Magic land

#خوناشامی #امپرگ👶 #تریسام خوناشام فقیری که مجبور میشه اسلیو دو تا خوناشام اصیل بشه و براشون بچه بیاره.🍑🔞🍆 با بغض و درد دست و پا می‌زدم و از ترس به اربابام نمی‌گفتم که درد دارم. با دیدن ارباب نوید که جلوی در ایستاده، با ترس نگاهش کردم. -س...سلام #ارباب. -چته #توله‌سگ؟ چرا به خودت می‌پیچی؟ -ه...هیچی. ارباب جلو میاد و کنارم می‌شینه. -بچه لگد میندازه؟ با بغض سر تکون میدم. شکمم رو نوازش میکنه و #بغلم میکنه. -چرا پس نمیگی درد داری سگ‌کوچولوی من؟ ترسیدی از اربابات؟💦🍑 https://t.me/+PCMQ0Q5280FmM2M0 https://t.me/+PCMQ0Q5280FmM2M0

#تریسام #خوناشامی #bdsm دو خوناشام اصیلی که برای بچه‌دار شدن، خوناشام دیگه‌ای رو به بردگی می‌گیرن.🔥🔞💦 ارباب نوید دستام رو از پشت نگه میداره و #اسپنکم میکنه‌. -صدبار نگفتم بدون اجازه‌ی من حق نداری آب بخوری؟ هاا؟ فکر کردی #بی‌صاحبی که واسه خودت بی‌اجازه هر غلطی بکنی؟ -ب..بخشید #ارباب. نمی‌دونستم باید اجازه بگیرم. ارباب حمید انگشتش رو توی س‌وراخم فرو میکنه که از درد ناله میکنم. -از این به بعد بابت هر کار اشتباهت سخت تنبیه میشی. باید یاد بگیری دو تا ارباب سخت‌گیر داری توله‌سگ!⛓🍑 https://t.me/+PCMQ0Q5280FmM2M0 https://t.me/+PCMQ0Q5280FmM2M0

با دوست دخترش توی جنگل #سک_س میکنه🔞💦 دستشو گذاشت روی #سینمو فشار میداد و منم همراهیش میکردم دستشو از زیر لباسم رد کرد و به سینم رسوند #نوکشو بین انگشتاش گرفته بود و می‌مالید +آه🥵 لباسمو داد بالا و یکی از سینه‌هامو دهنش کرد و با دستش با اون یکی ور میرفت #زبون میکشید روی نوکش👅 _آههه😮‍💨 +جوون فقط برام ناله کن🤩 زبون کشیدم روی #کلی_توریسش و براش میخوردم زبونم و بردم تو #سوراخش و با انگشتم براش #میمالیدم سرمو برداشتم و تند تر میمالیدم _آهه🥵 با نوک سینه هام بازی میکرد دستمو برداشتم و دوباره خوردم براش انقدر #خوردم تا اینکه #ار_ضا شد✨💦 دختره رو ده بار #ار_ضا میکنه🤭📛 https://t.me/+C_F8vYhnWHBjYzQ0 https://t.me/+C_F8vYhnWHBjYzQ0

#خوناشامی🩸 #تخیلی🤤 #BDSM با ترس به ددی نگاه می‌کنم که پلاگ بزرگی رو دستش میگیره. عقب عقب میرم و نگران میگم: -ددی فقط بذارین یه چیزی بهتون بگم. اگه که اون رو توی بدن #بیبیتون فرو کنین پاره میشه و دیگه برای همیشه من رو از دست میدین. باور کنین #ددی. پس کوچیکترش رو انتخاب کنین.🥺 ددی با نیشخند جلو میاد و با خشونت برم می‌گردونه. -هیچیت نمیشه #توله. تو نیاز داری که زبونت رو چند متری کوتاه کنم. یکم درد بکشی و #ناله کنی یاد میگیری پسر خوبی بشی.🔥🔞 https://t.me/+xslhme3tEw9jZGQ0 https://t.me/+xslhme3tEw9jZGQ0

#گی #خوناشامی #دددی‌لیتل‌بوی خوناشام اصیلی که عاشق یه لیتل‌بوی رده پایین میشه‌.🔞🔥💦 ددی با دست روی باسنم می‌کوبه که #مظلوم لب پایینم رو جلو میدم. -چند بار گفتم به حرفم گوش کن و شیطونی نکن؟ -خب مگه چیکار کردم ددی؟ شما چقدر حساسین خب.🥺 -زدی تمام مدارک مهمم رو پاره کردی توله‌سگ. می‌دونی اینا چقدر برای مقامات مهم بودن؟ -خب دوباره بنویسین‌. چقدر تنبلین #ددی. ددی با صورت قرمز شده محکم روی #باسنم ضربه می‌زنه. -حالا بهت میگم کی تنبله #توله‌سگ! https://t.me/+xslhme3tEw9jZGQ0 https://t.me/+xslhme3tEw9jZGQ0

سفید برفی که هر شب به نامادری و شاهزاده سرویس میده و براشون #هرزگی میکنه💦 لبه های بهشت #نامادری رو باز کردم، اونقدر خیس بود که بوی #شهوتش مشامم رو پر می‌کرد. زبونم رو روی لبه های #ک_صش کشیدم و مثل بستنی لیس زدم زبونم و توی #ک_سش فرو کردم و #چو_چو_له ش رو مکیدم. همون طور که واسه نامادری میخوردم شاهزاده زیپش و کشید پایین و #مردونگیش و یهو... https://t.me/romanasir https://t.me/romanasir https://t.me/romanasir

سفید برفی برده ی ملکه میشه و زیر هفت کوتوله و شاهزاده هر شب ناله میکنه. داستان سفید برفی به سبک bdsm #ملکه دسته ی #شلاق رو روی #ک_سم کشید و گفت: -تو یه پرنسس #حشری هستی #ابت همه جا رو برداشته از خجالت چشمام رو بستم و وقتی دسته ی #شلاق رو توی #ک_سم فرو کرد #اه کشیدم. چقدر حرکتش لذت بخش بود،مخصوصا وقتی دندونه های ریزش دهانه ی #واژنم رو قلقلک میداد. بازم #داغ شده بودم و دلم میخواست #ارضا شم. بازم #سینه هام تیر میکشید و دلم میخواست یکی #لمسش کنه. یکم که باهام بازی کرد دسته ی #شلاق رو بیرون آورد و به طرف دهن شاهزاده گرفت: -تمیزش کن شاهزاده با کمال میل دسته ی #شلاق رو توی دهنش برد و #ساک زد.التش رو که سفت شده بود گرفت و یهو توی... https://t.me/romanasir https://t.me/romanasir https://t.me/romanasir

❌دختره رو از تهران میدزدن به یه شیخ کویتی میفروشن که شیخ اون رو برده خودش میکنه وبهش تج🚫اوز میکنه🔞‼️ مانیا باگریه سعی میکرد خودشوآزادکنه: +ن....نه شیخ توروخداااااا😭 دست شیخ ازلباس زیرش گذشت وبه بهشت صورتی ونرمش رسید.مانیا تلاش میکردخودشو جداکنه ولی باسیلی که به صورتش خورد دست ازتقلا برداشت وگریه اش قطع شد.دست هایش را باکمربندبه تاج تخت بست وشورتش را ازپایش بیرون کشید. دیدن آن #بهشت صورتی وبی مو هرکسی رامدهوش میکردچه رسد به شیخی که چندسال منتظر این دختر بود.😓 نفس های گرمش که بین پاهایش میخورد مورمورش میکرد،چشمانش را بست تااین وضعیت رانبیند 🥵ولی گرمی وخیسی که حس کرد چشمانش تااخربازشد وناله ای کرد👅ولی #لذت زیاد طول نکشید که باورود یکباره اش #جیغش به هوا رفت😱 https://t.me/+trZnaCIxodgxYmY0 آروتیک🚫 عاشقانه❤️ قاچاق دختر🚫❌

#پارت‌واقعی🔞 #Daddy_littleboy🤤💦 ددی که نمیدونه لیتلش حامله است و پلاگ می‌کنه توش🤫🚫 دستی به #باسنم کشید و گفت : بیبی های بی ادب و باید #تنبیه کرد نه ؟♨️ قبل از اینکه چیزی بگم #پلاگی که برداشته بود و به #ضرب واردم کرد که داد #دلخراشی کشیدم .🍑🍆 بدون توجه به من و #دردم شروع کرد به #اسپنک کردنم. صدای باز شدن در اومد و.....😨🚫 https://t.me/+Xig6vJRw4qplOTU0