خواب و خیال(کهکشان)
جادو می ڪند چشم های ٺـو در خرابه های دلم وقتی ؏ـاشقانه زل میزنی بر این گسل لغزنده #صابر 👆👆👆👆👆
Більше186
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
نمیدانم همینلحظه که این کلمات را میخوانی، روزگار بر تو چطور گذشته، نمیدانم چقدر رنج کشیدهای، چقدر خشمگین شدهای، چندبار کم آوردهای، یا چقدر از آنچه برایت اتفاق افتاده ذوق کردهای، چقدر خوشحال بودهای و چقدر کسی را عمیقا دوست داشتهای. نمیدانم چقدر نداشتهای و چقدر از دست دادهای، چقدر احساس تنهایی مطلق کردهای و چقدر کسی را نداشتهای که با او حرف بزنی.
نمیدانم روزگار بر تو چطور گذشته و آدمها با تو چطور رفتار کردهاند. نمیدانم چند بار دلت گرفته، چند بار کم آوردهای و چند بار تعادل جهانت را از دست دادهای و از کورهی منطق و اعتدال در رفتهای.
نمیخواهم بیهوده دلداریات بدهم و بگویم روزهای خوبتری میرسد، حتی میخواهم بگویم روزهای بدتری هم میرسد، تو باید قوی باشی. تو تنها جنگجوی میدان زندگی خودت هستی و باید جسور و امیدوار، روی پای خودت بایستی، زمین بخوری و دوباره بلند شوی. فرقی نمیکند چقدر زخمی و خونآلود و دردمندی، تو باید قوی باشی، قویترینِ خودت.
فریبِ ظاهرِ آرامِ آدمها را نخور! درونِ هرکس میدان نبردی برپاست و هرکس به شیوهی خودش، در داستان خودش و با حجم مشکلات خودش، دارد میجنگد. در نبردی بدون فینال و مدام. با شادیهای به کوتاهیِ چکیدن آب روی سرب داغ و غمهای نامیرا و عمیق. که شادیها هرگز حریف غمهای آدمیزاد نخواهند شد، حتی اگر دائما پیروز میدان باشد.
نمیدانم بر تو چهها گذشته و میدانم سخت است پیچیدگیِ درون را شرح دادن، اما از دور در آغوشت میگیرم و آرام در گوشت زمزمه میکنم: «خیالت راحت، تو تنها نیستی.»
و این نهایتِ تلاش من برای آرام کردن توست.
*تقدیم به مردی که عاشقانه گریست و گریه هایش را همه شعر دیدن
استاد خوبم صابر عزیز
پاینده باشی و مانا*
پیشاپیش تولدت مبارک ❤️❤️
#نرگس_صرافیان_طوفان
800
Фото недоступне
من یاد گرفته ام صبور باشم و به آنچه که از آن من نیست طلبی نداشته باشم
شاید آدمها راه خودشان را بروند بهتر باشد
و من تنهایی و سکوتم را می خواهم
چنان غرق در سکوت باشم
که نه شعری آرامم کند
و نه پیاله ی شراب
کمی خوابم می آید
از آن خوابهای ابدی
که کسی موقع سحر بیدارم نکند
و مرا با ندای شیدایی آزار ندهد
من از آوا می گویم
او افسانه را می کشد
چقدر غریب است این مهسای بی آزاده......
#صابر
1600
یه دیالوگی بود تو فیلمِ mother، میگفت:
«تو هیچوقت عاشقِ خودِ من نبودی، عاشقِ این بودی که من اینهمه دوسِت دارم».
و چقدر آدما تو زندگیمون موندن، فقط بخاطر اینکه دیگه هیچکس اندازهٔ ما دوسشون نداشت
1300
سهراب خدایت کجاست
اینجا شهر دریا ندارد
تا قایق بر گل نشسته اش را
به آب بسپارد
و دامن خاکی دخترکان گرسنه را بتکاند
اینجا ایران است
سرزمین غم زده ها
که در قعر تاریخ گم شده اند
کاش کسی می آمد
و این اصحاب کهف را
از خواب غفلت بیدار می کرد
#صابر
1700
بوی نفت
و بوی باروت
پیچده در هوای بیروت
گاهی جوانه می زند
در امتداد شیپور
مادری که می گرید
پدری که می میرد
و خواهری که پیر میشود
برای دیدن چهره ی برادر
آه ای خدا
این بود سهم آبادی؟؟؟
این بود سهم آزادی؟؟؟
به کجا باید رفت
و به که باید گفت
اینجا ایران است
جایی که فقط نامش ایران است
ایرانم امروز باردار حماقت های مسئولین است
مسئولینی که دیگر این نطفه را به گردن نمی گیرند
و گذاشته اند
این طفل در سطل زباله بیفتد
و در پلاستیکهای تیره
که کودک یا پیرمرد دوره گرد پیدایش کند
اما این بار نه
بگذارید مرا مادرم پیدا کند
تا پدرم مرا بزرگ کند
دیگر بس نیست چهل سال آوارگی
چهل سال حماقت
مرا باران بنامید
هم رنگ آزادی
شاید این واژه ها سقف آسمان را سوراخ کنند
تا صدای ما به خدا برسد
شاید این ها خدا را هم خریده اند
به اسم جزایر فروخته شده
#صابر
1000
کوچه ها را
پیاده گز کرد
دختری که بوی باران را
در گیسوانش
به ارمغان بهار
کوچ گرفته بود
#صابر
7110
رو به چشم هایت
باز شد
پنجره ی نگاهم
و من از آن روز
دیگر نفهمیدم
معنای خواب را
#صابر
7030
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.