cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

حافظ‌پژوهی گروه دبیران ادبیات فارسی کشور

اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها حافظ https://t.me/joinchat/a1uTJAivC18yYWEx

Більше
Рекламні дописи
1 994
Підписники
Немає даних24 години
+157 днів
+9330 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

تبادل روزهای پنجشنبه (فرم گیری یک روز قبل⏪ چهارشنبه ) حداقل ممبر ۱۰۰۰ حمایتی ۵۰۰ با ویو مناسب ♦️تبادل فولدری با جذب بسیار بالا ♦️ https://t.me/+vKWsBQ-E4HIyMWNk
Показати все...
تبـادلــ🤝ـات درسی و ادبی فـرهنگیـــاݩ

این تبادل مختص گروه‌ها و کانال‌های درسی و فرهنگی است. چنانچه فرهنگی و دارای کانال درسی و ادبی هستید داخل گپ تبادلات شوید:⇩

https://t.me/+vKWsBQ-E4HIyMWNk

ارتباط با مسئول تبادلات و تبلیغات⇩ @Rahaii_moha گروه وابسته به ابرگروه دبیران ادبیات کشوری است

"انسان آرمانی حافظ" ▪️انسان آرمانی یا انسانِ کامل، از دیدگاهِ "حافظ" چه ویژگی‌هایی دارد؟ حافظ، هم از نبودنِ آدمی، در عالم خاکی ناله می‌کند و هم به دنبالِ آن، از پدید آوردن آدمی نو و دیگرگونه سخن می‌گوید: آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست، عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی... بنابراین، مطابق این بیت، او در جستجوی انسانی نو و آرمانی است، اما آن گونه که شعر او نشان می‌دهد این انسان ایده‌آل، نه از نوع انسان کامل تَصوف است و نه از سِنخ سرمشق‌های آیین‌ها و اندیشه‌های دیگر، حافظ این انسان آرمانی را در هیأتِ پیرِ مُغان، ارائه می‌کند. خصلت‌ها و ویژگی‌هایی را که او در شخصیت پیرِ مُغان نشان می‌دهد، در زندگی و رفتار هیچ یک از سرانِ فرقه‌های مختلف اعتقادیِ زمان خود ندیده است. از این‌رو، هیچ‌یک از پیران و بزرگان آیین‌های دیگر مانند تصوف و دین، در شعر حافظ از قدر و مقام پیرِ مغان برخوردار نشده است. حتی همه‌ی آن‌ها از شیخ و صوفی و زاهد و مفتی و واعظ، آماج پرخاش‌های زهرآگین او قرار می‌گیرند. اما در این میان تنها چهره‌ی محبوب و بی‌عیب و نقص، "پیرِ مُغان" است که حدود بیست بار به صراحت و چندین بار به کنایه در شعر حافظ آمده و مورد تکریم و ستایش او قرار گرفته است. راز این محبوبیت در کجاست؟ اگر با توجه به شعر حافظ، ویژگی‌ها و خصالِ پیر مُغان را گرد هم بیاوریم عبارت خواهند بود از: "رازپوشی، انسان‌دوستی، تَسامح، بلندنظری، روشن‌بینی، یک‌رنگی، آزادگی و..." پس هر انسانی که این ویژگی‌ها را در وجود خود گرد آورده باشد، انسان ایده‌آل حافظ است. "در خلاف آمدِ عادت" (مقالاتی در چالش با حافظ‌شناسیِ رسمی و رایج)، دکتر "محمود_درگاهی"، C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌       @hafezpajohi ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─
Показати все...
👏 1
ز گردْ خوانِ نگون فلک طمع نتوان داشت که بی ملامت صد غصّه یک نواله برآید قزوینی(۲۳۴/۴) خانلری(۲۳۰/۴) می آفتاب زرفشان، جان بلورش آسمان مشرق کف ساقیش دان مغرب لب یار آمده خاقانی. خلق از این گردْ خوانِ دیرینه خورده سیلی و هیچ سیری نه سنایی. دل خوردن است قسمتم از گردْ خوانِ چرخ از مرکز خود است چو پرگار دانه‌ام صائب. پیوند گرد خوان و نگون: خواجه آسمان را گردخوانی نگون(وارونه) می‌خواند همچنان‌که در جای دیگر، آسمان را دریای وارونه خوانده: تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم... در واقع حافظ در این بیت طعنه‌ای به کارهای واژگون فلک دارد که به مردم نادان دهد زمام مراد و نیز گله‌ای از فلک کج رفتار. پیوند طمع و غصّه و نواله: در مصرع دوم اوج هنر حافظ نمایان است، غصه که معنای غم و اندوه دارد، در اصل به معنای، در گلو گیر کردنِ خوراک و استخوان است.( ترجمان القران زمخشیری) غصه: اندوهِ گلوگیر(ناظم‌الاطبا، ص ۲۴۷۳) غصه: هر چه در گلو گیر کند(اقرب‌الموارد) و همچنین: استخوان و جز آن، هر خوراک که در گلو گیر کند.(طبری) این مرد در این ساعت، استخوانی در مجرای حلق بماند و خواست که هلاک شود، من ترسیدم که مبادا از این غصه بمیرد. (سندبادنامه، ظهیری سمرقندی، نقل از لغت‌نامه دهخدا) در این نوشته‌ می‌بینیم که غصه معنای غم و اندوه نمی‌دهد و نگرانی آن نیست که آن مرد از غم و اندوه بمیرد، بلکه بیم آن است که استخوانی که در گلوی او گیر کرده، او را بکشد، نواله هم که قافیه این بیت است به معنای لقمه‌. در سوره مزمل: در شرح شکنجه‌های دوزخیان می‌خوانیم که نصیب آنان: طعاما ذا غصّة و عذابا الیما است(آیه ۱۴) خوراکی گلوگیر و شکنجه‌ای دردناک... مفسران و مترجمان باریک‌بین قران هیچ‌یک «طعاما ذا غصّة» را خوراک غم‌انگیز ترجمه نکرده‌اند، زیرا با سعیرِ سوزان جهنم و معجون متعفن جوشانی که به جای آب خنکِ گوارا، به دوزخیان می‌خورانده‌اند، ترجمه‌ی «غذای غم‌انگیز» برای «طعاما ذا غصّة» هم، نشانِ مسامحه و بی‌دقتی است و هم عذابی است بسیار سبک. این خوراکِ گلوگیر و استخوانِ حلق‌شکاف است که بر رنج گرسنگانِ دوزخ می‌افزاید. چنانچه می‌بینیم، از طبری و جرجانی و سورآبادی و میبدی تا آخرین ترجمه‌ی شیوای قران در روزگار ما، یعنی ترجمه درخشان استاد خرمشاهی، همگی «ذا غصّة» را به درستی «گلوگیر» ترجمه کرده‌اند. حافظ جاوید شرح دشواری های ابیات و غزلیات دیوان حافظ هاشم جاوید، نکته۱۰۸ ص۵۵۷
Показати все...
👍 1👏 1
غزل ۴۷۳ حافظ وقت را غنیمت دان آن قدَر که بتوانی حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی کام‌بخشی گردون عمر در عوض دارد جهد کن که از دولت داد عیش بستانی باغبان چو من زین جا بگذرم حرامت باد گر به جای من سروی غیر دوست بنشانی زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت عاقلا مکن کاری کآورد پشیمانی محتسب نمی‌داند این قدر که صوفی را جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی با دعای شب‌خیزان ای شکردهان مستیز در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی پند عاشقان بشنو و از در طرب بازآ کاین همه نمی‌ارزد شغل عالم فانی یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت با طبیب نامحرم حال درد پنهانی می‌روی و مژگانت خون خلق می‌ریزد تیز می‌روی جانا ترسمت فرومانی دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن ابروی کماندارت می‌برد به پیشانی جمع کن به احسانی حافظ پریشان را ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی گر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دل حال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی 🎙 #محمدرضاکاکائی ۱ شهریور ۱۴۰۱ خورشیدی
Показати все...
فنون و دانش‌های ادبی: بیان(تشبیه،استعاره،مجاز،کنایه) آرایه‌های ادبی(لفظی و معنوی) عروض و قافیه تاریخ ادبیات سبک‌ها و... درس_تست_نمونه سؤال_کنکور ID: @daneshhayeadabi https://t.me/joinchat/AAAAAD8C8AAWs2pOc8idjw تبلیغات و تبادل: @Rahaii_moha
Показати все...
فنون و دانش‌های ادبی

فنون و دانش‌های ادبی: بیان(تشبیه،استعاره،مجاز،کنایه) آرایه‌های ادبی(لفظی و معنوی) عروض و قافیه تاریخ ادبیات سبک‌ها و... درس_تست_نمونه سؤال_کنکور ID: @daneshhayeadabi

https://t.me/joinchat/AAAAAD8C8AAWs2pOc8idjw

تبلیغات و تبادل: @Rahaii_moha

غزل فارسی در سیر تاریخی هزارساله‌ی خود، زبان عشق و عاطفه است و در این حضور سبز، همواره پیوندی بین انسان‌ها و جایگاه تفاهم عواطف و احساسات پاک انسانی است و شاعر غزلسرا در عین حال که از عواطف درونی‌اش سخن می‌گوید به دردها و دغدغه‌های اجتماعی زما‌نه‌اش در شعر خود نیز می‌پردازد‌. در این میان حافظ خداوندگار غزل در ادب فارسی، چهره‌ای شاخصی دارد و نزد او، غزل تنها زبان احساسات و عواطف فردی نیست بلکه سخن‌گفتن از دردها و مسائل اجتماعی، تعهدی است که یک شاعر رسالت بر دوش‌کشیدن آن را عهده‌دار است. خواجه زبان گویای روزگارش است و گاهی به خاطر فشار حکومت‌های زمانه و نبود آزادی ناچار است به رمز و اشاره سخن گوید اگرچه در جاهایی به صراحت،  زبان به انتقاد می‌گشاید‌. زمانه‌ی حافظ عصر حاکمیت ملکوت آسمانی و محبت نیست بلکه عصر کشتار، جنگ، ریا، ستم، زندان، شکنجه، ترس، کینه، خشم، فقر اقتصادی، استبداد و... است. از نشاط و عیش نشانی نیست و هیچ‌کس را سر آن نیست که سری را به دامان محبت گیرد و به درمان رنج دردمندی برخیزد: یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد؟ دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟ و صاحبان زر و زور سر در آخور تنعم دارند یا نمی‌بینند و یا نمی‌خواهند که ببینند: حافظا ابنای زمان را غم مسکینان نیست زین میان گر بتوان به که کناری گیرند روزگار خواجه‌ی رندان، عصر حاکمیت بی‌دانشان، چاپلوسان و ریاکاران است: فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس واعظان و زاهدان دورو و ریاکار از یک‌سو چشم بر فرمان و گوش بر حکم حاکمان دارند و از سوی دیگر سر در کیسه‌ی میخوارگی، نظربازی و فساد دارند و همه تزویر می‌کنند: می‌ خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند خواجه در جایی دیگر شگفتی خود را از رفتارهای  زشت پنهانی که از خود او یا هر حافظ قرآن سر می‌زند، اعلام می‌کند: عجب می‌داشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه ولی منعش نمی‌کردم که صوفی‌وار می‌آورد می‌توانیم " حافظ" را در این بیت " من اجتماعی" بدانیم و" منع نکردن او" بیان‌کننده‌ی این مفهوم است که کردار زشت و نکوهیده که آشکارا نه پنهانی در جامعه وجود دارند به اندازه‌ای فراوان هستند که دیگر قبح و زشتی خود را از دست داده‌اند و خواجه‌ی رندان می‌گوید باید بدکاران و فاسقان را در ملاعام از گناه و فسق بازداشت و از انسان‌ها می‌نالد و شکایت می‌کند که در هنگامی که باید به فساد و تباهی اعتراض نمایند سکوت می‌کنند و مانند بلبلانی که در هنگام شکوفاشدن گل، آواز نمی‌خوانند و خاموشی گزیده‌اند و مسلماً با این وضع، چیزی درست نخواهد شد: حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم #دکتر_نادر_ابراهیمیان
Показати все...
👍 2
سلام آنچه به نظر می‌رسد این است که «تازی» در معنی اسب عرب است که با آن بارکشی نمی‌کردند، گران‌بار در معنی مرکب بارکش، این معنی را تقویت می‌کند و با پارسایان که مفهوم ایرانیان را دارد، ایهام تناسب می‌سازد؛یعنی تصویرسازی مورد علاقه حافظ!
Показати все...
درود بر شما، زنده باد جناب زند عزیز👍🌷 چه جالب، اتفاقا داشتم به همین موضوع اسب عربی فکر می‌کردم، تشعشع ذهن کدوم‌مون بود، واژه‌ی لاتینش رو نمیگیرم حالا😃👍 اسب تازی همه خم گشته به زیر پالان طوق زرین همه بر گردن خر می‌بینم
Показати все...