cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

دیرپای خُجَسته

روزنوشت و خیال‌نوشت این‌جانب، که از نورِ ماه تزریق می‌کند برای بقایش.🌙 http://t.me/HidenChat_Bot?start=1124741729

Більше
Рекламні дописи
1 847
Підписники
-224 години
-17 днів
+630 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Mohsen Sharifian, Habib Meftah booshehri Senj o Damam.mp33.37 MB
Repost from N/a
Фото недоступнеДивитись в Telegram
Repost from N/a
Фото недоступнеДивитись в Telegram
Repost from N/a
Фото недоступнеДивитись в Telegram
Repost from Annamorphin
Фото недоступнеДивитись в Telegram
حرکت ارواح، ۱۸۹۰ از لوییس ولدن هاوکینز Procession of Souls, 1890 By Louis Welden Hawkins
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
امروز خستگی ده‌سال رو دوشم بود. رسیدم خونه و این پیام‌هارو تو اکانت پاتوق دیدم. از ته دل لبخند زدم ونیشم تا بناگوشم بازموند. تو این سه‌چهار سال کار پاتوق اتفاقت زیادی افتاد و گه‌گداری دیدن این لحظه‌ها بدجور بهم انگیزه می‌ده.
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
این جمعه در کتاب‌فروشی چشمه‌ی البرز قراره از داستان‌های بولانیو بگیم و بشنویم.
Показати все...
ماسیکو معتکف‌الملک: «سفرنامه تصویری ناصرالدین شاه به مازندران از ۲۴ شعبان الی ۴ ذیقعده ۱۲۹۲ قمری برابر با  ۳ مهر الی ۱۱ آذر ۱۲۵۴ شمسی با استفاده از این لینک میتونید مسیر و ۸۵ عکس این سفر رو تماشا کنین.» .
Показати все...
سفرنامه تصویری ناصرالدین شاه به مازندران 1292 - Google My Maps

مسیر سفر ناصرالدین شاه به مازندران در سال 1292 قمری از 24 شعبان الی 4 ذیقعده استخراج مسیر سفر و منازل و توقفگاه‌ها از کتاب روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه تصحیح مجید عبدامین تصاویر از آلبوم شماره 130 آلبومخانه کاخ گلستان که توسط آقارضا عکاسباشی تصویربرداری شده است راهنمای نقشه: - نقاطی که با علامت چادر مشخص شده‌اند، محل اطراق و اقامت اردوی ناصرالدین شاه در هر روز از سفر هستند. - نقاطی که با علامت اسب و متمایز شده‌اند، مناطقی هستند که شاه در راه رسیدن به منازل، از آنها عبور کرده است. - محل منازل و توقفگاه‌ها تقریبی است و بخاطر تغییرات صورت گرفته، ممکن است دقت کافی را نداشته باشد. - خطوط ترسیم شده بین نقاط، فقط جهت حرکت اردو بین منازل و تاریخ آن را نمایش می‌دهد و بر مسیر واقعی بین منازل دلالت ندارد. - مناطقی که از آنها عکسی وجود دارد، در فهرست نقشه با علامت * و رنگ نارنجی مشخص شده‌اند و شرح تحشیه تصاویر در توضیحات آورده شده است. - در ثبت اسامی تلاش بر وفاداری به متن اصلی بوده است، به همین منظور ممکن است برخی اسامی با نام‌های رایج امروز تفاوت داشته باشد.

با خودم می‌گم من همه‌ی‌ اینام. همه‌ی این کلماتم. من کافکام. من هدایتم. یه‌وقتایی رگِ نعلبندیانم می‌زنه بالا و از قرآن آیه‌ی نهلیستی در میارم و با صدای عبدالباسط می‌شنوم: _...گفت: ای کاش من از این پیش مرده بودم و از صفحه عالم به کلی نامم فراموش شده بود. یه‌وقت می‌شم شهرام شیدایی و تو دفتر آتشی برای آتش دیگر تو رو هم توش می‌بینم و برات می‌فرستم. یه‌وقت می‌شم نصرت رحمانی: مادر بس است به تنگ آمدم از دست ناکسان این درد ندانی که چیست می‌کشم. یهو می‌شم اکبر رادی، هیجانم زیرِ پوست کلماته، تو مرگ در پاییز متولد می‌شم! من با همه‌ی این‌ها زندگی می‌کنم. می‌شم ساعدی و از استبداد بی‌زار می‌شم. می‌شم مرتضی کیوان و فریدون رهنما؛ دلم می‌خواد آدمارو دور هم جمع کنم. اگر استعدادی دارن کشف کنم و کمکشون کنم. می‌شم مسکوب و لحظه‌نگار می‌شم، مدام از حالم می‌گم و پیوندش می‌دم به تاریخ طول و دراز و متون کهنم. می‌شم منوچهر انور و توجهم جلبِ شیرینی‌های زبان فارسی می‌شه. هزاران نفرم در عین حال هیج‌کدومشون نیستم. و این بدجور حس عجیبی رو بهم می‌ده.
Показати все...
در اوج خواندن متنی بودم، بی‌اهمیت نسبت به سروصدای مترو، عادتم شده، نخواهم چیزی بشنوم، نمی‌شنوم؛ می‌خواهد صدای تلفن و دستفروشان مترو باشد یا اراجیف و بذله‌گویی‌های اطرافیان دور و نزدیک. در این میان صدای مردی آمد: آقا خودکار با کیفیت بهتون می‌دم که تا قطره‌ی آخرش می‌نویسه، شیش‌تا بیست‌تومن. مرد یک‌پا نداشت. همراهش یک کیف سنگین، یک پلاستیک پر از خودکار و یک عصا که به کمک او به‌راحتی راه می‌رفت. مردی میانسال چیزی گفت که توجهم را جلب کرد: آخه کی الآن خودکار می‌خره آقا وقتی این گوشی هست؟ حداقل یه‌چیز دیگه می‌فروختی که خرجت رو در بیاره، نه این چیزی که بی‌ارزشه! _ اتفاقن دارم یک‌چیز مهمی رو می‌فروشم. خودکار اندیشه‌ست، قلم و کاغذ نداشته باشی عقل رو باختی، بدجورم باختی. راضیم از کارم و چیزی که فکر می‌کنم مهمه رو می‌فروشم. مرد همه‌ی این‌ها را با لبخند می‌گفت، لبخندی عمیق که به‌گمانم محال بود دروغین باشد. به مقصد رسیدم و باید پیاده می‌شدم.
Показати все...