cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

کانال رسمی شادی موسوی

بسم الله الرحمن الرحیم ☆کانال رسمی شادی موسوی☆ ♡ویکار♡ روزی ۱ پارت ( غیر از جمعه ها) ♡رویای قاصدک♡ روزی ۲ پارت اینستاگرام نویسنده http://instagram.com/shadimusavi94 ادمین تبلیغات: @moji00066

Більше
Рекламні дописи
33 221
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

دیگر لازم نیست سایتهای مختلف را بگردید یا روزنامه بخرید یا از اطرافیان برای کار مناسب کمک بگیرید ما شما را تا رسیدن به شغل مناسب همراهی خواهیم کرد با کانال جاب یار با ما باشید http://T.me/jab_yar
Показати все...
آیا به دنبال شغل مناسب هستید آیا از جستجو خسته شده اید دیگر لازم نیست خود را خسته کنید ما در این کانال گلچینی از آگهی های استخدام و جذابترین موقعیت های شغلی را گردآوری می کنیم با کانال جاب یار همراه شوید تا شما را به بهترین موقعیت های شغلی پیوند بزنیم http://T.me/jab_yar
Показати все...
sticker.webp0.18 KB
#پارت‌اول🌸 کانال vip #ویکار افتتاح شد و ما ۷٠ عضومون رو گرفتیم🥳 فاصله پارت های اونجا با اصلی کمه اما فقط ۳٠نفر دیگه پر کنیم افزایش قیمت داریم پس عجله کنید❤️ اونجا روزی دو پارت داریم🤩 ( غیر از جمعه ها) مبلغ ۱۶٠٠٠تومان به حساب شادی موسوی بانک تجارت: 5859831179623334 واریز کنید و رسید پرداخت رو به @pearl2ad ارسال کنید🌸
Показати все...
sticker.webp0.18 KB
-اگه ببینم مامانمو بوس می تونی خفه ات می تونم. شایان او را از روی زمین برداشت لب کانتر گذاشت: -الان داری باباتو #تهدید می کنی؟ شهیاد سرش را تند تند تکان داد:-تازه نباید واسه مامانم شیل بخونی صدای قهقهه نبات بلند شد: -بفرما شایان خان همینو می خواستی؟ خود کرده را تدبیر نیست. #استاد_دانشجویی_خفن🤩🥶من نباتم عاشق استاد #سختگیرم شایان شدم و با وجود مخالفت پدرم باهاش ازدواج کردم اما تازه بعد از اون وارد یه ماجرایی شدم که ناخواسته.... بین من و اون 😱⛔️ https://t.me/joinchat/R6IQw_MRS-I0NTU8
Показати все...
-اگه ببینم مامانمو بوس می تونی خفه ات می تونم. شایان او را از روی زمین برداشت لب کانتر گذاشت: -الان داری باباتو #تهدید می کنی؟ شهیاد سرش را تند تند تکان داد:-تازه نباید واسه مامانم شیل بخونی صدای قهقهه نبات بلند شد: -بفرما شایان خان همینو می خواستی؟ خود کرده را تدبیر نیست. #استاد_دانشجویی_خفن🤩🥶من نباتم عاشق استاد #سختگیرم شایان شدم و با وجود مخالفت پدرم باهاش ازدواج کردم اما تازه بعد از اون وارد یه ماجرایی شدم که ناخواسته.... بین من و اون 😱⛔️ https://t.me/joinchat/R6IQw_MRS-I0NTU8
Показати все...
شهلا خودی زاده (رمان بی قرارم کن استاد دانشجویی)

#پایان_خوش لینک میانبر پارت اول رمان استاد دانشجویی #بیقرارم_کن 👇👇👇

https://t.me/c/1462865570/19380

شهلا خودی زاده نویسنده و خالق 19 اثر رمان های چاپ شدن #شب_ماه #فقط_تو #شمارش_معکوس #لاله_های_واژگون #حریر #از_حالا_تا_ابد کپی حرام

پسره سر #جلسه امتحان می فهمه زنش #حامله ست😍🙈 #استاد_دانشجویی -بازم که برگه ات #سفیده؟ لبش را محکم گزید. شایان بیشتر روی او خم شد و دست روی #برگه سفیدش کشید: -این چیه #نبات؟ -اصلا نمی دونم چه #مرگمه... هیچی یادم نمیاد. و دل و #روده اش به یک باره آشوب شد . #عطرتند شایان زیر #مشامش که می زد به هم می ریخت. تمام دیروز را در خانه از او دوری کرده بود. با لکنت گفت: -می شه بری کنار ... #حالم داره به هم #میخوره! استاد جوان اخم کرد و کمی فاصله گرفت. این کار نبات از صدتا #ناسزا بدتر بود. تقریبا همه برگه هایشان را داده و رفته بودند. نگاه نبات روی #اخم های او نشست. چشمان شایان ریز شد و پچ زد: -تو یه چیزیت هست . حالا حالت از من به هم می خوره ؟ با صدای نازک دخترکی که برگه اش را آورده بود به عقب برگشت: -استاد خدمت شما. برگه را گرفت و با #حفظ اخم هایش به در اشاره کرد. دخترک تندی از کلاس خارج شد . حالا او و نبات #تنها بودند. دست به سینه مقابل او ایستاد. -می شنوم فقط #توجیه نکن که بدجوری #عصبانی می شم. -همون... همو.... چطور می گفت #بارداری اش را #مخفی کرده است. -نبات!!! دست نبات به سمت #دهانش رفت . چشمان شایان درشت شد. نکند همانی بود که فکرش را می کرد؟ -تو... تو... -داری #بابا می شی ... استاده عاشق بچه ست اما دختره از سر لجبازی بهش نمی گه حامله است 😍⛔️ #دوقلوهای این رمان #تلگرامو ترکوندن⛔️ #بیقرارم کن یکی از بی نظیرترین رمان های استاد دانشجویی قصه زندگی دو برادر #دوقلو ست با روحیاتی کاملا متفاوت . #شایان استاد دانشگاه و بسیار جدی و سختگیر #شاهین صاحب شرکتی کوچک و طناز و شوخ #استاد #دانشجو قراره یه رمان متفاوت بخونی . دنبال چی هستی زود جوین بده . با 42هزار مخاطب همراه😍 ویک نویسنده خوش قول درپارت گذاری شک داری بیا گروه نقدش بپرس😍 https://t.me/joinchat/R6IQw_MRS-I0NTU8 https://t.me/joinchat/R6IQw_MRS-I0NTU8
Показати все...

sticker.webp0.24 KB
سیلی به باسنم زد بهت زده چرخیدم با اخم غرید _ اگه از نخوردن غذا رعایت نکردن وضعیتت میخوای به توجه محبت برسی که باید بگم کور خوندی! اگه ام قصدت آسیب رسوندن به بچه ایه که راحت نکاشتمش ، بگو تا جور دیگه ای باهات برخورد کنم.... بغض کرده حرفشو بریدم _ من زره ای از توجه محبتی که بخاطر بچه اجباری تو دامنم گذاشتی بُکُیشیمم نمیخوام! برای استدلال دومیت خیلی مشتاقم که نابودش کنم توام منو دور بندازی ولی حیف که لحظه ای نمیزاری تنها باشم حتی تو حموم! تای ابروشو بالا انداخت با چهره ای که وحشت به دلم چنگ مینداخت جلو اومد لباش به شقیقم چسبوند پوزخند کمرنگ ولی ترسناکی زد _ اشتباه حدس زدی خانوم کوچولو! اگه فقط بفهمم کوچیک ترین آسیبی به بچمون زدی نه تنها ولت نمیکنم بلکه جوری اسیرت میکنم که ورد زبونت بشه (غلط کردم هویرات)! با فشار زیادی که به دستم وارد کرد اخ گویان سمت سینه اش پرت شدم با همون چشمای ترسناکش تو صورتم خم شد غرید _ میری اتاقت تا پنج دقیقه ی دیگه لخت نباشی بیچارت کنم هیستریک وار لرزیدم بیچاره وار نالیدم _ میـ.....میخوای....چیکار...کنی؟ _ ترس و استرس برای بچمون خوب نیست! فقط میخوام چک کنم ببینم تو اون دو ساعتی که رفتی چکاپ گوهی خوردی یا نه...🔞👇🏻 https://t.me/joinchat/BX8gidSuZLAxNTdk https://t.me/joinchat/BX8gidSuZLAxNTdk _ چه مرگته باز؟؟ همراه نوزاد دو روزه‌ام اشک ریختم غریدم _ به پرستاره بگو من بهش شیر نمیدم _ اوه! تو اینکارو میکنی عزیزم کوسن به سمتش پرت کردم بی توجه به درد شدیدی که تو دل و زیر دلم پیچید جیغ زدم _ من به بچه ای که حاصل تجاوز اجباره شیر نمیدم با پشت دست اروم تو دهنم کوبید بغض کرده خیره چشمای به خون نشسته‌اش شدم کتشو درآورد با چهره ای که خستگی خشم ازشون می بارید نزدیکم شد با ملاحظه بلندم کرد تکیه به تاج تخت رو پاش نشوندم پیراهنم بالا داد نوزادی که از شدت گریه صورتش سرخ شده بود رو بلند کرد تو بغلم خوابوندش با دیدن تقلاهای ریزم نیشگونی از باسنم گرفت با چهره ای پر درد آروم گرفتم سینه‌ی پر شیرمو از قاب سوتینم دراورد تو دهنش گذاشت طفل معصومم چنان با ولع به جونش افتاد میک زد که با عذاب وجدان لب گزیدم هویرات لباشو به شقیقم فشرد _ هویرات به درک ولی این طفل معصوم کاری نکرده که گناه منو پای اون مینویسی _ میخوام برم....ازت بدم میاد... _ بچمونو ول میکنی؟ لب ورچیدم خیره به طفل بی گناهم پچ میزنم _ ول میکنم ! _ پس دنبال یه زن ، مامان دیگه بگردم؟ بغضم پر صدا میشکنه با نشستن لباش رو لبام...😱♨️♨️ https://t.me/joinchat/BX8gidSuZLAxNTdk https://t.me/joinchat/BX8gidSuZLAxNTdk هویرات مرد خشن بی رحمی که دلش برای مروا (دختر کوچولومون) رفته🤤💦 ولی غرور لعنتیش نمیزاره بهش ابزار علاقه کنه و با اجبار کاشتن توله اش سعی میکنه کنارش نگه داره😒💯 ولی دختر تخسمون لجوج تر از این حرفاس تا اینکه میفهمه بارداره و هویرات....😱🤤🔞♨️ https://t.me/joinchat/BX8gidSuZLAxNTdk ❌پارت اولش بنر فیک خیلی از چنلاس😏💯 #باور_نداری_خودت_بسرچ https://t.me/joinchat/BX8gidSuZLAxNTdk ❌دقــــــــــــــــت کنیــــــــــــــــــد❌ بخاطر عوض گیری محدود بنرو دو بخش میکنیم ♨️بخش اول ورود 100 نفر به لینک بالاس ♨️بخش دوم ورود محدود تر به لینک پایین👇🏻 بعد از ورود 100 نفر به لینک بالا ، لینک بالا خود به خود باطل میشه و لینک پایین به وی ای پی همین چنل وصل میشه🤤😏💯 #زود_تر_۱۰۰_نفر_بالارو_کامل_کنین_وی‌ای‌پیه‌_پایین_باز_شه😌👇🏻 https://t.me/joinchat/BX8gidSuZLAxNTdk ❌توجه کنین که تا صد نفر جوین ندن این لینک هم اصلیه تا بعد کامل شدن وی ای پی شه
Показати все...
┊دِلـبـــــــانِ هــ🧿ــوتـَـــڪ┊

°•°•°• ● ﷽ ●•°•°•° پارت گذاری هر شب نویسنده : هانی .ب به زودی رمان دیگه ای قرار داده میشه که سبک رمان مشابه دلبان هست 🧿😍 ┊دِلـبـــــــانِ هــــوتـَـــڪ ┊😍🧿

Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.