نگفته های او✨

من می‌تونم باهات تو کافه بشینم، بگم و بخندم، باهات ساعت‌ها قدم بزنم، درد و دل‌هات رو گوش کنم و هر کمکی از دستم بر بیاد واست انجام بدم و در قبال این‌ها چیزی ازت نخوام، در واقع من می‌تونم یه دوست خیلی خوب واست باشم، به شرط این که تو هیچ وقت حرف از "دوست داشتن" نزنی، این جوری کار سخت می شه... 📕 قهوه سرد آقای نویسنده •روزبه معین• @OfficialPersianTwitter

تمامِ عادت‌های آدم‌ها مایه‌ی شرارتند. - مزرعه حیوانات

من نمی‌توانم باور کنم که تو به من اهمیت می‌دهی. می‌دانم که نمی‌توانی. چه فایده‌ای دارد، البته که تو دلت برای من می‌سوزد، البته که تلاش می‌کنی افتضاحی را که به بار آمده جمع کنی. اما من نمی‌توانم این را بپذیرم. تو نمی‌توانی عاشق من باشی. من ... - قصر آبی

همیشه مانعی بین من و آدم‌هایی که به آن‌ها اهمیت می‌دادم وجود داشت. - قصر آبی

همیشه حرف زدن برایم دشوار بوده، حرف زدن از موضوعات عمیق برای من سخت بوده و بیشتر چیزها برای من عمیق‌اند. هیچ‌کس نمی‌دانست من از چه چیزی رنج می‌کشم. - قصر آبی

والنسی از صرف زمان گذشته و نقلی متنفر بود. همه‌ی آنها به نظرش رقت انگیز بودند ... من خوشبخت بوده‌ام ... همه‌ی اینها درباره‌ی چیزهایی بودند که دیگر تمام شده بودند. - قصر آبی

همه چیز مثل قبل بود و هیچ چیز مثل قبل نبود.

بهتر نیست بگذارید قلبتان شکسته شود تا اینکه پژمرده شود؟ قبل از اینکه قلب آدم شکسته شود، می‌تواند احساس فوق‌العاده خوبی داشته باشد که به رنجش می‌ارزد. - قصر آبی

چه کسی زندگی را تحمل می‌کرد، اگر به مرگ امید نداشت؟ - قصر آبی