cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

🥀𝑏𝑎𝑡𝑙𝑎𝑔ℎ ᵍᵒⁿᵃʰ🩸

در راهِ رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

Більше
Країна не вказанаМова не вказанаКатегорія не вказана
Рекламні дописи
549
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Repost from N/a
#پارت‌سكسى به دقت به ك*ير گنده بابا كه جلوى صورت مامان بود نگاه ميكردم... اولين بار بود كه اين چيزارو ميديدم و يه حال عجيبى داشتم؛ ك*صم حسابى خيس شده بود... +بيا خانومى كه قراره امشب حسابى جرت بدم مامانم با ناز جلو رفت و ك*صشو به ك*ير بابام مالوند و... https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 واسه خوندن ادامه رمان بمال رو لينك شورت اضافه يادت نره😈💦🔞
Показати все...
#پارت‌واقعى تکیش رو به صندلی داد و دوباره به مردونگیش اشاره کرد. _ بخورش! همین الان! با ترس بهش نزدیک شدم و دستم رو به سمت کمربندش بردم. پوزخندی زد و گفت: _ خوب بخورش ببینم چقدر توی این کار حرفه ای هستی؟! زیپ شلوارش رو باز کردم که مردونگیش نمایان شد.... https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 رمانی دارای صحنه های باز ورود افراد زیر 18 سال به شدت ممنوع❌🔞
Показати все...
Repost from N/a
#پارت‌واقعى 🙊💦 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞💦💦💦💦💦💦🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 خمار زمزمه کردم: رامین بیخیال شو! ممکنه یکی بیاد... دستش رو لای پام کشید و گفت: تو سروصدا نکنی هیچکسی نمیاد! دکمه شلوارمو باز کرد و دستش رو داخلش برد. لبم رو گزیدم و دست هام رو دور گردنش حلقه کردم. صدای مهمون ها از تو هال ویلا میومد. مکی به گردنم زد و گفت: وقت نداریم باید زود تمومش کنیم! بعد از گفتن این حرف بی معطلی شلوارم رو تا روی زانوهام پایین کشید. با لذت پاهام رو باز تر کردم که یهو با صدای جیغ زنی هر دو با ترس به سمت صدا نگاه کردیم. نگاه زن مهمون روی ما و پایین تنه برهنه امون که توی هم فرو... 💦🔞💦🔞💦🔞💦 https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 این پارت رو تازه گذاشتم. بیا ببین بخاطر این صحنه چه قشقرقی و بی آبرویی ای به پا میشه!😱 ممکنه فیلتر بشم، میخواد زود بپاکمش. بدو بیا بخون تا پاکش نکردم😕😡🔥💦
Показати все...
#هیچی_نمیگم_خودت_بخون🙊💦 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞💦💦💦💦💦💦🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 خمار زمزمه کردم: رامین بیخیال شو! ممکنه یکی بیاد... دستش رو لای پام کشید و گفت: تو سروصدا نکنی هیچکسی نمیاد! دکمه شلوارمو باز کرد و دستش رو داخلش برد. لبم رو گزیدم و دست هام رو دور گردنش حلقه کردم. صدای مهمون ها از تو هال ویلا میومد. مکی به گردنم زد و گفت: وقت نداریم باید زود تمومش کنیم! بعد از گفتن این حرف بی معطلی شلوارم رو تا روی زانوهام پایین کشید. با لذت پاهام رو باز تر کردم که یهو با صدای جیغ زنی هر دو با ترس به سمت صدا نگاه کردیم. نگاه زن مهمون روی ما و پایین تنه برهنه امون که توی هم فرو... 💦🔞💦🔞💦🔞💦 https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 این پارت رو تازه گذاشتم. بیا ببین بخاطر این صحنه چه قشقرقی و بی آبرویی ای به پا میشه!😱 ممکنه فیلتر بشم، میخواد زود بپاکمش. بدو بیا بخون تا پاکش نکردم😕😡🔥💦
Показати все...
Repost from N/a
#part60 +محموله های قاچاقی که رد کرده بودیم ده تا دختر هم صادر کردیم به امارات هر ده تا دختر بیکینی شده و تمیز شدن و هر ده تا برای کاباره شیخ عبدابوزاد دبی هست _همشون باکره بودن؟ +بله قربان تست گرفتیم فقط یک مسئله ای هست _چی؟ +اقا زادتون یکی از دخترای تحت سلطه خودشو حامله کرده وبه نظافتچی تجاوز کرده باعث پارگی باسنشون شده و ۶ بخیه خورده از جاش بلند شد و به طرفم اومد دستشو به بهشتم از روی شلوار مالید و محکم گوشتشو به چنگ گرفت از درد چشم هامو بستم _این موضوع جایی درز نکنه که این بهشت سفید و آبدارتو من و اقازادم باهم فتح میکنیم با ترس چشمی گفتم اما اون هنوز بیخیال نمیشد دستشو از شلوار اورد داخلم و با انگشتش با سر چ‌و‌چ‌ولم بازی کرد و انگشتشو داخل سوراخم برد _اخ اگه چشم داداشم تورو نگرفته بود من بیتاب منتظر فرو کردن مردونگیم توت بودم https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 #رابطه‌پدروپسری‌گیییی #س‌ک‌س‌خشن‌گروپ‌دخترکم‌سن
Показати все...
#ملحفه_خونی_و_سمت_مادر_شوهرم_گرفت 🔞🔥 با دیدن لکه ی خون روی اون یه تیکه پارچه بغض توی گلوم نشست... اون مدرک رابطه ی شوهر من توی شب حجله ی دیشبش با زن دومش بود! پوزخندی روی لبای مادر شوهرم جا خوش کرد. دختر جوون رو به روم دستی روی شکمش کشید و با یه لبخند کج گفت _ نوه ی عزیزتون 9 ماه دیگه به دنیا میاد... دیشب پسرتون با جون و دل یه نی نی توی شکمم کاشت رو به من کرد _ نمیخوای بابا شدن شوهرت و بهمون تبریک بگی...؟!♨️
Показати все...
Repost from N/a
- تجربه‌ی سکس توی دستشویی داری؟! سرم رو شوکه بلند میکنم و مبهوت میگم: - عه وا! آقا آریا چرا حرف زشت می‌زنید! پوزخندی زد و سرش رو جلو کشید و گفت: - ها چیه؟ اصلاً سکس داشتی؟ خود ارضایی چی... به گونه‌ام چنگ میزنم و با ترس چشم به در می‌دوزم تا آرمان نیاد و زمزمه میکنم: - واه واه! از من سوالای زیر نافی نپرسید لطفاً برید الان رئیس میاد برم بد میشه! نیشخندی زد و نفسش رو توی گردنم فوت کرد پر شهوت لب زد: - وا بده دختر تو کفتم! میخوام ببرمت خونه‌ی تو لواستونم حسابی با هم خوش بگذریم حتی مرخصی هم برات رد میکنم جوون تو بگو پایم! لبم گزیدم و با دست لرزون هلش دادم که صدای نعره‌ی آرمان اومد: - بیشرف اومدی توی شرکت من هرزگی کنی؟! به کارمندای من پیشنهاد همخوابگی دادی؟! به ترنم مثل زنای دورت پیشنهاد دادی؟! چشم‌هام سیاهی میره و صدای دعواشون رو می‌شنوم آرمان بغلم میگیره و سرم رو جلوی همه میبوسه: - از فردا که تو خونه حبس شدی و بعد نه ماه وارثم رو به دنیا آوردی همه میفهمن روی ناموس آرمان نباید چشم بدوزن و مثل فاحشه‌ها باهاش رفتار کنن! یه دختر لوند که میشه منشی یه آقازاده‌ی تعصبی و سرد🙂😉 دیگه خودت بیا و بخون🤪 از اون گذشته پسره کاری میکنه که نه ماه بعد دختره پنج قلو به دنیا میاره😂🙂💦 از گفتن بقیه داستان معذوریم جوین بدین بخونید من نگم:)🤭🔞🔥 http://t.me/joinchat/SMVo9skaNTH_GNdv
Показати все...
Repost from N/a
#پارت‌200 نگاه هاش داشت دیوونم میکرد، لباس قرمزش، لبای سر.خش خوردنی بود رفتم کنارش و کشوندمش یه گوشه و پشتش وایستادم. لبم و نزدیک گردنش کردم و گردنش و مکیدم. ازم فاصله گرفت و گفت: باراد داری چیکار میکنی اینجا نمیشه! - خودت که میدونی دیگه نمیتونم تحمل کنم. با صدای آهنگ همه اومدن وسط و کیپ تو کیپ شد. صدف رو بردم وسط و بغلش کردم و زیپ شلوارم و کشیدم پایین. کی.رم و میمالوندم بهش که حشری شد و...😈💦🩸 https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 وسط مهمونی حشری میشن و...🥵💦 #سکس‌تو‌مهمونی #مثبت‌۱۸ #بزرگسالان
Показати все...
Repost from N/a
#ورودافرادزیر۱۸سال‌ممنوع صورتم به #شدت میسوخت _وقتی #پول میگیری برای اجاره اون #بهشت نازت گه میخوری برای من ناز میاری به شدت ترسیده بودم #چشماش سرخ و صورتش رو به سیاهی میزد گوشه لباش سفید شده بود با گریه #نگاهش کردم +توروخدا #دخترم میترسه #بیدار میشه خواهش میکنم #سیلی مجددی به صورتم زد از صدای #سیلی صدای گریه دخترم بلند شد دندوناشو بهم چفت کرد و از لای دندونای بهم قفل شده غرش کرد و گفت _دهنتو ببند هرزه ببننندددد اماده شو زودباش و با شدت دکمه های #پیرهن کهنه مردانه ای که #تنم بود و کند 🔞🔞🔞🔞💦💦💦💦💦🔞🔞🔞🔞 https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 بمال رو لينك شورت اضافه يادت نره😈💦🔞❌
Показати все...
#پارت‌واقعى تکیش رو به صندلی داد و دوباره به مردونگیش اشاره کرد. _ بخورش! همین الان! با ترس بهش نزدیک شدم و دستم رو به سمت کمربندش بردم. پوزخندی زد و گفت: _ خوب بخورش ببینم چقدر توی این کار حرفه ای هستی؟! زیپ شلوارش رو باز کردم که مردونگیش نمایان شد.... https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0 رمانی دارای صحنه های باز ورود افراد زیر 18 سال به شدت ممنوع❌🔞
Показати все...
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.