cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

بگذار اندکی برایت بمیرم.... 🔞

تا انتها رایگان... پنج شنبه و جمعه پارت نداریم... بدون سانسور🔞 وانشات فقط در vip❌ دشنه به زودی @roman_reyhaneniakaam

Більше
Рекламні дописи
68 676
Підписники
+31224 години
+1 9357 днів
+1 50630 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

- نوک سینتو پشه نیش زده؟ با خجالت بهش نگاه کردم. - نه. بچه دندون داره گاز زده چیزی نیست. نوچی کرد و نزدیکم شد. سینمو گرفت تو دستش که با نفس قطع شده نالیدم: - اقا امین. - جان. بذار نگاش کنم پماد بزنم. با حرارت لب زدم: - این کار درست نیس... با نشستن لباش دور سینم... https://t.me/+1s2IkN9BwmJkYmE0 ❌دایه بچه‌ای شدم که داییش دلش پیش من گیر بود و..‌
Показати все...
- نوک سینتو پشه نیش زده؟ با خجالت بهش نگاه کردم. - نه. بچه دندون داره گاز زده چیزی نیست. نوچی کرد و نزدیکم شد. سینمو گرفت تو دستش که با نفس قطع شده نالیدم: - اقا امین. - جان. بذار نگاش کنم پماد بزنم. با حرارت لب زدم: - این کار درست نیس... با نشستن لباش دور سینم... https://t.me/+1s2IkN9BwmJkYmE0 ❌دایه بچه‌ای شدم که داییش دلش پیش من گیر بود و..‌
Показати все...
👍 2
Repost from N/a
#گناهم‌باش #پارت1 یقه ی تاپم و از تنم فاصله دادم و نق زدم: _آیــی خیلی گرممه ماهــان! تو گلو خندید و کمی از مایع ی زرد رنگ داخل لیوانش ریخت و مزه کرد. _نگفتم نخور؟ تو که جنبه نداری چرا میشینی همراهیم می‌کنی بچه! انگار مستی عقلم و زایل کرده بود! حیا رو قورت دادم و بی هوا دستش و گرفتم و گذاشتم روی سینه ام. _مگه بچه سیــنه به این بزرگی داره؟ به تندی دست پس کشید. _نکن بچه! پاشو پاشو ببرمت زیر دوش آب سرد بلکه این مستی بپره از سرت، کم چرت و پرت بلغور کنی. عزیز جون بیاد تو رو توی این حال ببینه چوب تو ک.ونم می‌کنه. غش غش خندیدم و دستم و پس کشیدم. _نمیام نکن دایــی، بازم بریز برام. نوچی کرد و کلافه دستش و لای موهاش فرو برد. سرخوش خندیدم و کمی دیگه برای خودم از اون زهرماری ریختم و یکجا سرکشیدم. گلوم سوخت و صورتم درهم شد. تنم داغ بود کاش لباسم و میکندم. دستم و بردم زیر تاپم و بالا کشیدمش. _زُلفا!! تاپ و گوشه ای پرت کردم و خندیدم. _گــرمم بود. نگاهش  روی بالا تنه‌ام میخ شد و آب دهانش و پر صدا قورت داد. حرکاتم دست خودم نبود، با ماهان خیلی صمیمی بودم ولی نه دیگه در حدی که مقابلش با سوتین بشینم و دلبری کنم. کاش این زهرماری و نمی‌خورم. بهم گفته بود که نخور ولی من سرتق تر از این حرفا بودم صداش درست کنارم، زیر گوشم پیچید. _سایزت چنده زُلفا؟ هشتاد و پنج میزنی؟ چه بزرگن! چشمکِ ریزی زدم و گفتم: _پسندیدی؟ هشتاد میزنم. انگار کلا هرچی غذا میخورم گوشت میشه اینجا و  اون  پایینی. با سر به پایین تنم اشاره زدم. نگاهِ سرخش نشست روی شلوارکم نگاهِ اونم خمار شده بود و چشماش سرخ بود. تنم داغ بود و بین پام نبض میزد. چرا زیاده روی کرده بودم؟ تا خرخره خورده بودیم. نگاهم رفت پی خشتکِ ماهان، اوپس! یکی اینجا زده بود بالا. تنم و کمی جلو کشیدم و با خنده دستم و گذاشتم روی خشتکش. تکون شدیدی خورد و با ناله اسمم و صدا زد. هیچکدوم از کارام دست خودم نبود و انگار کنترلِ دستام از اراده‌ام خارج بود! کمی فشارش دادم و سرخوش خندیدم. _چه بزرگه ماهان! من که سایزم و گفتم بهت، تو نمیگی؟ هوشیار تر از من بود، کلافه دستم و پس زد _نکن زُلفا، داری تحریکم می‌کنی. شیطنت کردم و دوباره دستم و سر دادم رو خشتکش. _اگــه تحریــک بشـــی چی میــشــه؟ به یکباره بازوم و به چنگ گرفت و من و روی کاناپه خوابوند. روی تنم خیمه زد و غرید: _این میشه لبهاش و روی لبهام گذاشت و با ولع بوسیدتم. ادامه شو بیا تو چنل زیر بخون چطوری دایی ناتنیش مست به جونش میوفته 😱👇 https://t.me/+7z2Pe31zSi9iZGY0 https://t.me/+7z2Pe31zSi9iZGY0 https://t.me/+7z2Pe31zSi9iZGY0 زُلفا دختر شیطون و هاتی که عاشق دایی ناتنیش میشه و وقتی که هردو حسابی مستن باهم سکس میکنن. زلفا از اون شب چیزی یادش نمیاد تا اینکه شب عروسی داییش می‌فهمه حاملست!
Показати все...
گنــاهــم بــاش

به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده‌ ی رمان های بیوه ی برادرم/ گیوا و...

👍 1
Repost from N/a
میدونستم این کت اسپرتی که روی پیراهن سفیدش میپوشه واسه قرارش با سحره پیامشو دیدم…همین چند دقیقه ی پیش… «عشقم من نیم ساعت دیگه باغم…زیاد منتظرم نذار» دستم دور جعبه کادوی کوچولویی که یه جفت پاپوش خوشگل اسپرت توش بود تا نامجو رو سورپرایز کنه مشت میشه… امروز باید واسه همیشه تکلیف این زندگی روشن میشد… _کجا میری؟!… بی توجه بهم پوزخند میزنه: _کجای حرفم خنده داشت؟؟؟!!! لبش رو به تایید کج و کوله میکنه و انگار که از این جسارتم تعجب میکنه: _خنده داره که به خودت اجازه میدی واسه رفت و آمدم که هیچ ربطی بهت نداره ازم سوال کنی!!! بغض راه گلومو میبنده: _من…زنتم نامجو…رفت و امدت به کی ربط داره پس؟!… دوست دارم بگم به زودی مادر بچه‌تم میشم…ولی این خبر فقط در صورت این بود که با اون عجوزه ی ایکبیری دیت نره… از کنارم رد میشه و سعی میکنه خیلی محکم بهم تنه بزنه… بوی عطر گس و خاصش…زیر مشامم میپیچه…عطری که ازش متنفر بودم و رفته رفته عاشقش شدم!!! _برو بگیر بخواب…خواب نما شدی!!! دنبالش راه میوفتم: _اینکه زنتم دروغه یا اینکه رفت و امدت بهم مربوطه؟!… توی صورتم دقیق میشه و با لحن سردی لب میزنه: _جفتشون… ضربه ای روی سینه ش میزنم… _حق نداری بی من جایی بری…برو تا نشونت بدم… دستمو روی سینه اش چنگ میزنه و محکم فشار میده: _دلت کتک نخواد دوباره…بگیر بتمرگ… میگه و سمت در میره…صدامو بلند میکنم…دارم میترکم از فکر اینکه سحر منتظر شوهر منه…پدر بچم که باهاش پارتی کنه… _بری دیگه حق نداری اسممو بیاری…نه اسم منو…نه… ادامه نمیدم…قرار نیس بفهمه داره پدر میشه نه تا وقتیکه لیاقت نداره…نه تا وقتیکه اینجوری قهقهه میزنه و مسخره‌م میکنه… میره و صدای هق هق گریه هام خونه رو برمیداره… میره و جعبه ی سورپرایزیش محکم به آینه کنسول نقره ی خونمون میخوره و در صدم ثانیه پودر میشه!!! آینه ای که قرار بود آینه ی بختم باشه!!! بخت سوخته مگه آینه میخواست… میره و منم میرم… کسی که لیاقت داشتن منو نداشت مطمئنا لیاقت داشتن بچمم هم نداره… https://t.me/+h5fm1gCgNT03YmFk https://t.me/+h5fm1gCgNT03YmFk چند ساعت بعد… کت و از تنش بیرون میکشه… مشروب امشب زیادی خوب بود که هنوزم با وجود گذشت چند ساعت سر حال و بشاش بود!!! به پتوی جمع شده ی روی تخت چشم میدوزه… لبخند پررنگی میزنه مارال دوباره زر زده بود و مثل هر شبی که بهونه گیری میکرد دوباره روی تخت مچاله شده و خوابیده بود… دوباره به قلمروی روی تخت نامجو تجاوز کرده بود!!! شلوار و پیراهنش رو از تنش بیرون میکشه و بی ملاحظه ضربه ای به پتو میزنه… _برو اونورتر…تخت فقط… پتو سمت دیگه ی تخت میوفته… با تعجب به اون نگاه میکنه… تخت خالی بود…مارال نبود!!! چشمی درون خونه میچرخونه… _مارال… هیچ جوابی نمیشنوه… سمت سالن میدوعه: _مارال!!! یعنی رفته بود!!!! نگاهش روی جعبه ی کوچیک و نوشته ی کنارش بین هزاران شیشه خورد شده میوفته… پاپوش هارو چنگ میزنه و کاغذی که حس میکنه آخرین نامه ی مارال باشه اما با دیدن تک جمله ی روی اون…نفسش از کار میوفته: _بابایی!!!من دارم میام… https://t.me/+h5fm1gCgNT03YmFk https://t.me/+h5fm1gCgNT03YmFk https://t.me/+h5fm1gCgNT03YmFk https://t.me/+h5fm1gCgNT03YmFk
Показати все...

👍 1
Repost from N/a
. _ اونجات و خالکوبی کردی توله سگ؟ ترسیده آب دهنم و قورت دادم و عقب عقب رفتم. _لادن گفت ...گفت... بزنم که برات تکراری نشم... جوری عربده کشید که شونه هام بالا پرید. _لادن گه خورد با تو! من پولتو دادم! من خریدمت! یکی دیگه غلط میکنه بیاد درمورد زیر خواب من نظر بده... ترسیده قدمی عقب برداشتم و نالیدم: _غلط کردم. به تخت اشاره زد. - شورتت و درار بخواب رو تخت. با قلبی که توی دهنم ضربان گرفته بود حرفشو گوش کردم.از کمرم عرق سرد راه گرفته بود. مطیع روی تخت خوابیدم. -پاتو وا کن. چشمامو با خجالت بستم و به حرفش گوش کردم.صدای عربده‌ش شونه هامو بالا پروند: _گفته بودم نباید رو تن عروسک من خط و خش بیفته! الان این خالکوبی کوفتی رو بدنت چی میگه؟ من پول نریختم پای اون بابای لاشخورت که لادن هرزه بیاد در مورد زیر شکمت نظر بده! چشمام و بستم که بلند تر داد کشید. _من گفتم تن و بدنت مال منه یا نگفته بودم؟؟ سرم و پایین کشیدم. _غلط کردم معین! فکر کردم خوشت میاد. جلو اومد و یقه ی لباسم و به چنگ گرفت. _تو به گور مرده و زنده‌ت خندیدی . من اگه زیر خواب پلاستیکی میخواستم واسه چی می اومدم سراغ دختر چادر چاقچوری حاجی؟ از ترس همه ی تنم عرق کرده بود و جای تتوم می‌سوخت. چشمام از سوزشش پر آب شد. _تو اصلا گه خوردی رفتی لنگت و باز کردی که وسطش و خالکوبی بزنن برات....باید داغ بذارم روش تا یادت بمونه همه ی تنت در اختیار منه؟ بلند بلند گریه کردم و تکرار کردم. _به خدا غلط کردم فکر میکردم خوشت میاد. _آبغوره بگیری یه جوری میرنمت صدای سگ بدی ! جواب من و بده. صادقانه جواب دادم. _سوزش دارم! همه جاش میسوزه بدون هیچ حرفی دستش و به کمر شلوارش رسوند. _میسوزه نه؟ جای سوزنا میسوزه؟ با وحشت نگاش کردم. _چیکار میکنی معین. بی‌توجه کمر شلوارش و پایین کشید . _ می‌خوام ببینم کردنت با تتو و بی تتو فرقش چیه! فقط دویست گرم گوشت رو رفتی سیاه کردی برینی تو اعصاب من. من دستم به لادن برسه پاره‌ش میکنم. بعد بی هوا دستش و به بین پام کوبید که جیغم هوا رفت: _آی....سوختم....توروخدا....دورش قرمز شده خیلی میسوزه. با خشم غرید. _اگه عفونت کنه میدونی که چیکارت میکنم؟ اگه یه ذره وقتی میکنمت آخ و اوخ کنی دهنت و خودم سرویس میکنم . فقط باید وقتی زیرمی صدا ناله‌ت رو بشنوم... آب دهنم و قورت دادم. _پمادش و میزنم خوب میشه. تتو آرتیسته گفته اگه مراقب نکنم ممکنه عفونت ناحیه‌ی تناسلی بگیرم. لباسم و درآورد و روی تنم خیمه زد و خودشو بهم مالید که از درد و سوزش جیغم هوا رفت.. - هیس هیس! صدات نیاد دختر حاجی. گفتم وقتی زیر منی فقط ناله حق داری بکنی!!فقط صدای ناله‌ت بیاد.... بعد خودش و بین پاهام تنظیم کرد و روی تنم خم شد و با یه حرکت تا آخر .... ادامه👇 https://t.me/+UQ_N7yM3ewNhZTk0 https://t.me/+UQ_N7yM3ewNhZTk0 https://t.me/+UQ_N7yM3ewNhZTk0 https://t.me/+UQ_N7yM3ewNhZTk0 https://t.me/+UQ_N7yM3ewNhZTk0 https://t.me/+UQ_N7yM3ewNhZTk0 https://t.me/+UQ_N7yM3ewNhZTk0 https://t.me/+UQ_N7yM3ewNhZTk0 https://t.me/+UQ_N7yM3ewNhZTk0 https://t.me/+UQ_N7yM3ewNhZTk0
Показати все...
👍 7
Repost from N/a
-این ردِ چیه رو باسنت؟ داغت کردن؟ دخترک بغض کرده تو خودش جمع شد. صدای بچگانه‌اش می‌لرزید -ن...نه... به جون مامانم.. به گوجه حساسیت دارم ... دیروز... املت خوردم مرد با استهزا ابرو بالا انداخت و به بدن نحیف و لاغرش نگاه کرد -تو که می‌دونی چرا خوردی؟! دخترک دروغ گفتن بلد نبود بینی‌اش را بالا کشید و با صداقت جواب داد: -آخه پولی که داشتیم فقط به دوتا گوجه و تخم مرغ رسید پیمان پوزخند زد هرکه بدبخت و بیچاره پیدا می‌شد پوریا برای او می‌فرستاد بدن دخترک چنگی به دلش نمی‌زد به سینه های تازه جوانه زده اش نگاه کرد تنش زنانه نبود انگار بچه ای را لخت کرده بود! ضربه‌ی آرامی روی باسنش زد و از کنارش گذشت -بپوش شورتتو! مریض مریض نمیبرم تو تخت آذین به زمین خیره شد امشب دلش یک شامِ درست و حسابی می‌خواست خسته بود از گرسنگی! دلش چلوکباب با نوشابه‌ی زرد میخواست _ تو ... تو راه پله گلدون چپه شده بود من جارو بزنم؟ بعدم دستمال می‌کشم پیمان بی حوصله نگاهش کرد _ کلفتی مگه تو؟ مستخدم میاد جمع میکنه دخترک لب چید شورتش را بالا کشید و آرام پرسید _ فردا ... بیام دوباره؟ پیمان عصبی سر تکان داد _ شعر نگو واسه من بچه جون چندسالته تو؟ برو رد کارت اگ خواستمت خبر میدم آذین مظلومانه نالید _ آقا پوریا خودشون گفتن کار سراغ دارن پیمان بی رحمانه پوزخند زد _ هرزگی هم راه و روش خودشو داره! یه پرده وسط پات همه‌ چیز نیس باید یاد داشته باشی که نداری سینه‌هات چنده؟ ۷۰ شده؟ فکر نکنم ارضا شدن که هیچ ، نمیتونی حتی تحریکم کنی خواست برگردد که آذین نالید _ بذار بمونم ، اگر خوب نبودم پول نده مرد تو گلو خندید از دخترهایی که حاضر به هرکاری میشدند خوشش می آمد محتاج که بودند کمتر جیغ و درد میکردند و بیشتر دوام می‌آوردند سعی کرد به سنِ کمش فکر نکند زیرلب غرولند کرد _ تو پردشو نزنی هفته بعد یکی دیگه زده خودش میخواد! به زور که نیست آذین ترسیده سمت تخت رفت که پیمان غرید _ کجا؟ دخترک سمتش برگشت یک نیم تنه‌ی دخترانه به تن داشت با شورتِ نخی _ رو تخت دراز بکشم؟ پیمان پوزخند زد بجه همش میترسید اشتباه کند و او خوشش می‌آمد! -با دهن خوشگلت کار دارم دخترک نفهمید پیمان موهای بلندِ نارنجی رنگش را مشت کرد و سمت پایین هل داد -یالا کوچولو ، زانو بزن آذین با سادگی گفت: -دندونام سالمه آقا مسواکم زدم‌ پیمان با سرگرمی نگاهش کرد: -آفرین توله! جیش می‌کنی خودتم می‌شوری؟ چانه‌ی دخترک لرزید و با خجالت سر پایین انداخت. -کس و کاری که نداری، داری؟ حوصله‌ی دردسر ندارم! زدم یه جاتو کج کردم سر و صاحاب پیدا نکنی؟ آذین با مظلومیت پرسید _کتک ... کتک یعتی؟ مرد چانه‌اش را فشرد و او ناله‌ کرد: -معلومه که کتک! من فیتیشای عجیب غریبی دارم کوچولو چشم های معصومش پر اشک شدند برای یک پرس چلوکباب کتک میخورد پیمان نیشخند زد کمربند چرمش را باز کرد و عضو بزرگش را بیرون آورد آذین هراسان و خجول چشم بست. -چشما وا! مگه پول نمی‌خوای؟ اینجوری که امشبم بیشتر از املت گیرت نمیاد! اشک راه گرفت و چشم باز کرد. -آفرین دخترِ عاقلم موهای بلند و نارنجی دخترک را دور دستش پیچید و سرش را به عقب زاویه داد -آیی سیلی محکمی روی سینه‌های کوچکش زد -اینام دونه زده! خوبه بندازمت بیرون؟ -دیگه گوجه نمی‌خورم آقا لبخند کجی زد و سر دخترک را به سمت خودش خم کرد. رحم نمی‌کرد حالا که بدنش نمی‌توانست ارضا‌ش کند از راه دیگری پول را حلال میکرد! دخترک تند و تند نفس می‌کشید و اشک‌هاش سرازیر بود پیمان موهاش را محکم‌تر کشید و غرید: -گریه نکن! برام ناله کن آب دماغشو نگاه! اَه! بعد از دقایقی که به دخترک حسابی سخت گرفته بود با بی‌رحمی غرید: -بسه ، هنوز کاریش نکردم عر و گریه راه انداخته واسه من صورت دخترک سرخ شده بود عق زد و پیمان رهایش کرد محتویات معده‌اش به سمت دهانش هجوم آورد سرش خم شد و زرداب بالا آورد بوی استفراغ و گندی که بالا آورده بود مرد را عصبی کرد با نوک کفشش ضربه نچندان آرامی به پهلویش زد -ب...ببخشید تو رو خدا ... پیمان زیر بغلش را گرفت و لخت و عور جسم بی‌جان او را دنبال خود کشید: -آخه تو لیاقت داری توله سگ؟ قیافتو کج و راست می‌کنی؟ من بی پدرو بگو میگم عیب نداره نابلده خودم درستش می‌کنم اینقدر لاجونه قیافش شبیه شام شب اول قبره هی با خودم میگم عیب نداره یه دو تا غذای خوب بدم بخوره یه کم آرا ویرا کنه نگهش میدارم ... بعد این واسه من طاقچه بالا میذاره؟ این نکبت بچه؟ خواست از در بیرون پرتش کند که دخترک با گریه نالید _ ن...نه ببخشید از ... از دوروز هیچی نخورده بودم معدم خالی بود جونِ عزیزتون ببخشید پیمان سعی کرد دل نسوزاند اما با جمله بعدی خشک شد _ دیگه تخم مرغ ندارم تو خونه ... می... می‌خواستم چلوکباب بخورم https://t.me/+qiU-LKyj5ZE3YzQ0 https://t.me/+qiU-LKyj5ZE3YzQ0
Показати все...
👍 2
- نوک سینتو پشه نیش زده؟ با خجالت بهش نگاه کردم. - نه. بچه دندون داره گاز زده چیزی نیست. نوچی کرد و نزدیکم شد. سینمو گرفت تو دستش که با نفس قطع شده نالیدم: - اقا امین. - جان. بذار نگاش کنم پماد بزنم. با حرارت لب زدم: - این کار درست نیس... با نشستن لباش دور سینم... https://t.me/+1s2IkN9BwmJkYmE0 ❌دایه بچه‌ای شدم که داییش دلش پیش من گیر بود و..‌
Показати все...
- نوک سینتو پشه نیش زده؟ با خجالت بهش نگاه کردم. - نه. بچه دندون داره گاز زده چیزی نیست. نوچی کرد و نزدیکم شد. سینمو گرفت تو دستش که با نفس قطع شده نالیدم: - اقا امین. - جان. بذار نگاش کنم پماد بزنم. با حرارت لب زدم: - این کار درست نیس... با نشستن لباش دور سینم... https://t.me/+1s2IkN9BwmJkYmE0 ❌دایه بچه‌ای شدم که داییش دلش پیش من گیر بود و..‌
Показати все...
👍 2
بهار دختر دانشجو و خوشگلیه که به خاطر درس خوندنش خونه‌ی عموش می‌مونه، عاشق پسر عموش میشه اما اون دختر دیگه‌ای رو دوسداره... به اجبار عموش، پسرعموش سهیل باهاش ازدواج میکنه اما بعد ازدواج از حرص و عصبانیت همیشه اذیتش میکنه تا انتقام بگیره، دختری که همیشه آزار می‌بینه و دم نمی‌زنه یه روزی طاقتش تموم میشه و میره سهیل به خودش میاد و می‌بینه دلتنگشه اما دیگه دیر شده چون...😭 https://t.me/+hpiBy2332udjNGVk
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.