ڪإنــإلـــ رســــ؎ﮰ {؎إﮫۅر }
رمان های انلاین {؎إﮫۅر } #ﺂۅﺄږ #قــــــــــلــــــــــبــــــــــســــــــــﮰإﮫ پارت گذاری هرروز به جز روز های تعطیل #هراسکی_پیگرد_قانونی_دارد_و_خیلی_بد_برخورد_میشود😠
Більше892
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
#p159
#ﺂۅﺄږ
وسایلامرو جمع کردم رفتیم طبقه بالا.
مهرداد زنگ درو زد بعد چند ثانیه ایهان درو باز کرد با دیدن ما گفت:
-به به خوش اومدید بفرمایید.
صدای عمه از اون ته سالن اومد که به ایهان میگفت:
-اون ذلیل شده اومد.
با حرص خواستم چیزی بگم که ایهان نزاشت خطاب به عمه گفت:
-اره خواهر گلم با نامزدش اومد.
بی صدا خندیدم.
وارد خونه شدیم.
بابا تو اشپزخونه بود عمو با بر دیا رو مبل نشسته بودن همه هم اون گوشه داشت اخبار نگاه میکرد یه سلام دادم به همشون با مهراد و ایهان مستقیم رفتیم سمت اتاق ایهان.
تا وارد شدیم عمه هم پشت سرمون اومد با تعجب نگاهش کردیم که دست به کمر شد گفت:
-خوبه والا حیا هم خوب چیزیه چرا ۲۴ ساعته ور دل هم دیگهاید شماها اقا پسر بیا بیرون ببینم.
دیگه واقعا نمیدونستم چی بگم.
دندون رو جیگر گذاشتم.
زنگ خونه رو زدن عمه رفت بیرون مهرداد رو هم پشت سرش کشید برد با حالت دستورانه گفت:
-دیگه حق نداری با اوار تنها باشی ایهان درو باز کن.
دستم رو مشت کردم تندتند فوت کردم تا حرصم خالی بشه.
هلیا با مهراد اومده بودن برای خوشامد گویی رفتم بیرون.
نگاهم رو دوختم به مهراد که پیش عمه نشسته بود سرش تو گوشیش بود.
با هلیا و مهراد احوال پرسی کردم مهراد روبه پزیرایی رهنمایی کردم با هلیا رفتیم اشپزخونه...
8210
شده تا حالا به این فکر کنید که اگه در اینده زامبی ها تولید بشن (هر چند از این مملک بعید نیست)شما واکنشتون چیه چه کارایی برای خودتون انجام میدید؟؟
همتون جواب بدید.
https://t.me/joinchat/G4IkyhztWyuQ1hsvPqBRfw
9210
پارت جدید اپ شد بعضی وقتا پارت ها اینجا گذاشته میشه عضو شید😍
https://t.me/joinchat/G4IkyhztWyuQ1hsvPqBRfw
9900
#p158
#ﺂۅﺄږ
جواب دادم مثل همیشه با خنده جوابم رو داد.
-سلام هلی خودم چه طوری خوبی نیستی چند روزه.
-.....
-زارت بابا گرفتار.
-.....
-کجا میخوام باشم خونه عمه گرام فهمیده پیدا شدم پا شده اومده تو این دوروز خون به جیگرم کرده.
-.....
-اره به خدا همونو بگو الان بابا زنگ زده میگه بیا عمت دیوونم کرده الان دارم اماده میشم برم.
-.....
-نه بابا چه مزاحمی پاشو بیا شاید منم تونستم یه نفس راحت بکشم تنها نباشم.
-....
-مهرداد. اره خونه من میمونه بگو مهراد هم بیاد هر چند میدونم مهرداد پایین نمیمونه.
-.....
-نمیدونم خس میکنم از بردیا خوشش نمیاد.
-....
-زهر مار فعلا خدافظ
تماس رو قطع کردم رو کردم به مهرداد گقتم:
-با من میایی بالا یا منتظر میمونی مهراد اینا هم بیان.
یکم فکر کرد گفت:
-نه میام نمیخوام اون چندش بچسبه بهت.
با چشمای گرد شده نگاهش کردم گفتم:
-به کی میگی چندش دیوونه اون پسر عمومه غریبه که نیست.
بلند شد لباساش رو مرتب کرد گفت:
-به هر حال دوست ندارم باهات بگو بخند میکنه.
سری تکون دادم تو دلم یه حسود نثارش کردم وسایلام رو جمع کردم رفتیم طبقه بالا.
10310
شرمنده اومدم جایی انتن ندارم نمیدونم الان پیامم بهتون میرسه یا نه ولی فردا ۵ تا پارت براتون میزارم منتظر باشید جبران میکنم براتون 😘😍
11200