی لباس‌هایش را روی آویز اتاق دیدم بی اختیار آنها را به آغوش کشیدم و بوسه زدم خواهرانم پسرم آرش را به حمام بردند ومن کنار مادرم ماندم دستانش را بوسیدم... از پست پنجره به حیاط کوچک خانه مان نگاه می کردم و خاطرات مجردی درمقابل چشمانمان رژه می رفتند که ناگهان پدرم از در وارد حیاط شد. دستش یک سطل ماست و 2 نان سنگک بود خیلی زود خودم را از اتاق به بیرون کشاندم و به حیاط رساندم پدرم تا صورتم را دید سطل ماست از دستانش افتاد و چشمانش پر شد و من دراین لحظه به آغوش او پناه بردم او سعی داشت مرا بغل نکند اما انگار نتوانست محبت پدرانه اش را ازمن دریغ کند دقایقی من اشک ریزان در آغوش او ماندم و پشت هم طوطی وار با جملاتی کوتاه به پدرم گفتم اشتباه کردم من باید حرف شما را گو ش می کرد، کمک کن پدر... امروز درمقابل شما نشسته ام دو خواهرم مرا اینجا آوردند تا کمکم کنید تا خوب شوم... اعتیادم را کنار گذاشتم ومی خواهم درس بخوانم اما افکار آن خانه شوم ذهنم را پریشان کرده و قدرت تمرکز ندارم. قدرت انتخاب به ویژه در موقعیت حساس زندگی بسیار حائز اهمیت است اما این قدرت زمانی کارساز است که شما بتوانید با استفاده از اطلاعاتی که دارید بهترین تصمیم را بگیرید گاهی خود ما این قدرت را نداریم و صرفا از روی احساس تصمیم هایی را می گیریم که می‌تواند سرنوشت ما را دچار مشکل کند.بنابراین بهتر است قبل ازاینکه کاسه پشیمانی را به دست بگیریم سعی کنیم برای تصمیم خود از کسانی کمک بگیریم که قطعا دانش و تجربه بیشتری دارند. @mirgarash2🌺🌺     
Показати все...
🔘🌺 اوقات شرعی جوانرود شنبه، ۹ تیر ۱۴۰۳ ۲۲ ذی‌الحجه ۱۴۴۵ اذان صبح : ۰۳:۲۸ طلوع : ۰۵:۱۰ اذان ظهر : ۱۲:۲۸ اذان عصر : ۱۶:۳۱ اذان مغرب : ۱۹:۴۸ اذان عشاء : ۲۰:۵۸ طول روز: ۱۶ ساعت و ۲۰ دقیقه @ mirgarash2🌺🌺
Показати все...
00:54
Відео недоступнеДивитись в Telegram
🔘🔷 نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ ﴿۵۷﴾ 🔸 ما شما را بیافریدیم پس چرا تصدیق نمی‌کنید؟ 🔷 أَفَرَأَيْتُمْ مَا تُمْنُونَ ﴿۵۸﴾ 🔸 آیا ندیدید (و به حقیقت در نیافتید) که نخست شما نطفه‌ای (بی‌قدر و قابلیّت) بودید؟ 🔷 أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿۵۹﴾ 🔸 آیا شما خود آن نطفه را (به صورت فرزند انسان) می‌آفرینید یا ما آفریننده‌ایم؟ 🔷 نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ ﴿۶۰﴾ 🔸 ما مرگ را بر همه شما مقدّر ساختیم و هیچ کس بر قدرت ما سبق نتواند برد. 🔷 عَلَىٰ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾ 🔸 در اینکه شما را فانی کرده و خلقی دیگر مثل شما بیافرینیم و شما را به صورتی (در جهانی دیگر) که اکنون از آن بی‌خبرید برانگیزیم. 🔷 سوره: واقعه @mirgarash2🌺🌺
Показати все...
3.52 MB
sticker.webp0.26 KB
انا لله و انا الیه راجعون به اطلاع عموم می رساند آقای #حاج_مجید_قنبری 🔻فرزند مرحوم خلیفه عبدالمحمد ایل #ولدبیگی روستای #سرابیان ساکن #جوانرود به رحمت ایزدی پیوست. 🔰 مجلس ختم #مردانه و #زنانه مرحوم فردا #شنبه ۹ تیر ۱۴۰۳ صبح از ساعت ۸ الی ۱۱ و بعدازظهر از ساعت ۱/۳۰ الی ۵ در #مسجد_حاج‌شیخ‌صفاءالدین_هاشمی واقع در مزارستان #حاج‌ابراهیم جوانرود برگزار میگردد.
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
إنّا لله و إنّا إليهِ رَاجعُون ۱۴۰۳/۰۴/۰٨ به اطلاع میرساند دقایقی قبل👇 حاجی مجید قنبری فرزند مرحوم خلیفه عبدالمحمد بزرگ خاندان قنبری ایل ولدبیگی روستای سرابیان به رحمت ایزدی پیوست مراسم خاکسپاری تا دقایقی دیگر در آرامستان خلیفه قمر برگزار میگردد اطلاعات تکمیلی متعاقبا اعلام میگردد..
Показати все...
إنّا لله و إنّا إليهِ رَاجعُون ۱۴۰۳/۰۴/۰٨ به اطلاع میرساند دقایقی قبل👇 حاجی مجید قنبری فرزند مرحوم خلیفه عبدالمحمد بزرگ خاندان قنبری ایل ولدبیگی روستای سرابیان به رحمت ایزدی پیوست مراسم خاکسپاری تا دقایقی دیگر در آرامستان خلیفه قمر برگزار میگردد اطلاعات تکمیلی متعاقبا اعلام میگردد..
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
۱۴۰۳/۰۴/۰۸ به اطلاع میرساند دقایقی قبل👇 خانم #فاطمه_اعظمی  🔅فرزندگرامی اقای رمضان اعظمی 🔅همسرگرامی اقای عادل طهماسبی 🔅مادرگرامی ماهان محمد وملینا 🔅خواهرگرامی حیدر،عثمان و عمر اعظمی 🔅خواهر زاده مرحوم احمدمحمدمرادی طاهر انور وجوهرمحمدمرادی برادرزاده رحیم اعظمی وملاصالح محمودی #ضمناتصویر‌متوفی‌روبرامون‌بفرستین طایفه: #ایل‌ولدبیگی اهل : #روستای‌ماخوشین ساکن: #تهران سن: 🗣 دارفانی را وداع و به رحمت ایزدی پیوستند. پیکر مرحومه هم‌اکنون در بیمارستان امام رضا‌ کرمانشاه می‌باشد. 🚐  مراسم تشییع پیکر و خاکسپاری: متعاقباً اعلام می گردد. مجلس ترحیم آن مرحوم متعاقباً اعلام می گردد.
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.