🌹دختر شالیزار 🌾 کانال اشعار و متون ادبی گلی غلامزاده🌹

شادی‌هایت را بر صورت من بریز فروردین من و اضافه‌هایش را پست کن  برای کسی که بهاری ندارد شادا بهار که دست مرا گرفته نمی‌دانم به کجا می‌برد شادا من که دست بهار را گرفته به خانه خود می‌برم #شمس_لنگرودی

طوافت می کنم ، بر دل طلسم عشق می بندم به جادوی دو چشمانت به شرط عقل می خندم نگاهت می کنم دور از رقیب و مست دیدارم چه آزادم کنارت ، در پناه عشق خرسندم #گلی_دختر_شالیزار

شاعر که باشی خورشید هر صبح بی شائبه در دل ِ سیب کبود هم سرخ طلوع می کند ‌‌ و با چند قطره عشق سبز می خندد... #گلی_دختر_شالیزار @Dokhtareshalizar سلام صبح بخیر

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ی ﺧﻮﺩ، ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ، ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ، ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮ ﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭد، ﺯﻧﺪﮔﯽ آﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽﺑﻮﯾﯽ، ﯾﮏ ﺳﺮآﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ دارد! ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ؛ ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ ؛ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ؛ ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ ؛ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ... ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ! #مشفق_کاشانی

وقتی تو نیستی چرا هیچ ابری اشک نمی ریزد و ماه زلالی ِ برکه نمی بوسد؟ یا پرواز را نمی شناسند یا با آیینه قرابتی ندارند که آرام تورا به چشم باد می سپارند کبوتران زیادی دیده ام که آزادند اما در گوشه ی لانه به شکل غریبی کز و پرواز را در آشیانه دفن کرده اند ای کاش حرف دلشان نقاشی چشمانشان بود دوست داشتن که تازه گی نمی خواهد هر روز می توان کهکشانی ترش کرد #گلی_دخترشالیزار @Dokhtareshalizar

چه خوش می خوانمت در طلوع شعری ناب، بر فراز قافیه ها، کنار رنج های گاه وبیگاهم،، با تو واژه هایم بوی اطلسی گرفته اند.. #گلی_دختر_شالیزار @Dokhtareshalizar سلام صبح بخیر

تمشک ها در مه عاشق شدند و آفتابی دست به دعا آسمان را بغل کرد چه بی تاب رویاهای جاده در قطره قطره های مه پنجه های کبوتری را بوسیدند وگل عصیانی اش را به شبنم فروخت خاک باران خورده که غصه ی جوانه های پاییزی اش را در دل داشت نفرین بر پیغام رسان دلهره فرستاد چه آغاز قشنگی ! دوباره باران گرفت و دوباره مه ... مجالیست چمدانم را لبریز ِ مه کنم ودر آغوش پروانه ها رها.. شاعرم حنجره ام آبستن ِ تلنگر های آنی ست مرا پایانی نیست بر این اشتیاق... #گلی_دخترشالیزار @Dokhtareshalizar

روی بام خانه میگردد کبوتر بی قرار نامه ای آورده از احوال واز پیغام یار موج عشقش می رسد از راه ونازم میکند خوش خبر باشی برایم قاصدک جان از بهار تلخ می نوشم فراق یارخود را جام جام می نویسم تا شبی شیرین بگردد یار غار دوستان بر بوسه شهد لبانش مانده ام کی شود جان را نمایم در مقام او نثار میرسد بر هر نفس از نام نیکویش شمیم گر شود مآنوس من شیرین بگردد روزگار زائر ِ روزانه ی دستان او دست ِ من است حاجت خود را بگیر از دوست ابر سوگوار از خدا خواهم، که در چندین صبای عمر من بگذرد هم این غم و شادی بیاید در کنار. عشق او در سینه ی من بیستونی شد ولی رقص گیسویم ندارد جلوه پیش تک سوار #گلی_دختر_شالیزار @Dokhtareshalizar

شاید که قلم برای او فریادیست در هر کلمه نشانی از بیدادیست هرچند که با ظلم وستم در گیر است تسلیم نشد ،شعار او آزادیست #گلی_دختر_شالیزار #رباعی #قلم https://t.me/Dokhtareshalizar

خوش باش به دل تا نرسد اخطاری در واهمه ها صبور شو اجباری سرزندگی حرف یقین در دستت شادابی ِ بی دلیل تو تکراری #گلی_دختر_شالیزار @Dokhtareshalizar