419
Підписники
-124 години
+47 днів
+730 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
تقصیر همه است. نازیسم مخلوق خود ما بود. تو کارخونههامون به دنیا اومد و با پول ما تغذیه شد.
لوکینو ویسکونتی
نفرینشدگان
یک بیحجاب هنرمند.
محسن خیمه دوز
بزرگترین شانس زندگی او این است که شریعت حجاب اجباری، فقه حجاب اجباری، دین حجاب اجباری، باورهای حجاب اجباری، تئولوژی حجاب اجباری، اعترافگیری اجباری برای حفظ حجاب اجباری، آزارگری برای حجاب اجباری و قانون حجاب اجباری در زندگیاش نیست.
حجاب اجباریِ تهدیدگر، درس عبرت بزرگیست برای تمام زنان جهان که قدر آزادی خود را بدانند و از لحظه لحظه آزادی عمل خود برای شکوفا کردن استعدادهای خودشان استفاده کنند. و یاد کنند وضعیت زنانی را که در گوشهای از این کره زمین حتا آزاد نیستند در یک اتوبوس عمومی لحظهای بدون استرس رفت و آمد کنند زیرا تهدیدگرانِ حجاب اجباری در کمیناند تا از آنها اعتراف اجباری بگیرند که به حجاب اجباری ایمان بیاورند.
توماس وُلف، رماننویس آمریکایی، سرزمین مادریاش را چنین توصیف کرده بود :
«مکانی که در آن معجزه نه تنها بهطورِ عام بلکه بهصورتِ روزمره در پیادهروها به وقوع میپیوندد».
و اینک میتوان گفت با محدودیت حجاب اجباری، تمام خیابانها و پیادهروها و اماکن این سرزمین هم هر روز با معجزه میگذرد، اگر میگذرد
اگر کسی مطالعۀ عمیق نداشته باشد، نمیتواند عمیق و مؤثر بنویسد. واقعیت امر این است که اولین قاعده برای نویسندههای تازهکار، بسیار ساده، بیدردسر و حتی لذتبخش است:
قبل از اینکه شروع به نوشتن کنید، بخوانید؛ هم داستان کوتاه و هم رمان. تا حد مستی داستان بخوانید. اگر این کار را انجام دهید، خونتان پرِ الکل داستان میشود و تصاویری را که ذهنتان آکنده از آنهاست، باور میکنید.
کتاب: مجموعه چهار جلدی حرفه: داستاننویس، هالی برنت، نشر چشمه
Показати все...
گفتگوی سیامک دهقانپور با ابراهیم نبوی؛از رفاقت با ناطق و گلآقا تا زندان، مهاجرت و بازگشت به ایران
نسخه کامل گفتگوی سیامک دهقانپور با ابراهیم نبوی؛ از رفاقت با ناطق نوری و گلآقا تا زندان و مهاجرت و آرزوی بازگشت به ایران منبع پخش -
https://ir.voanews.com/a/6559627.html.
✍️ * ابراهیم نبوی*
🔆 گوسفندها مثل پلنگ نعره نمیکشند ، مثل الاغ عرعر نمیکنند ، مثل شیر نمیغرند ،
مثل خرگوش نمیدوند ،
مثل ماهی زیرآبی نمیروند
و مثل اسب به سرعت فرار نمیکنند..
و شاید به همین دلیل است که همیشه به صورت " گله" هستند و یک " سگ" از آنها مراقبت میکند تا عاقبت خورده شوند.
سگها مواظب گوسفندها هستند، نمیگذارند گرگهای وحشی آنها را بخورد و مواظباند که دزد آنها را نبرد و سرانجام قصاب ، آنها را بکشد.
سگها وفادارند ،
ولی نه ، به گوسفندها ،
بلکه به قصابها.
علت اینکه دموکراسی به درد گوسفندان نمیخورد این است که آنها یا باید به سگ رای بدهند ، یا به قصاب ،
در غیر این صورت باید خیانت کنند و به سوی گرگ بروند که او هم آنها را خواهد خورد.
حتی اگر مدرنیزه هم بشوند ،
فقط بطور مکانیزه کشته میشوند،
اگر دیندار هم بشوند، عید قربان قتل عام میشوند.
اعلام همبستگی میان گوسفندان تا وقتی ترس از گرگ و اعتماد به سگ و چاقوی قصاب است، بیهوده است، فقط باعث میشود کشتارگاه مکانیزه ساخته شود.
انتخابات برگزار شد، همه گوسفندان به *سگ* رای دادند ،
زیرا جز او کسی را نمیشناختند.
پشت سر هر گوسفند ناموفق،
یک گرگ است.
🔆 *دموکراسی در " دنیای گوسفندها " ،*
*یعنی انتخاب یکی از این سه گزینه :*
*سگ... گرگ... یا قصاب!!؟؟*
*باید سعی کنیم از گوسفند بودن ، خارج شویم*.
*این کار با " مطالعه و مطالبه "*
*امکان پذیر است*.
.
https://youtu.be/Wcawjc1tzTo
گفتگوی سیامک دهقانپور با ابراهیم نبوی؛از رفاقت با ناطق و گلآقا تا زندان، مهاجرت و بازگشت به ایران
نسخه کامل گفتگوی سیامک دهقانپور با ابراهیم نبوی؛ از رفاقت با ناطق نوری و گلآقا تا زندان و مهاجرت و آرزوی بازگشت به ایران منبع پخش -
https://ir.voanews.com/a/6559627.htmlهمانگونه که با دروغ، خودکشی تختی یا غرقشدن صمد بهرنگی در ارس را هم، به گردن حکومت شاه انداخته بودند.
راز دیگری که ناخواسته در کتاب پوران شریعترضوی برملا شده، این است که شبکهای پنهان و بسیار قدرتمندتر از ساواک، علی شریعتی را در تمامی سالهای فعالیتاش در ایران، پشتیبانی کرد و سرانجام، ترتیب خروج او را از ایران به لندن داد تا پروژهی شهیدسازی از او را در آنجا رقم بزند و گناه آن را به گردن شاه و ساواک بیندازد.
*شبکهای که بدون حمایت آن، هیچگاه بلوای ۵۷ اتفاق نمیافتاد.*
شبکهای که دولت استعماری انگلیس آن را بنا نهاده بود تا بتواند به اسم انقلاب، دیگربار، در بازیهای پشتپردهی قدرت، کنترل گردونهی سیاست در ایران را به چنگ آورد.
امروز با گذشت چهار دهه از آن رویداد و افشاشدن پارهای از اسناد محرمانه، بهتدریج لایههای مختلف این توطئهی استعماری خود را نشان داده است.
بنابراین، شاید بهتر بود تا پوران شریعترضوی، نام کتاباش را به جای «طرحی از یک زندگی»، *"طرحی از یک فاجعه"* میگذاشت تا نسلهای جدید بدانند همسر او، چه نقش مهمی در بروز فاجعهی بلوای ۵۷ در ایران داشت که بهواسطهی آن، کشور ایران، بیش از چند قرن در تاریخ، دچار واپسگرایی فرهنگی و اجتماعی گردید.
*طنز تکاندهنده ابراهیم نبوی در باره شریعتی*
*دکتر علی شریعتی؛ که بود و چه کار کرد:*
معروف به دکتر، تنها دکتر به رسمیت شناخته شده در انقلاب اسلامی ایران. متولد ۱۳۱۲ در سبزوار، تحصیلکرده در مشهد، کاشف ابوذر و فاطمه در پاریس، بنیانگذار حسینیه ارشاد در تهران، مبارز با حکومت در اروپا، متوفی در ساوتهمپتون انگلیس و دفن شده در زینبیه سوریه.
وی ۴۴ سال زندگی کرد و به اندازه ۴۴۰ سال جامعه ایران را به عقبماندگی دچار کرد.
یکی از صدها روستایی جهان سومی که پس از درس خواندن در پاریس به کشورشان برگشتند و پایهگذار استبداد شدند.
وی موفق شد دین را به یک اسلحه تبدیل کند تا با آن یک حکومتی که آزادی اجتماعی داشت و آزادی سیاسی نداشت را از میان ببرد و حکومتی ایجاد کند که نه آزادی سیاسی داشت و نه آزادی اجتماعی و بعدا همان اسلحه به دست دیکتاتوری غیرسلطنتی افتاد تا با آن شریعتی و بقیه از میان بروند.
کشفیات:
مانتو و روسری، شربت شهادت، مستضعف و مستکبر، ابوذر و یاسر، ایدئولوژی اسلامی، پدیده ارشاد که بعدا وزارت شد، ولایت، سوسیالیزم شیعی، جامعه بی طبقه توحیدی برای کشور غیر تولیدی، روش تبدیل فاطمه به سیمون دوبوار و ابوذر به چهگوارا.
مسوول روابط عمومی شیعه برای تبدیل مجموعهای از کالاهای کهنه به اشیایی که شیک به نظر میرسند.
وی تصور میکرد جامعهشناس است و شاگرد ژرژ گورویچ.
تاثیرگذارترین روشنفکر تاریخ ایران که صدها هزار دانشجو را چند دهه از فکر کردن بی نیاز کرد!!
کارنامه:
نمره انشا ۲۰، نمره تاریخ ۲،
جامعهشناسی ۵ ، فن بیان۲۰،
تعلیمات مدنی ۴.۲۵، انضباط ۳،
وی با حداقل نمره دکترای ادبیات از فرانسه گرفت و بعنوان جامعهشناس شناخته میشود.
تشیع صفوی را به عنوان یک دین قابل تحمل و غیر مزاحم در زندگی ایرانیان تبدیل به تشیع علوی کرد تا ما هم یک ایدئولوژی خطرناک داشته باشیم.ریاکاری از همان زمان آغاز شد که دکتر شریعتی برای زنان ایرانی کتاب "فاطمه فاطمه است" را می نوشت ولی خودش و زنش در اروپا به روش غربی زندگی میکردند و تا آخر عمر، زن و دخترانش بدون حجاب بودند!!
پوران شریعترضوی، گواه زندهی یکی از مهمترین رویدادهای فاجعهبار و سیاه تاریخ ایران بود.
همسر وی، یعنی *علی شریعتی*، تاثیری شگرف و " *ویرانگر* " بر تاریخ کشور ایران گذاشت.
شریعتی با هوش و فراست بالایی که داشت، توانست دو ایدئولوژی نامتجانس و متضاد، یعنی اسلام و سوسیالیسم را ترکیب کرده و معجونی به نام " *مارکسیسم اسلامی* " یا آنگونه که خودش دوست داشت بگوید، " *شیعهی علوی* " را بسازد و با صدای گیرا و گفتار سِحرآمیزش، آن را به جان و اندیشهی جوانان آرمانگرا و خامخیال دههی چهل و پنجاه ایران بریزد.
جوانانی سنتی و نیمهروستایی که به لطف انقلاب سفید شاه و ملت، ناگهان و در کمتر از ده سال، از دل دوران قرون وسطای قجری و رمل و اسطرلاب و دعانویسی و جنگیری و کفبینی و رَمالی و غسل در خزینهی پر از کثافت، به دوران پیشرفتهای مدرنِ انتهای قرن بیستم پرتاب شده بودند.
در حالی که همین جوانانِ آرمانگرا، واپسگرایی مذهبی به ارث رسیده از خانوادههایشان را با خود از خانه به دانشگاه آورده بودند و تاب دیدنِ چهرهی در حال مدرن شدنِ جامعهی متوسط شهری در ایران را نداشتند.
اینها، در دانشگاهها، مسحور و مست اندیشههای مارکسیستی بودند که در آن روزها، بازار داغی داشت و آش پخته شده و مسمومِ افکار علی شریعتی که در چنین آشفتهبازاری، با تلفیق مارکسیسم با مذهب شیعهی صفوی، آن را به دینی بهظاهر مدرن تبدیل میکرد، خریدار و مشتاق بسیاری داشت.
نواندیشانِ آرمانگرای آنزمان، به باور خود، برای متجدد بودن خویش، خود را پیرو این مکتبِ ساختگی نشان میدادند، هرچند اغلبشان، کوچکترین درکی از حقایق پشتپردهی افکار باطل شریعتی نداشتند.
شریعتی با خلق یک حسین آرمانخواهِ مکتبِ انقلابیاش را تبدیل به بستر ترویج ایدئولوژی خشونت و ترور در بین جوانان جامعه نمود.
ایدههای بهظاهر انقلابی او، در بین جوانان دههی چهل و پنجاه، آرمانی شد تا در نهایت، *شور انقلابی* را بر *شعور اجتماعی* برتری داده و فضایی را رقم بزند که در بستر آن، جامعهی ایران، دست به یک خودکشی سیاسی بزند.
پوران شریعترضوی، با نوشتن کتابِ خاطرات زندگی سیاسیاش با علی شریعتی، تحت عنوان " *طرحی از یک زندگی* " برخی از رازهای سر به مهر زندگی علی شریعتی را افشا کرده است.
وی در نوشتههایش افشا کرده است که مرگ شریعتی، هرگز کار حکومت شاه نبود، بلکه برای دامنزدن به نفرت نسل جوان آن روزگار از شاه، لازم بود تا به دروغ، " *معلم شهید* " ساخته شود.
همیشه کسی که ناله می کنه مظلوم نیست
گرگم وقتی زوزه می کشه برای دریدنه؛
نه کمک کردن !
صادق هدایت
تلخ، شیرین، غمانگیز و غرورآفرین
امشب در مسابقات جامجهانی هندبال بانوان، تیم ملی دختران ما که برای اولین بار با رفتن به جام جهانی تاریخسازی کرده، با نروژ (بهترین تیم هندبال جهان) بازی کرد و با نتیجه ۴١-٩ شکست خورد. ولی این شکست، تلخ نبود. تلخی ماجرا چیز دیگری بود. ٢- این تیم بعد از این که تاریخسازی کرد و برای اولین بار در تاریخ هندبال زنان به جامجهانی رسید، هیچ بودجهای بهش اختصاص نگرفت. حتی به اندازه برگزاری ١ بازی تدارکاتی براش هزینه نشد. ٣- کل پاداشی که به دختران سرزمینم داده شد طبق گفتههای گزارشگر بازی، مبلغ ١۵ میلیون تومن بود. این مبلغ حقیرانه بیشتر از این که پاداش باشه، توهین بود به شخصیت دختران ما و تحقیر افتخارآفرینی دختران قهرمان سرزمینم.۴- طبق معمول، هیچ پوشش خبری زندهای از این حضور تاریخساز دختران ما، توسط صداوسیمای غیرملی و ارگانهای وابسته انجام نگرفت. در مقابل اما بخش فارسی شبکه صدایآمریکا خوشبختانه پیشقدم شد و امتیاز پخش بازیهای دختران هندبالیستمون رو خرید تا دختران سرزمینم دیده بشن.۵- بازی امشب نکات غمانگیزی داشت. دختران ما آزادی عمل نداشتند. نیمی از انرژیشون صرف جلوگیری از عقبرفتن مقنعهشون میشد. با این حال سنگتموم گذاشتن و علیرغم شکست با نتیجه سنگین، تا دقیقه آخر قهرمانانه جنگیدند.۶- بازی تموم شد.
تیم نروژ مشغول شادی بود.
هنوز بازیکنها در زمین بودن که از بلندگوی ورزشگاه بهترین بازیکن زمین انتخاب شد: فاطمه خلیلی بهفر دروازهبان ایران.٧- این درحالی بود که همه منتظر بودن تا بهترین بازیکن زمین، از تیم فوقالعاده قوی نروژ باشه. اما فاطمه خلیلی انتخاب شد.
نِشست.
اشک ریخت.
همتیمیهای فاطمه اشک ریختند.
این اشک فاطمه نبود. اشک تمام ایران بود. اشک دخترانی بود که اگر محدودیتها نبود، جایگاه خیلی خیلی بالاتری داشتند.٨- بازیکنان نروژ که تا چند دقیقه قبل بیخیال دختران ما، مشغول شادی و در باد پیروزی بودند، انگار تازه متوجه شدند که با مظلومترین بانوان جهان، بازی داشتند.
مظلومترین اما شایستهترین.
و من دیدم... دیدم که بانوان نروژ شادی پیروزی رو فراموش کردند و اشک ریختند. اشک شوق. یا شاید ترحم.٩- تمام تماشاچیهای ورزشگاه که اکثرا نروژی و اسپانیایی بودند ایستادند، تشویق کردند، و اشک ریختند. تمام بازیکنان نروژ با چشمهای خیس از اشک دور دختران ما حلقه زدند تا با این شیرزنانِ خستهازمحدودیتها، عکس یادگاری بگیرند. گزارشگر اشک ریخت. مهمانان برنامه اشک ریختند. و من هم...من هم که خود در جوانی بازی والیبال را دنبال کردم و همیشه در انتظار برد و تشویق بودم با خواندن این مطالب و اینهمه فشار و تبعیض گریه کردم و در عین حال دعا کردم تا سلامت و صبورو پر انرژی باشند همیشه در همه جای دنیا شب تاریک و قیرگون ادامه ندارد و بالاخره در پس این زمان گذران خورشید از افق میدمد و همه جا روشن میشود تغییرات منتظر ۹ ماه بارداری و انتظار است طفل نارس در راهست باید صبور بود و نتیجه را شاهد بود