cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

️"گمشده_در_خیال "️

ƒαянα∂❤кια شعرهایی که وقت تنهایی به ذهنم تراوش می کنند... حرفهای دلم... از رنجی که می برم... رازهای نهفته در پنهان خانه ی دلم... و هزار و یک حرف و حدیث نگفته... و ترانه های دوست داشتنی... @Gomshode_Dar_Khial 🔘ارتباط بامدیر @Akharin_Jam_Tohi

Більше
Рекламні дописи
287
Підписники
+124 години
+77 днів
+1630 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

01:21
Відео недоступнеДивитись в Telegram
00:01
Відео недоступнеДивитись в Telegram
Repost from N/a
00:01
Відео недоступнеДивитись в Telegram
ای ماه شقه شقه صبور باش! چه ها که ندیده ای چه ها که نخواهی شنید ما التیام زخم های تو را بر سینه ی مجروحت باز می شناسیم ماه لکه لکه! مثل حبابی بر دریا بدرخش و با آسمان خالی خود شادمان باش. جشنواره ی آب است زندگی چراغانی رودها که به دریاها می رسند زخم خورده ی بادها، زورق ها، صخره ها سقفی دارد روشنی کرانه ی تاریکی ناپدید است. #شمس_لنگرودی
Показати все...
00:02
Відео недоступнеДивитись в Telegram
Repost from N/a
00:02
Відео недоступнеДивитись в Telegram
میخواهم از تو بنویسم با نامت تکیه‌گاهی بسازم برای پرچین های شکسته برای درخت گیلاس یخ زده از لبانت که هلال ماه را شکل میدهند از مژگانت که به فریب، سیاه به نظر میرسند میخواهم انگشتانم را در میان گیسوانت برقصانم برآمدگی گلویت را لمس نمایم همان جایی که با نجوایی بیصدا دل از لبانت فرمان نمی‌برد میخواهم نامت را بیامیزم با ستارگان با خون تا درونت باشم نه در کنارت میخواهم ناپدید شوم هم‌چون قطره‌ای باران که در دریای شب گمشده است. #هالینا_پوشویاتوسکا
Показати все...
دو شعر در من‌ سروده‌ شد دو شعر نوشتم‌ بی‌آنکه‌ آرامشی‌ در من‌ ببارد در «عشق‌» از بادبان‌های‌ دست‌هایت‌ که‌ دو تسلیم‌ اند و در «یگانگی‌» از روستازاده‌ای‌ که‌ ندارم‌ سخن‌ گفته‌ام‌. مرا شعری‌ دیگر باید شعری‌ که‌ من‌ ندانم‌ چیست‌ شعری‌ که‌ آرامش‌ را مثل‌ رطوبت‌ خاک‌های‌ کهنه‌ در من‌ بیدار کند. من‌ هرگز شعر نساخته‌ام‌ من‌ خود، لحظه‌هایی‌، شعر بوده‌ام‌ من‌ خود را نوشته‌ام‌ در من‌، درخت‌ها کلمه‌ بودند چشمه‌ها کلمه‌ بودند ستاره‌ها کلمه‌ بودند. و شعر من‌ تصادم‌ ستاره‌ و درخت‌ بود فوران‌ درشت‌ چشمه‌ بود چیزی‌ بود که‌ بیهوده‌ می‌کوشم‌ تفسیرش‌ کنم‌. آهوئی‌ با ساق‌های‌ خیس‌ بیکرانی‌ از علف‌های‌ پر شبنم‌ وزش‌های‌ خنک‌ چرائی‌ سلانه‌ سلانه‌ پرش‌ شبنم‌ها در گذرگاه‌ آهو و اینهمه‌ سرشارم‌ نمی‌کند می‌خواهم‌ گریه‌ کنم‌... آخرین سرود #سعید_سلطانپور
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
به ما گفتند در سرزمین تان در همین نزدیکی، معدنی است که خوشبختی را، - نان را- با دست هایتان اگر بکاوید، بی تیشه با امید، سوراخِ سفره هایتان وصله خواهدشد ... دیگر نیازی نیست در ره سپردن کوه و صخره ها دیگر به ترس، به تفنگ، به مرز، با کولهای سنگینِ خالی زِ نان، نیندیشید. ماندیم بی بیل، بی تفنگ، با دستهای خالی و دل های پر امید ... با تاب و هر چه توان در درون جان، با پای استوار ایستاده همچو سرو، ... اینک اما، افسوس، در سفره های ما امشب جای نان، بوی خون جاریست و ... تنِ مادرانِ ما، دَرررررررد میکند. #آسیه_سپهری
Показати все...
این بار اگر به دنیا بیایم می خواهم افرایی ارغوانی باشم که یک بار تو را در باغی بهاری دیده بود پنجره ای که زندگی از آن به تو نگاه می کند منظومه ای که از سرانگشتانت می چکد می خواهم رازی باشم که هرشب زنی تنها به بستر می بُرد. می خواهم این بار به شکل آسمان به دنیا بیایم در روستای گیلده درفصل گلاب گیران اردیبهشت می گویند یک بار در اردیبهشت از کنار این روستا گذشته ای این بار اگر به دنیا بیایم می خواهم ترانه ای باشم که زنی شالی کار زمزمه می کند یا کمرچادر سرخی گلدار دور کمر زنی چای کار در لاهیجان. می خواهم لبخند باشم شالی کاران روی لبخندم برنج بکارند.ِ آن گاه خود را به علاوه ی همه ی این زندگی ها به تو تقدیم کنم. #مریم_اسحاقی
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram