•| TEXT |•

میدونستید اگر 10 ماه پیش 50 میلیون تومن ارزدیجیتال TRB خریده بودید الان پولتون 18 میلیارد شده بود؟ یک کانال هست چنین ارز هایی رو معرفی میکنه و تا الان خیلی ها رو پولدار کرده، پیشنهاد میکنم عضوش بشید📊 ARZ_ASADI 👈 ARZ_ASADl 👈

🎬 نام فیلم سینمایی جدید : تو به بزرگ شدن نگاه کن / Sen Büyümeye Bak 📆 سال انتشار : 2024 🥂 ژانر : درام ، کمدی ، عاشقانه ❤️‍🔥 بازیگران : Kaan Urgancioglu , Melisa Pamuk , Ezgi Senler, Çagdas Onur Öztürk , Mert Ege Ak 📰 خلاصه : پدر و پسری که به تازگی به هم پیوسته اند، پس از یک فاجعه با شروع جدیدی دست و پنجه نرم می کنند، اما آیا آنها می توانند خلاء به جا مانده از یک همسر و مادر محبوب را پر کنند؟ ... زیرنویس فارسی چسبیده🇮🇷 کلیک برای دانلود کیفیت های مختلف👇🏻 🌟 480p: VIDEO 🌟 720p: VIDEO 🌟 1080: VIDEO

پاارت های داغ و هیجانی دیشب 💋💋💋♥️♥️♥️

🔴دریافت سوالات قطعیه عربی ۱۴۰۳/۰۳/۰۵ 🔴 ✅ دریافت سوالات دهم ✅ دریافت سوالات یازدهم ✅ دریافت سوالات دوازدهم .

🔴🔴فووورییی سوالات احتمالی امتحان نهایی عربی همه پایه ها لو رفت: ◀️ مشاهده سوالات احتمالی لو رفته 🔍

پاارت های داغ و هیجانی دیشب 💋💋💋♥️♥️♥️

🚫محرمانه و فوری 🚫 با فوت رئیس جمهور معادلات دلار بهم ریخت!!! ارز پاشی سنگین بانک مرکزی 🚨سقوط قیمت دلار نزدیک است 🚨 تحلیل آینده دلار تا دقایقی دیگر 👇🏼 ◀️قیمت و تحلیل لحظه ای دلار

🥀 اَروانه 860 🥀 #سارال‌مختاری هر دو دستش رو بالا آورد و سریع گفت : نه نه. اتفاق خوبه نگران نشو. آماده میشی بیای پایین؟ اومدم دنبالت که بریم عمارت دستمو مشت کردم تا جلوی لرزیدنش رو بگیرم -عمارت واسه چی؟ چه خبره اونجا؟ صورتشو جلو آورد و گفت : جلسه‌اس. گفتن باید صدف هم باشه. اومدم دنبالت هم دلم میخواست برم و هم نمی‌خواست نمیتونستم خوشبین باشم به این دعوتِ عجیب جلسه توی عمارت به من چه ربطی داشت؟ اصلا چرا قبلش هیچکس باهام تماس نگرفت؟ نکنه اتفاقی واسه البرز افتاده که... دلم میخواست سرمو بکوبم به دیوار تا این فکر سمی رو ازش بیرون کنم شهاب دوباره گفت : ده دقیقه کافیه واسه آماده شدنت صدف جان؟ من توی ماشین منتظرم عجله کن. باشه‌ی بی جونی گفتم و خواستم سمت اتاق برم که موبایل توی دستم لرزید با دیدن اسم البرز، حتی ثانیه ای صبر نکردم و تماس رو وصل کردم بلافاصله گفتم : معلومه کجایی البرز؟ مردم از دلشوره تک خنده ای زد و گفت : قبل از ظهر پیشت بودم عزیزم... توی شرکت خیلی کار داشتم فرصت نشد زنگت بزنم. میخواستم بهت بگم باباتو بپیچونی بریم بیرون، که از خونه احضار شدم

🥀 اَروانه 859 🥀 #سارال‌مختاری از وقتی رفته بود، دلم یه لحظه هم آروم و قرار نداشت میخواستم حداقل تا فرودگاه رو باهاش برم اما اجازه نداد و مانعم شد مرداویج اصلا شبیه خسرو نبود! این مرد مرموز و گاها ترسناک کجا، بابا خسروی مهربونم کجا! زمین تا آسمون فرق داشتن با پیچیدن درد شدید و تیز توی ناخنم، متوجه شدم که این عادت بدِ جویدن ناخن موقع استرس و نگرانی این بار به خون ریزی منجر شده پوفی کشیدم و از کجا بلند شدم دستمالی دور ناخنم پیچیدم و سمت موبایلم رفتم واسه صحبت کردن با البرز اصلا حق نداشت از صبح تا همین الان از من بی خبر باشه! شماره‌اش رو گرفتم و منتظر موندم ولی جواب ندادنش، خط کشید روی تمام دل نگرانیام و شد پر رنگ ترینش! زیرلب با خودم غر زدم : تحمل یه اتفاق جدید رو ندارم! دیگه نمیتونم این همه استرس بکشم. کجایی که جواب نمیدی اخه؟؟ درست همون لحظه صدای زنگ آیفون توی خونه پیچید و با این خیال که حتما البرز اومده، سمت آیفون پرواز کردم با دیدن تصویر شهاب، ذوقم کور شد صدفِ احمق! البرز کلید داره، زنگ نمیزنه شاسی آیفون رو فشردم و با یه دنیا ترس گفتم : چیزی شده شهاب؟