😍جُکسوتی باحال😂🤪
✍خاطرات و سوتی های جالب وشیرین باهم و در کنار هم لحظات مفرحی داشته باشیم🤩
Більше2 307
Підписники
-624 години
-177 днів
-3730 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
00:14
Відео недоступнеДивитись в Telegram
زنزرنگ حماسه افرید😂
👇 🇯🇴🇮🇳 👇
☆♤..@Goofs20..♤☆
IMG_0886.MP41.31 MB
00:43
Відео недоступнеДивитись в Telegram
آخرش وسطیه هم دیگه زدش😂🤣
👇 🇯🇴🇮🇳 👇
☆♤..@Goofs20..♤☆
3.92 MB
مردها و زنها قبل و بعد از ازدواج😂
👇 🇯🇴🇮🇳 👇
☆♤..@Goofs20..♤☆
2.62 MB
2.12 MB
00:10
Відео недоступнеДивитись в Telegram
اگه تکون نمیخورد فکر میکردم عروسکه!
👇 🇯🇴🇮🇳 👇
☆♤..@Goofs20..♤☆
2.91 MB
📚داستان آموزنده و واقعی
یعقوب لیث صفاری
شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ،
غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید.
پس از کمی جست و جو ؛ غلامان باز گشتند و گفتند : سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم .
اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخواست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛
در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که میگفت خدایا :
یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود ؛
سلطان گفت : چه میگویی؟
من یعقوبم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟
آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمیدانم ؛ شبها به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار میدهد .
سلطان گفت : اکنون کجاست؟
مرد گفت: شاید رفته باشد .
شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن ؛ و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت :
هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم .
شب بعد ؛
باز همان متجاوز به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت .
یعقوب لیث سیستانی؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد ، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید ؛
دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت .
پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست ؛
پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ،
آنگاه صاحب خانه را گفت قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام .
صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟
شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور .
مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛
سلطان در جواب گفت:
آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی از " فرزندانم "
پس گفتم چراغ را خاموش کن تا " محبت پدری " مانع اجرای عدالت نشود ؛
چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛
پس سجده شکر گذاشتم .
اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن لحظه که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛
با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم .
اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام.
گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی
گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی.
اگر یعقوب های این زمانه،چراغ خاموش کنند و در پی عدل و انصاف بیفتند،!
چندصد آقا و آقازاده به زمین می افتند....!!!!
حتما (مصلحت نیست که چراغی خاموش شود.!!)
دزدان دغل ، بغل بغل ميدزدند ...
از گله ی اشتران جمل ميدزدند ...
👇 🇯🇴🇮🇳 👇
☆♤..@Goofs20..♤☆
Фото недоступнеДивитись в Telegram
ســـلام 🌸
صبح زیباتون بخیر🌸
امـیدوارم دراین روز زیبـا 🌸
روزگارتون پراز عشق و امیـد..
دنیاتون پر از محبت و دوستی🌸
رزقتون پر از خیر و برکـت
لحظه هاتون پراز شور و شادی
عـشق هاتـون پـراز صفا و پاکی 🌸
👇 🇯🇴🇮🇳 👇
☆♤..@Goofs20..♤☆
00:46
Відео недоступнеДивитись в Telegram
دستای بابا همیشه تکیه گاهه😍
👇 🇯🇴🇮🇳 👇
☆♤..@Goofs20..♤☆
3.84 MB
🥰 2
00:10
Відео недоступнеДивитись в Telegram
اگه تکون نمیخورد فکر میکردم عروسکه!
👇 🇯🇴🇮🇳 👇
☆♤..@Goofs20..♤☆
2.91 MB
00:11
Відео недоступнеДивитись в Telegram
😅😅🤪🤪
👇 🇯🇴🇮🇳 👇
☆♤..@Goofs20..♤☆
9.51 KB