cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

Рекламні дописи
5 412
Підписники
+424 години
+537 днів
+43430 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

«زنهار و هیچ پرسشی مکن ز مُردِگان» در این روزگارانِ ساخته به‌دست آدمکان، هیچ از آن جهانِ همزی با خدایان، بر جای نمانده است. و این"کسان" که همه‌چیز را جوان و نو می‌خواستند، شگفتا که خود پیر و فرسوده روان و کهنه، پای به هستی و جهان نهادند. این روان‌باختگان، این شتاب‌پرستانِ کُنِشْ دوست، هر دری را از پاشنه درمی‌آورند با این امید که چیزی خوش به کام، هرچند کوچک، بشاید که در پسِ آن پنهان باشد. آن‌جا در جهانِ "کسان" بوفِ شامگاهی جولان می‌دهد. آن‌جا هماره شب است و پگاهان را نمی‌شناسند. هرچه پیش می‌روند شب و شب‌تر می‌شود و دیده‌ها ناتوان‌تر می گردند. آن سرد خِردی که خدایان را در مهرابِ شب یزش کرده و بوفِ خداستیزش را در تیرگی‌ها به پرواز درآورده و جولان می‌دهد، هیچ به جز کهنگیِ دل‌آزار، پیچیده در پوشینه‌ای زیبا و فریبا، نمی‌تواند آفرید. اکنون می‌پرسم و می‌پرسم و باز می‌پرسم : آدمیان این روز و روزگار در نبودِ آیین‌ها و خدایان، با چه می‌زیند؟ چگونه می‌زیند؟ و با کدامین بیم‌ها و امیدها می‌زیند؟ و ناگهان آوایی سهمگین در «سر»م پیچید : برای چه می‌زیند؟ چگونه می‌زیند؟ این چه پرسشی است که می‌پرسی؟ از «من»ی که می‌پرسیدم، این آوا پرسید : مگر پرسش بنیادینِ را نمی‌شناسی؟ گفتم: نمی‌شناسم. این آوا مرا بگفت: «نخست بیاد آر اِنِه ی گریان را که کرانه‌هاى دورِ دریا را مى‌نگریست و یاران گمشده‌اش را می‌جست و غم‌آلوده و دل‌نگران مى‌پرسید : آیا آنان هنوز مى‌زیند؟ یا آن‌که واپسین دم را برآورده‌اند؛ و دیگر نام‌هاى خویش را که به فریاد گفته مى‌شود نمى‌شنوند.»(ویرژیل، اِنِه اید، سرود نخست). اکنون درباره‌ی گمگشتگانِ این روز و روزگاران که آیینی نمی‌زیند و کرانه و آسمان را یک‌جا باخته‌اند و نه نیاکان می‌ستایند و نه خدایان می‌پرستند، پرسش بنیادین این است : آیا آدمکانِ این‌سانْ زمانه‌اى، به‌راستی می‌زییند؟ و من با آوای بسیار بلند که به فریاد می‌مانِست از این "کسان"پرسیدم: آیا به‌راستی شما می‌زیید ؟ و این را دیگربار و دیگربار و هربار با آوایی بلندتر و رساتر بازپرسیدم و هرگز پاسخی نیامد. این بار آوایی پُرمهر از «دل»ام برخاست و بگفت: هر آن‌چه عیسا می‌گفت را وانِه، ولی یک سخنش به گوش جان بشنو، به‌کار بند و هرگز از یاد مبر. چو دل را بگفتم کدام است آن سخن؟ بگفتا مرا دلْ که این است آن سخن: «مردگان را بگذار مردگان بردارند» (مَتا، ٨، ٢١) و من دیگر به راهِ خود رفته و هرگز از مردگان هیچ نپرسیدم. خسرو یزدانى / ۲۷ ژوئیه ۲۰۱۸ / فرانسه کانالِ فلسفیِ « تکانه » @khosrowchannel
Показати все...
attach 📎

آنچه آیینِ سامی می گفت و می گوید: روزِ خودبسا و بخود ایستا، همانا روزِ هفتم است. روزِ ناگذرای هفتم، روزِ آفریدگارِ یکتاست، روزِ آفریدگار و روزِ جدای از آفریدگان، روزِ رازآمیز و رخنه ناپذیرِ خدا. آدمی، آفریده ی روزِششم است. و ششمین روز، با آنکه فرجامین روزِ آفرینش است و آدمی، با آنکه فرجامین آفریده ی فرجامین روزِ آفرینش است، نه خودبساست و نه بخودایستا. و می بایست، هماره نگاهِ این آفریده ی فرجامین روزِ آفرینش، به سوی روزِ آفریدگار، روزِ هفتم باشد. آدمی، با نگاهِ به خداوند است که به نابسا بودنِ خود پِی می برد. آدمی، باید به سوی روز هفتم بنگرد تا خداوند او را به سوی خود کشاند. آدمی، در این نگاهِ به سوی روز هفتم است که نزدیکی و دوری اش با خداوند آشکار می شود. آدمی، می تواند بنا بر سرشتِ خود، دهشِ خداوند را داشته باشد و به سوی خدا کشیده شود، ولی هرگز با خدا همسان نمی شود. آدمی هرگز یگانه نمی شود. آفریدگار، به آدمی این نیکی را بخشیده بود که در نزدیکیِ روزِ خدا باشد. و خداوند، چون آدمی را در نزدیکی های روزِ خود آفریده بود، سربسته به او هشدار داد که زیستن در نزدیکیِ روزِ خدا، هم هشیاری می خواهد و هم پاییدنِ دهشِ خدا را. زیستنِ فرمانِ خدا، سراسر پاداش است، و سرپیچی از آن، پادافره ای سهمگین به دنبال دارد. خداوند، آدمی را فرمان داد از میوه درختی که نشانش می دهد، نخورد، چراکه مرگ آور است. آدمی، پاسخ نداد و سوگند یاد نکرد و نگفت که هرگز از میوه ی آن درخت نخواهد خورد. در پذیرشِ خواست و فراخوانِ خدا به آدمی، این نهفته بود که تا آنجا که خواست خداپذیرفته شود، هرآنچه که هست، رخِ راستینِ خود به آدمی خواهد نمود. واگر آدمی بجز این انجامد، رخِ راستینِ هرآنچه که هست، در پسِ روبندِ فریب و نیرنگ، پنهان خواهد ماند. آدمی، در فردوس، با اغوای شیطان، در دامِ روی گردانی از روزِ هفتم، گرفتار آمد. و روی به سوی نهستیِ پیش از آفرینش، بگرداند.کنون، که آدمی از آن میوه ی رنجبخش و مرگ آور چشیده بود، ترس و دلهره و شرم را می آزمود و خود را از دیده ی آفریدگار پنهان می داشت. خداوند که در فردوس گام می زد پرسید: آدمی کجایی؟ و پاسخِ آدمی، دوری و نزدیکی اش به خداوند را نشانگر می بود. آفریده، از آفریدگارِ خویش سرپیچیده و دیگر سزاوارِ فردوس نبود. اکنون، این رانده گشته از فردوس، رنج و درد و دلهره و مرگ را، چونان رهتوشه ای، با خود به هرکجا که می رود، می کِشد و می برد. اکنون، که آدمی از روزِ هفتم و از آفریدگارِ خود روی بگرداند، در رهی افکنده شد که تنها به مغاکِ نهستی می انجامد... مگر آنکه آفریدگارِ بخشاینده، دوباره از برای بازگشت، راهنمایی براین آواره ی رهباخته فرستد... و در آیین خواندیم و دیدیم که آفریدگار، امید و چشم به راهِ رستگارنده ماندن را از آفریده ی خود نگرفت و نمی گیرد . و من اکنون از هرکدامینِ از هم میهنانم می پرسم: تا کجا نزدیک ایم ما به این آیین؟ و تا به کجا دوریم ما ازاین آیین؟ خسرو یزدانی یکشنبه ۲۱ اکتبر ۲۰۱۸ فرانسه کانالِ فلسفیِ « تکانه » @khosrowchannel
Показати все...
attach 📎

آن جا آن جا که عشق بازیِ واژه ها غزل می آفریند، آن جا دل است. آن جا که جنگاوران را از برای نبرد برمی انگیزاند، آن جا دل است. آن جا که می خنداند از شادی، می گریانَد از اندوه، آن جا دل است. آن جا که پیمان بسته و پاس داشته می شود، آن جا دل است. آن جا که رنج را برمی تابد تا راز آشکار نشود، آن جا دل است. آن جا که اندیشه ها هنوز برهنه اند و بازی گوش، آن جا دل است. آن جا که عشق گاه می خندد، گاه می گرید، آن جا دل است. آن جا که خدایان به میهمانی می آیند، آن جا دل است. ۲۷-۶-۲۰۲۰ کانالِ فلسفیِ « تکانه » #خسرو_یزدانی #تکانه @khosrowchannel
Показати все...
attach 📎

👌🏻مجموعه ای از کانال های تخصصی که منابع لازم را به صورت #رایگان در اختیار شما قرار میدهد ‼️ لیست به زودی حذف خواهد شد....
Показати все...
👌🏻مجموعه ای از کانال های تخصصی که منابع لازم را به صورت #رایگان در اختیار شما قرار میدهد ‼️ لیست به زودی حذف خواهد شد....
Показати все...
💥امشب میخوام یه فرصت در اختیارت بزارم که با عضو شدن توی کانالای زیر بتونی معلومات خود را بالا ببری و به کانال‌های که می‌خواهی رایگان دسترسی پیدا کنی 👇 https://t.me/addlist/tPv7lf8YJTVmOWMx
Показати все...
دیگر کسی کتاب‌ها را نمی‌گشاید دیگر کسی خود را نمی‌گشاید دیگر کسی واژ‌گانِ آرمیده در کتاب‌ها را بیدار نمی‌سازد دیگر کسی آوای واژ‌گان را مهر نمی‌ورزد دیگر کسی هشدارهای واژ‌گان را نمی‌شنود دیگر کسی کتاب‌ها را یارِ غارِ خویش نمی‌شمارد دیگر کسی با کسی از کتاب‌ها نمی‌گوید دیگر کسی از کسی سخنی از کتاب‌ها نمی‌شنود دیگر کسی سخنی از مستانِ باده‌ی واژ‌گان نمی‌گوید دیگر کسی رازِ مستیِ مستانِ واژ‌گان نمی‌جوید دیگر کسی رهِ اندیشه را نمی‌پوید دیگر کسی از کتاب‌ها که راهنمایانند هیچ نمی‌گوید دریغا! دیگر کسی کتاب‌ها را نمی‌گشاید دیگر کسی خود را نمی‌گشاید خسرو یزدانی دوشنبه هفده دسامبر ۲۰۱۸ پاریس کانالِ فلسفیِ « تکانه » @khosrowchannel
Показати все...
attach 📎

‍ ‍ نبود سنجه به دستانِ سرنوشت آن‌گاه که جانِ من بِسرشت با غمی جانکاه #خسرو_یزدانی #تکانه @khosrowchannel
Показати все...
attach 📎

👆🏻این #لیست👆🏻 کانالهای مورد نیازتان  را #رایگان در اختیار شما قرار می دهد
Показати все...