1 150
Підписники
+424 години
+147 днів
+4330 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
نه ژاپنی ها نابغه اند و نه ما کند ذهنیم!
ٔتنها تفاوت ما و آنها در این است که
آنها فرد شکست خورده را تشویق میکنند
تا موفق شود!
ولی ما با فرد نابغه میجنگیم
تا شکست بخورد!🌹👌
از پدر
چون قالب
تن یافتیم...
از #معلم
جان روشن یافتیم...
#شهريار
روز #معلم را به تمامی فرهیختگان عزیز تبریک عرض می نماییم.
🌹🌹🌹
تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین
به چین زلف تو آید به بتگری آموخت
همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا #معلم عشق تو شاعری آموخت
#حضرت_سعدی
#معلم❤️
تا که در صورت استاد نظر میکردیم
توشه علم به بیراهه دل می بستیم
خم آن قامت معشوقه صفت پیدا بود
ما ادب در نظر حضرت عشق میکردیم
#روز_استاد_و_معلم_تهنیت_باد🌹
درود و مهر ؛
دوستان و همراهان همیشگی
کانال شعر...💫
📣 به اطلاع می رسانیم؛
هر شب راس ساعت 23 چالش اطلاعات به مدت یک ساعت توسط تیم مدیریت برگزار میشود .
از دوستانی که مایل هستند در چالش شرکت کنند خواهشمندیم در همین ساعت در کانال حضور داشته باشند..💖
"حضورتون ناب عزیزان...🌹🍃
قدردان مهر و محبت شما خوبان هستیم."
" روزگارتون بر وفق مراد."
❤ 2
به فراخور ۱۱ اردیبهشت سالروز درگذشت
#استاد_محمد_بهمن_بیگی
بنیان گزار آموزش عشایر ایران
موضوع انشا: بُز!
در دبیرستانی در شیراز که آقای دکتر "مهدی حمیدی" دبیر ادبیات آن بود، ثبت نام کرده بودم. اولین انشا را با این مضمون دادند: دیوان حافظ بهتر است یا مولوی؟
برداشتم نوشتم: من یک بچه قشقایی هستم. بهتر است از بنده بپرسید: میش چند ماهه میزاید؟ اسب بیشتر بار میبرد یا خر؟ تا برای من کاملاً روشن باشد!
تقریبا شرح مفصلی از حیوانات که جزء لاینفک زندگی عشایر بود، ارائه دادم و قلمفرسایی کردم و در پایان نوشتم: من دیوان حافظ و مولوی را بیشتر در ویترین کتابفروشیها دیدهام. چگونه میتوانم راجع به فرق و برتری این با آن انشاء بنویسم؟
وقتی شروع به خواندن انشا کردم، خنده ی بچهها گوش فلک را پر کرد، ولی آقای حمیدی فکورانه به آن گوش کرد و به من نمره بیست داد. در کمال تعجب و ناباوری گفت: اتفاقاً این جوان، نویسندهٔ بزرگی خواهد شد...
📚بخارای من ایل من
#محمد_بهمن_بیگی
پایهگذار (آموزش و پرورش عشایر ایران)
کودکی ام تا به جوانی همه در کار گذشت
فکر تحصیل و معاش و دل بی یار گذشت
تا به مرز چهل و اندی وگاهی کم و بیش
در سرم عافیت لحظه ی دیدار گذشت
عقل خود را به کناری زدمو بلکه هوا می آید
خبط این آدم حوّا زده هم زار گذشت
وعده دادم به دلم بلکه توهم سیر شوی
آخر این عقل معاش از در آزار گذشت
پشت خود را که نگه میکنم سوخته ام
فرصت همسفری با دل بیدار گذشت
روز اول شده ام کارگری پر زحمت
وقت من در عطشِ روزی بسیار گذشت
حالیه شعر شده قصه ی این عمر گران
محضِ لبخند وکنایه، یک نفر زار گذشت
#ح_پرندوار
۱۱ اردیبهشت گرامی داشت روز #کارگر
🌹🌹🌹
سر به سودایی نیاوردم فرود
گرچه دستِ آرزو کوتَه نبود
آن قَدر از خواهشِ دل سوختم
تا چنین بیخواهشی آموختم...
#هوشنگ_ابتهاج🌹
می سرایم "تو"
و چشمان "تو" را
نه سپیدی...
نه غزل...
تویی آن شعرِ دل انگیز و بلند...
که پر از مثنویِ بارانی...
منم آن شاعر بیدل،
که فقط...،
برق چشمان تو را می بیند...!
سبکِ من عاشقی و
قافیه ام دلتنگیست...
منم آن مست و پریشان نگاهت...
که دلم
"تو" و "احساس تو" را می خواهد
فروغ فرخزاد❣
.
گهی بر سر،
گهی در دل،
گهی در دیده جا دارد
غبار راه جولان تو با من کارها دارد...
#بیدل