cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

Ketab (کانال فرهنگ‌ و اندیشه )کتابخوان#

Рекламні дописи
3 159
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
+330 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

قسمت نودم #فردوسی_خوانی #امیر_خادم
Показати все...
Ferdowsi_ep90.mp339.45 MB
قسمت_نودم https://t.me/ketabkhan0 #جاماسپ پس با لباس تورانیان به بیرون کوه رفت و از میان آنان به‌سوی دژ گنبدان شتافت . وقتی به #اسفندیار رسید پیام پدرش را به او داد . اسفندیار گفت : ندیدی شاه با من چه کرد ؟ به‌راستی‌که #گرزم فرزند اوست . این‌همه برایش جنگیدم و رنج بردم اما او مرا به بند کشید . جاماسپ گفت : خواهرانت اسیرشده‌اند . اسفندیار گفت : آیا تاکنون که دربند بودم آن‌ها یادی از من کردند ؟ جاماسپ ناراحت و خشمگین گفت : #فرشیدورد را که دوست داشتی و همیشه همراهت بود را زخمی کرده‌اند و در شرف مرگ است و می‌گوید : خدایا جان مرا نگیر تا یک‌بار دیگر اسفندیار را ببینم . اسفندیار وقتی این سخن شنید ، خروشید و نالان شد و سپس گفت : زود بندم را بازکنید . اسفندیار همراه با زره و سلاح‌های جنگی سوار بر اسب به‌سوی دشت نبرد رفت . شب بود و او به همراه #بهمن و #آذرنوش و جاماسپ و تعدادی سپاهی به راه افتاد تا به نزد فرشیدورد رسید . نالان پرسید چه کسی این بلا را به سرت آورد ؟ برادر گفت : این کار #گشتاسپ بود ، اگر او تو را اسیر نمی‌کرد ترکان جرات حمله به ما را نداشتند . به‌هرحال من مردنی هستم و تو ناراحت مباش . این جراحت کار کهرم است . این سخن را گفت و جان سپرد . اسفندیار قسم خورد که انتقام او را به‌سختی بگیرد . هرچه جلوتر می‌رفت جسد کشتگان ایرانی بیشتر می‌شد و در میان کشتگان جسد گرزم را هم دید پس به او گفت : نگه کن که دانای ایران چه گفت بدانگه که بگشاد راز از نهفت که دشمن که دانا بود به ز دوست ابا دشمن دوست دانش نکوست بالاخره اسفندیار به کوهی که گشتاسپ آنجا بود ، رفت و وقتی پدر را دید به او کرنش کرد و گشتاسپ او را بوسید و از او پوزش خواست . وقتی لشکریان فهمیدند که اسفندیار آمد همه به‌سوی او روی آوردند و شاد شدند همان شب خبر به ارجاسپ رسید که اسفندیار برگشته است پس ناراحت شد و به کهرم گفت : از ترکان کسی همتای او نیست بهتر است با اموالی که غارت کرده‌ایم به‌سوی توران برگردیم . #گرگسار نزد ارجاسپ رفت و گفت : به خاطر یک نفر نباید عقب‌نشینی کرد چون سپاهیان اسفندیار همه خسته و مجروح هستند و ما آن‌ها را شکست می‌دهیم . اسفندیار لشکری انبوه آماده کرد و در راست سپاه #نستور را قرارداد و خود در پیش سپاه قرار گرفت و گشتاسپ نیز در قلب بود و #گرگوی جنگی هم در چپ قرار داشت . جنگ شروع شد و اسفندیار بسیاری را کشت، ارجاسپ به گرگسار گفت : چرا خاموش مانده‌ای ؟ گرگسار به جلوی صف آمد و تیری به سینه اسفندیار زد . اسفندیار خود را از زین جدا کرد تا گرگسار خیال کند او مجروح شده است و وقتی گرگسار خواست تا سرش را ببرد ، او کمندی بر گردن گرگسار انداخت و کشان‌کشان او را به لشکرگاه برد و پیام داد فعلاً او را نکشند . ارجاسپ به دنبال #کهرم و #کندر می‌گشت اما آن‌ها را نیافت پس فرار کرد . گشتاسپ یک هفته به سپاس خداوند پرداخت . گشتاسپ به اسفندیار گفت : تو شاد هستی اما خواهرانت دربند اسیرند و این برای ما ننگ است . اگر آن‌ها را بیاوری تاج‌وتخت را به تو می‌دهم . اسفندیار گفت : من چشم به تاج‌وتخت ندارم و به توران می‌روم تا انتقام آن‌ها را بگیرم پس با سپاهیان فراوان به‌سوی توران رهسپار شد و گرگسار را هم دست‌وپابسته با خود برد . #پشوتن نیز به‌عنوان وزیر با او همراه شد . دوباره در زمان خداحافظی پدر او را در برگرفت و بوسید و قول داد اگر بازگردد و خواهرانش را بیاورد تاج‌وتخت را به او می‌دهد . اسفندیار به‌سوی ایوان کاخ مادرش رفت و با او خداحافظی کرد . #امیر_خادم (پژوهشگر و گردآورنده این مجموعه) #فردوسی_خوانی
Показати все...
Ketab (کانال فرهنگ‌ و اندیشه )کتابخوان#

@bahram1931348

https://t.me/ketabkhan0 کسی چه می داند شاید کسی مثل من از خیابان جانِ سالم به در برده است و در ساحلی غریب تمامِ ماجرا را در گوشِ دریا خوانده که فلامینگوها برای همیشه رفته اند دریاها پشیمان شده اند از داستان های صمد و اشک های ماهی ها اقیانوس ها را حتی خشک کرده اند باید به مرغ های دریایی بسپاریم در گوش خدا بخوانند یک شب از هزار شبِ داستانِ خیابانِ جنوبی را شاید خسته شود و سوت آخر را همین امشب بزند. #پوریا_اشتری 📆زادروز #صمد_بهرنگی گرامی باد.
Показати все...
Ketab (کانال فرهنگ‌ و اندیشه )کتابخوان#

@bahram1931348

چرا باید رمان خواند؟🔻 https://t.me/ketabkhan0 🔹در زمانی که رمان می خوانم، به واقع احساس نمی کنم که دارم کتاب می خوانم، بلکه همه ی احساسم این است که دارم زندگی می کنم. رمان، کتاب نیست، زیستنی متاملانه و ساعاتی با خویش بسر بردن است. رمان، پنجره ای به سوی عمیق ترین لایه های وجودی انسان، هستی و زندگی می گشاید، دعوتی است برای دیدن از نزدیک و نه خواندن از دور.بزرگ ترین مزیت رمان در این است که آدمی را مستقیم، بی واسطه و حتی بی حضور استدلال های منطقی و محاسبات عقلانی با کانونی ترین مسئله های های وجودی آدمی مواجه می کند. 🔹اگر چه نه همیشه، بلکه عموما چنین است که متعلق اصلی رمان، انسان و زندگی اوست. ترس ها، اضطراب ها، امیدها، نگرانی ها، دردها، رنج ها، شادی ها، عشق ها، غم ها، لذت ها، پرسش ها، سرگشتگی ها، دغدغه ها، تردیدها، تنهایی ها، نفرت ها، آرزوها، و سایر امور وجودشناسانه ی آدمی به زبانی آشنا روایت می شود. رمان، پنهان ترین زوایای روح آدمی را به نحو دردناک برملا و آشوب ها و سرگشتگی های رنج آور را که امکان ظهور نمی یابند، آشکار می کند. 🔹با رمان است که ما با زندگی و تجربه های انسانی، مواجهه ای تامل برانگیز، عمیق و بی نقاب می کنیم. وقتی رمانی را به قصد خواندن شروع می کنیم، پس از اندکی، از منظر ناظر و مخاطب فرود می آییم و احساس می کنیم یکی از بازیگران رمان شده ایم. همراه رنج ها می شویم و رنج می بریم. همراه شادی ها می شویم و شاد می شویم. رمان به تدریج خواننده اش را وادار می کند تا در جهانی که با آن روبرو شده است اتخاذ موضع کند، احساس کند، بیندیشد، و در کنش و واکنش قرار گیرد. خواننده، پس از مدتی احساس می کند رمان سرنوشت او است. رمان، آیینه ای است تا هستی ما را آن چنان که هست، بی ریا و پرده پوشی، بنمایاند. رمان، سرشت و سرنوشت آدمی را در موقعیت های مختلف، پیش چشم تماشاچیان می کشاند. رمان با تقویت قدرت تخیل، سبب بروز عواطف و احساساتی گسترده می شود. 🔹چه کسی می تواند رمان "گرسنه" (کنوت هامسون) و "آس و پاس ها" (جورج اورول) را بخواند و فلاکت گرسنگی و آثار وحشت آور آن را دست کم برای ساعاتی احساس نکند. آن کس که با "آخرین روز یک محکوم" (ویکتور هوگو)، همراه می شود، انواع حالات و اصناف تلاطمات و دل آشوبه های محکوم به مرگ را تجربه می کند. زندانی، آنگاه که به سمت سکوی اعدام می‌رود، احساس خود را بر ما فاش می‌سازد تا به گفته خود، راه فراری بر اضطراب خویش بیابد. رمان"زن سی ساله" (دوبالزاک)، ناکامی و ناخرسندی عمیق از زندگی زناشویی را در پنهان ترین لایه های ذهن و روان آدمی جستجو می کند. 🔹اونامونو، در داستان "قدیس مانوئل نیکوکار شهید"، (کتاب هابیل)، به شرح احوال و افعال "دن مانوئل" می پردازد. کشیشی که مردم را دوست داشت و در تمام اوقات در خدمت مردم بود و با آنها رنج می کشید. با همگان در نهایت مهربانی و ملاطفت رفتار می کرد، کشیشی که "همه ی عمرش را در سر و سامان دادن به ازدواج های شکسته بسته، و به راه آوردن فرزندان ناخلف، یا آشتی دادن پدر و مادر با فرزندان گذرانده بود و از همه بدتر می کوشید که آزردگان روحی را تسلی و کسانی را که مشرف به مرگ بودند آرامش ببخشد." 🔹دن مانوئل با صدایی محزون و ملکوتی اش دعا می خواند و نیایش می کرد. می گریست و شنوندگانش را به گریه وادار می کرد و چندان که شوری در جمع می افتاد و تارهای روح شان را به اهتزاز در می آورد. "هنگامی که در جمعه ی پیش از عید پاک می خواند: الهی، الهی! چرا مرا ترک کردی؟ (انجیل متی، باب بیست و هفتم، آیه 46)، شیون در انبوه خلق می افتاد، به سان باد شمال که بر آب های دریاچه می وزید. گویی به صدای عیسی مسیح گوش فرا می دهند." اما چنین کشیشی تمام عمر را در فراز و نشیب بی ایمانی و لحظات دردناک تناقضی درونی دست و پا می زد. چونان مسافری سرگشته و پریشان بود و جدالی بی پایان و نزاعی عمیق روحش را در هم می کوبید. وقتی دعا می خواند و به این بند از دعا می رسید که: من به رستاخیز بدن ها و حیات ابد ایمان دارم، صدایش را آهسته می کرد و در حقیقت او خاموش می شد. "اونامونو" در این داستان، وضعیت تراژیک تناقضی سهمناک و رنج آور از تردیدی جانکاه را به نمایش گذاشته شده است. همان تردیدی که گاهی بر جان ما می وزد و طوفانی در پهنه زیستن مان می افکند. #علی_زمانیان
Показати все...
Ketab (کانال فرهنگ‌ و اندیشه )کتابخوان#

@bahram1931348

👏 1
صدای آناهید رستمی قسمت چهارم
Показати все...
پارت۴ چنین گفت زرتشت.mp39.80 MB
در میان آثاری که از اروین یالوم خوانده ام، « وقتی نیچه گریست» و « درمان شوپنهاور» را بیش از بقیه پسندیده و دوست دارم. اخیرا، فقراتی از « درمان شوپنهاور» را دوباره می خواندم؛ به نظرم یالوم در تحلیل خود از نگرش و وضعیتِ زندگی دو فیلسوف برجستۀ کلاسیک، دیوید هیوم و ایمانوئل کانت به خطا رفته است؛ قبلا توجهم به این فقراتِ کتاب جلب نشده بود... یالوم در جایی می گوید: شوپنهاورو اسپینوزا، اهل تحفظ نبودند و از آنجائی که برای امرار معاش، شغل دانشگاهی نداشتند و روی آن حساب نکرده بودند، آشکارا سخنان خود دربارۀ دین و مذهب و امر قدسی را طرح می کردند؛ سخنانی که غیر متعارف بود و خیلی ها را خوش نمی آمد. اما، هابز و هیوم و کانت، به رغم اینکه گرایش های ندانم انگارانه ( agnostic) داشتند، به سبب موقعیت شغلیِ دانشگاهیِ خود، جرات ابراز آنها را نداشتند. در واقع، بر خلافِ اسپینوزا و شوپنهاور، فاقد حریتِ و جسارت لازم برای طرح ایده های خود بودند. چند اشتباه در این سخنان یالوم دیده می شود: اولا، بر خلاف کانت، هابز وهیوم شغل دانشگاهی نداشتند؛ ظاهرا کانت اولین فیلسوفی است که از طریق فلسفه ورزیِ آکادمیک، امرار معاش می کرده، پس از او هگل و در قرن بیستم راسل، مور و ویتگنشتاین، در زمرۀ فیلسوفانی بودند که شغل دانشگاهی داشتند. ثانیا، هیوم، از قضا اهل تحفظ نبود و در ابراز و انتشار آراء خود صریح بود. انتشار کتاب سه جلدی « رساله ای در باب طبیعت انسان» و اثر دو جلدیِ « مقالات اخلاقی و سیاسی»، او را تا آستانۀ طرد و تکفیر توسط کلیسای اسکاتلند پیش برد. در سال 1756 در کمیتۀ مربوط، دربارۀ هیوم و آثارش بحث شد، اما نهایتا، بر خلاف اسپینوزا که توسط خاخام های یهودی در سال 1656 مرتد شد، او را تکفیر نکردند. در عین حال، در سال 1761، کلیسای کاتولیک رم، تمام کتابهای هیوم را در زمرۀ آثار ممنوعه قرار داد. ثالثا، تا جایی که آثار کانت نشان می دهد، هر چند او به خدای ادیان ابراهیمی (theism) باور نداشت، اما ندانم انگار نبود. او در « نقد عقل عملی» و « بنیاد ما بعد الطبیعۀ اخلاق»، از مبانیِ فلسفۀ اخلاقیِ خود سخن می گوید و تاکید می کند، باید به نحوی زندگی کرد که گویی خدا وجود دارد. توضیحاتِ تکمیلی کانت دربارۀ ناموجه انگاشتنِ براهین و ادلۀ کلاسیک خداشناسی، همچنین ناموجه انگاشتنِ مقولۀ استجابت دعا، مؤید این امر است که تلقیِ او از خدا و امر قدسی، با خدای فلسفی ( deism) قرابت و تناسب زیادی دارد؛ خدایی که انسانوار نیست و اوصاف انسانی بر او بار نمیشود. مدلول این سخن این است که کانت، به گواهی آثارش، ندانم انگار نبود. رابعا، به رغم خطاهای فوق، « درمان شوپنهاور» انصافا کتابی جذاب و خواندنی است؛ تا کنون آنرا دو بار با لذت تمام خوانده و بهره ها برده ام... https://t.me/ketabkhan0 #سروش_دباغ
Показати все...
Ketab (کانال فرهنگ‌ و اندیشه )کتابخوان#

@bahram1931348

1
Фото недоступнеДивитись в Telegram
📕#رفع_شبهات ✍️#تابنده_گنابادی ⏰ چاپ ۱۳۵۹ 💴 ۱۰۰ هزار تومن جلد گالینگور - کلکسیونی - نایاب - نو
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
📕#دیوار ✍️#فروغ_فرخزاد 📖 امیرکبیر ⏰ چاپ ۱۳۵۵ 💴 ۱۲۰ هزار تومن کلکسیونی - نایاب
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.