حداقلْ کلانشهر
حداقلْ کلانشهر، حداقل راه ارتباطی است که میشود داشت... [لطفاً برای استفاده ذکر منبع شود] اَدمینِ کانال: @AtLeastAdmin حمایت مالی از ما: idpay.ir/Metropolatleast آدرس سایت: https://metropolatleast.ir
Більше11 386
Підписники
+1224 години
-77 днів
-4130 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
1:24:23
Відео недоступнеДивитись в Telegram
🔰 جریانهای چپِ چریکی تروریستی در جهان اول
💭 کاری از Cuck Philosophy
📍تماشا در آپارات:
📽 aparat.com/v/ilfflwu
از Cuck Philosophy...
★ دربارهی موسیقی Kpop:
★ t.me/AtLeastLiterature/666
★ دربارهی مارک فیشر:
★ t.me/AtLeastLiterature/671
★ کشتن مارگارت تاچر:
★ t.me/AtLeastLiterature/719
★ ژان بودریار و روانی آمریکایی:
★ t.me/AtLeastLiterature/121
★ ژان بودریار و ماتریکس:
★ t.me/AtLeastLiterature/398
★ برساخت اجتماعی چیست:
★ t.me/AtLeastLiterature/128
★ رابطهی انیمیشنهای میازاکی با هایدگر:
★ t.me/AtLeastLiterature/488
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
URBAN GUERRILLAS_ The Decade of Left-Wing Terrorism (1).mp4433.39 MB
42:28
Відео недоступнеДивитись в Telegram
🔰 اندیشمندان بزرگ سنت فکری غرب: مارکوس اورلیوس و رواقیت و تاملات
💬 درسگفتاری از دکتر مایکل سُگرو
این ویدیو #زیرنویس_فارسی دارد...
تماشا در آپارات:
📽 aparat.com/v/dka2wmz
از همین سخنران:
★ دربارهی کلیت فلسفه:
★ t.me/AtLeastLiterature/590
★ دربارهی فروید:
★ t.me/AtLeastLiterature/592
★ دربارهی بارت:
★ t.me/AtLeastLiterature/615
★ دربارهی مکتب فرانکفورت:
★ t.me/AtLeastLiterature/862
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
Marcus Aurelius' Meditations_ The Stoic Ideal (1).mp4189.24 MB
3:00:14
Відео недоступнеДивитись в Telegram
🔰 هوشمصنوعی چطور دزدیده شد؟
💭 کاری از Then and Now
🎞 تماشا در آپارات:
📽 aparat.com/v/zlzmj9c
★ از همین محتواساز اسپینوزا؛ راهنمای زندگی :
★ t.me/AtLeastLiterature/729
★ هگل؛ راهنمای کامل تاریخ:
★ t.me/AtLeastLiterature/839
★ کانت؛ راهنمای کامل خردِ نابِ:
★ t.me/AtLeastLiterature/824
❗️ با جستجوی «هگل» در کانال به ویدیوهای دیگر مرتبط با او برسید.
☕️ اگر این مطلب ذهن شما را به اندازهٔ حداقل یک فنجان اسپرسو روشن کرده است، از حداقلْ کلانشهر به قدر یک فنجان اسپرسو حمایت کنید:
💳 idpay.ir/Metropolatleast
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
How AI was Stolen (1).mp41057.40 MB
2:56:07
Відео недоступнеДивитись в Telegram
🎭 صعود مقاومت پذیر آرتور اویی
🖊 اثری از برتولت برشت
🎯 کارگردان: مجید جعفری
🎎 بازیگران : اکبر زنجانپور، رضا رویگری، محسن زهتاب، هایده حائری، اکرم محمدی، فرخ نعمتی، مظفر مقدم و...
🎪 تاریخ اجرا چهارشنبه 1 دی 1378 تا پنجشنبه 30 دی 1378
★ نورگیر از دیوید هر:
★ t.me/AtLeastLiterature/526
★ نمایش قرمز:
★ t.me/AtLeastLiterature/545
★ فرانکشتاین:
★ t.me/AtLeastLiterature/540
★ رُزنکرانتس و گیلدنسترن هر دو مردهاند:
★ t.me/AtLeastLiterature/534
★ تراموایی به نام هوس:
★ t.me/AtLeastLiterature/548
★ نمایش پرترهی مرد ریخته:
★ t.me/AtLeastLiterature/551
★ کلاس مُرده:
★ t.me/AtLeastLiterature/610
★ مسئلهی پیچیده:
★ t.me/AtLeastLiterature/642
★ صعود مقاومتپذیر آقای م. ر. حساس!
★ t.me/AtLeastLiterature/819
★ گربه روی شیروانی داغ:
★ t.me/AtLeastLiterature/852
★ لئوپلداشتات:
★ t.me/AtLeastLiterature/876
★ اجراخوانی از نمایشنامهی رابرت شنکن دربارهی تحقیقات از دونالد ترامپ:
★ t.me/AtLeastLiterature/358
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
Artur.mp4434.21 MB
🎯 شمس مهندسی میشود یا راهنمای افیون فروشی به دانشجویان
🖋آراز بارسقیان
🔸بخشی از تئاتر دانشگاهی ناکارآمد است، بخشی دیگر افیون فروش. اندکی هم این وسط شاید رستگار باشند. اندکی. و هر نوشتهای همیشه اندکها را به کنار میگذارد؛ مثلاً اندک دانشجویان کوشا، اندک اساتیدی که افیون فروش نیستند و ناکارآمدی ندارند، خواه در دانشگاه خواه در مؤسسات خصوصی خواه در کلاسهای درس شخصی. «اندک» همیشه در نوشتهها بهصورت پیشفرض کنار گذاشته میشود.
🔹روی سخن با افیون فروشان است. همانهایی که اولین و آخرین ضربه را با ایجاد لانهٔ «تئاتر تجربی» در دانشگاه (!) به پیکر دانشجو وارد کردند. تبدیلکردن دانشگاه به جایی برای تئاتر تجربی، نه تجربه دانشجویی راه «آینده» را برای دانشجو میبندد ولی راه را برای یک چپِ دستوپاشکسته در لباس آدمهای فخرفروش و مثلاً آلترناتیو باز میکند. چپی که هر چیز است جز چپ. کاسب است، به اندازهٔ راست. فقط با عطرِ خوب، با چهرههایی که در عکس متفاوت هستند و با افیونِ «رهایی» تئاترهایی بیسروته میسازد.
🔸این مسیر برای دانشجو بازدارندگی است. البته سویهٔ دیگری هم دارد: تظاهر به اینکه در دانشگاه کار پیش نمیرود پس به آموزشگاههای «خصوصی» باید کوچ کرد. این آلترناتیو در همین سویهٔ «خصوصیبودن» است که نشان میدهد هیچ نسبتی با چپ ندارد. و همین مستمسکی میشود برای فروش افیون.
🔹گافِ شمس در این شبهبیانیه که لحنش یادآور روزگاری است که فرهاد مهندسپور به خودش زحمت اظهار نظر میداد، بیشتر از هر چیزی صوتی از اعماق محاقی است که این جماعت افیون فروش به آن سقوط کردند. آنچه در همین «نبشته» منتقل میشود، نشان از توسل این جماعت به عناصر شکستخوردهٔ چپ است.
🔸افیون فروشی یعنی: آدمها را به ماه می ۱۹۶۸ متصل کنی. به حرکتی که پیش از به راهافتادن شکستخورده بود. آنها را تشویق به این بکنی به سبک دانشجویان همان دوران بروند جشنوارهها یا مکانهای دیگر را «ازان خود بکنند». ازان کردنی که هرگز رخ نمیدهد. فروش افیون یعنی ساختن تصویری آرمانی از تئاتری که در تاریخ تئاتر افیونی با واقعیت ارتباطی ندارند. آنها به دنبال تشویق دانشجویان برای خالیکردن میدان هستند. اینکه تئاتر نبینید. اینکه فلانجا نروید. کارهای فلان و فلان را نبینید. ولی اگر تئاتر میخواهید بیاموزید به آموزشگاههای «خصوصی» ما بیاید. این ما هستیم که شما را رها میکنم.
🔹فاجعه یعنی این جماعت افیون فروش به دانشجو توصیه بر «به سلاخخانه بردن تعارفاتی مثل پیشکسوت و احترامات فائقه» میکنند. افیون فروش اولین و آخرین نفری است که وقتی به پیشکسوتش حرفی زده میشود جیغش به آسمان میرود؛ وقاحت نشان میدهد، نامه جمع میکند، حذف میکند، تهمت میزنند و وقتی هنگام سلاخی کردنش میشود خودش را عین موش در هزار سوراخ مخفی میکند.
🔸افیون یعنی اغراقکردن در سادهترین حقوق اولیه دانشجو: دانشجو نباید از دانش بترسد، نباید از پرسش بترسد، دانشجو حق دارد تجربه کند، حق دارد اساتید را مدام و مدام روی سرشان چرخ بدهد ولی همینها را با افیون به خورد دانشجویان بدهید؛ میشود همین بیانیه. هیجان مهار نشدهی نوجوانانه از لای انگشتان کودکی سیونه ساله که به نظر تازه مزهٔ فروش افیون و بهایش به زیر دندانش رفته است.
🔹افیون فروش تاریخ آینده را از پیش میسازد. او یکرشته هنرمند موهوم در سرش میپروراند که در تلاش دیروزی «سلیقهشان بخشی از تاریخ تئاتر این کشور» شده است. منظورش مشخص است: از گروه ده بگیرید، تا چرمشیر و مهندسپور و پسیانی و یکمشت کاسبهای خُرد و درشت این روزگار. او منظورش راه تمامشدهٔ کارگاه نمایش است. ادراک در هم شکستهٔ افیون فروش در اوهامش است: به نظرش هنوز در گوشهای تئاتر معصومی وجود دارد که تنها راه رسیدن به آن نه از هزارتوی تفکر یک دانشجویِ جستجوگر است، بلکه از میان پدرخواندههای افیون فروشی است که سالهاست با حفظ سمت در دانشگاه، آموزشگاههای خصوصی را قبضه کردند. از دل اساتید مثلاً آلترناتیوی که تا سر ماه حقوق هیئتعلمی یا ریاست گروه خود را نگیرند، بلد نیستند شما را با بلغورهای چپِ نو گول بزنند. تعدادی هم هستند که با اینکه نتوانستند وارد کرسیهای مناسب دانشگاه شوند، با حالت قهر و حقبهجانب میانجی این افیون فروشی بهحساب میآیند.
🔸چیزی که دانشجوی ما امروز به آن بیشتر از هر چیزی نیاز دارد، فکرکردن بدون افیون است. شناسایی و کنارزدن این افیون فروشان لانه کرده در کافههای دور دانشگاه و سوراخیهای پخشوپلا در شهر. دانشجو نیاز به فکر دارد، فکری آزادانه. فکرکردن و فکرکردن به وضعیتی که میلیاردها آدم در آن شریک هستند و زندگی روزمرهٔ خود را میگذرانند.
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiteratur
01:21
Відео недоступнеДивитись в Telegram
🌇 نیهیلیسم و کلانشهر
🖊 آراز بارسقیان ـ دانیال حقیقی
🎯 آقای مقصود فراستخواه به تازگی از نیهیلیسم در جامعه گفتند. چیزی که جامعهشناسان و اساتید دانشگاهی تاز به آن نزدیک میشوند را عدهای خارج از ریبونهای رسمی سالها قبل مورد اشاره قرار دادند. ما طی بیانیهی اول حداقلْ کلانشهر (فروردین ۱۳۹۸) به این قضیه اشاره کردیم. بخشی از آن را با هم میخوانیم:
🔸 سالهاست شیوهٔ تفکر روشنفکران و هنرمندان ایرانی در مقابل دیوارِ ایدههای آرمانشهری از حرکت افتاده. همین مانع از شکلگیری هر روش واقعبینانه، خلاق و اثرگذار در متن جامعه شده است و کلیت فضا را در گردابی نهیلیستی گرفتار کرده... این زوال افیونزده، کلیت فضا را در یک نیهیلیسم هرز قرار داده؛ نیهیلیسمی که در شرایط فعال خود اثر هنری و فکری را تهی از هر امر اجتماعی ناظر به وضع موجود کرده تا از هر شکل زیباشناسی آلترناتیو و انتقادی خالی باشد و در حالت منفعلش هنرمندان و روشنفکران را در حاشیهٔ جامعه فرسوده و با امیدهای واهی آرمانشهری به حال خود رها کرده تا زمان را بیشتر و بیشتر از دست بدهند.
⬅️ نسخهی کامل بیانیه:
▪️ upto.site/e06f68
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
Snapinsta_app_video_10000000_798514801743519_7598809594523823538.mp412.38 MB
🎯 فضاهای امن ادبی و مرگ ادبیات
🖊 آراز بارسقیان
🔹ادبیات داستانی مُرده و اهالی ادبیات آن را کشتند. فضاهای امن مافیایی و فردی موجب فسادِ ادبیات است. اهالی ادبیات را تبدیل به آدمهای پشتهمانداز میکند. در نتیجه ناتوان از ایستادن پشت سر هم. صنفی نساخته، کُلنگی میشود. هر گردهماییای میشود یک مشت عکس یادگاری با طمع «ایگوی متورم» و تمام. ادبیات میشود اجتماعی به غایت در خود مانده و ناتوان از ابرازِ وجود و نظر جمعی. اجتماعی رو به زوال: زندگانِ مُرده.
🔸آنها در گفتار شفاهی و در میان «خانوادههای ادبی» دربارهٔ دیگران با گردآوری اطلاعات پراکنده پیراهنی از دادههای ناحق میدوزند و پرچم میکنند. در فنجان کوچک آنها هر نوع همکاری با «دیگری» طوفان محسوب میشود مگر استثناهای خودشان: اگر از «ما» باشی و با «دیگری» همکاری کنی، خودفروختگی نکردی، بلکه «بزرگواری» و «بچه زرنگی». میتوانی یک شبه به درجهٔ «گورو» برسی و دربارهٔ چیزی بنویسی که نداری: «خلاقیت» و به دروغ بگویی سبک داستاننویسیات «حرکت در مه» است.
🔹عدهای هم به شکل افراطی میگویند هر «عملی» در زمینهٔ ادبیات در این فضا «اشتباه» است. برای آنها، آدمها در آنی همکارِ ادارهٔ «سانسور» میشوند و «منبع» و «همیار» نهادهای امنیتی و یا حتی بازیگرانِ «زمین حکومت مستقر.» این دیگری هراسی علتش عدم تابآوری شنیدن حرف است. علتش نفی مداوم است؛ نفی مداوم هر ایراد. و اینکه هر کسی با ما نباشد حتماً «بر ماست». اینها همه پایه و اساس ساختارهای مافیایی و فرقهای است. و هر فرقه و گروهبندیای در این جوّ، چیزی نیست جز ساختن فضاهای امن برای کالتهای خود. این ادبیات نیاز به یک دورهٔ کامل روانکاوی دارد.
🔸ادبیات مُرده و به موازات آن مفهوم نویسندهٔ صاحب زیست نویسندگی، نویسندهٔ «امید» ادبیات و نویسندهٔ «جوان» هم مُرده. صاحبان این عزا هم «مافیای آمُل» و «ناشرهای ادبیاتِ معاصر» هستند. سالها سوگیریها نفع کوتاه مدت طلبانه و راندن آدمها از میدان به مدد قدرت فرقهای تنها «فعالیت» ادبی کارنامهٔ آنها بوده. سوگیری یعنی وقتی باید جهت «درست» را بروند، آنچنان بر مواضع اشتباه میایستند و مقاومتِ روانی ویژه نشان میدهند که فروپاشی این مقاومت تبدیل به زخمی جبران ناپذیر میشود.
🔹«امر درست» را تاریخ مشخص میکند. فقط دو نمونه از خروار: برای مثال وقتی بالاخره نقدی بر جوایزِ ادبیِ ناکارآمد میشود و دعوایی در میگیرد عوام جامعهٔ ادبی دقیقاً هر کاری را میکنند که در آن روزگار با صدای بلند بر اشتباه بودنش تاکید میشود. این یعنی جریان جایزهٔ احمد محمود در سال ۹۶. باز برای مثال: روزگاری نسبت به قدرتدادن زیادی از حد به فردی خاص اخطارهای مکتوب و شفاهی میشد، گوش شنوایی نبود. آنقدر این قدرت به مدد «روابطعمومی» باقی ماند که در نهایت قدرت تخریب به روابط داخلی نشر برگشت و چنان ضربهای به آن وارد کرد که دیوارهاش تا سالهای سالترمیم نمیشود. امتداد روابط «سمّی» باعث میشود هر مشکلی بهسرعت «شخصی» شود. نقطهای کوچک که با یک حل اختلاف صادقانه حل میشود تبدیل به زخمهای عمیقی شود که دیگر جبرانناپذیر نیست: همهچیز تبدیل به «نبرد من» میشود. این یعنی مهدی یزدانیخرم در نشر چشمه.
🔸برای آدمهایی که فضای امن میسازند هر چیزی مهم است جز سند و مدرک. واقعیت این است: تا وقتی توی تیم ما هستی هر گناهی قبول است. این طوری است که همه یک آسمان پُر ابرِ «تُف سر بالا» میخرند، هم برای خود، هم برای کُل ادبیات. نویسندهٔ گلخانهای حاضر در فضایامن «دیگری هراس» است. کوچکترین نقد و نظری باعث واکنشهای ترسناکی است: حتی جواب سلامی داده نمیشود. وقتی «از ما نباشی» از مهمانِ مهمانی، تبدیل به «تخمهٔ» مهمانی میشوی. این اتفاق فقط در سطح جمعی نمیافتد، بلکه در عالم فردی هم پیش میآید. نویسندههای این چنینی عموماً با آینهٔ ملکهٔ شرور داستان سفید برفی صحبت میکنند: «آینه آینه به من بگو کی زیباترینِ زیباهاست؟» و دیگری باید آن آینه باشد. انتقاد از خود جایش را به خودشیفتگی میدهد. خودشیفتگی دیگری هراسی را رشد میدهد. و ادبیات اینگونه تمام میشود.
🔹ادبیات داستانی مُرده و اهالی ادبیات آن را کشتند. اما خبر خوش در اینکه «کسبوکار ادبیات و کتاب» زنده است. و میشود با خیریه در اسفندماه، فروشهای ویژهٔ بهاری و تابستانی و پاییزی و زمستانی و نمایشگاه کتاب و انتشار و باز انتشار کتابهای کلاسیک، کُلی «تکنیک مدیریتیِ» بهروز و «شیطونک بازاری» کسبوکار را زنده نگاه داشت و هر سال را پر بارتر از سال قبل گذراند. همین.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🖇 روضهٔ فاشیستِ ادبی:
★ t.me/AtLeastLiterature/817
📇 وقتی از جنس فیک صحبت میکنیم چه از چه صحبت میکنیم: مورد مجلهٔ ناداستان
★ t.me/AtLeastLiterature/392
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 فضاهای امن ادبی و مرگ ادبیات
🖊 آراز بارسقیان
🔹ادبیات داستانی مُرده و اهالی ادبیات آن را کشتند. فضاهای امن مافیایی و فردی موجب فسادِ ادبیات است. اهالی ادبیات را تبدیل به آدمهای پشتهمانداز میکند. در نتیجه ناتوان از ایستادن پشت سر هم. صنفی نساخته، کُلنگی میشود. هر گردهماییای میشود یک مشت عکس یادگاری با طمع «ایگوی متورم» و تمام. ادبیات میشود اجتماعی به غایت در خود مانده و ناتوان از ابرازِ وجود و نظر جمعی. اجتماعی رو به زوال: زندگانِ مُرده.
🔸آنها در گفتار شفاهی و در میان «خانوادههای ادبی» دربارهٔ دیگران با گردآوری اطلاعات پراکنده پیراهنی از دادههای ناحق میدوزند و پرچم میکنند. در فنجان کوچک آنها هر نوع همکاری با «دیگری» طوفان محسوب میشود مگر استثناهای خودشان: اگر از «ما» باشی و با «دیگری» همکاری کنی، خودفروختگی نکردی، بلکه «بزرگواری» و «بچه زرنگی». میتوانی یک شبه به درجهی «گورو» برسی و دربارهی چیزی بنویسی که نداری: «خلاقیت» و به دروغ بگویی سبک داستاننویسیات «حرکت در مه» است.
🔹عدهای هم به شکل افراطی میگویند هر «عملی» در زمینهٔ ادبیات در این فضا «اشتباه» است. برای آنها، آدمها در آنی همکارِ ادارهٔ «سانسور» میشوند و «منبع» و «همیار» نهادهای امنیتی و یا حتی بازیگرانِ «زمین حکومت مستقر.» این دیگری هراسی علتش عدم تابآوری شنیدن حرف است. علتش نفی مداوم است؛ نفی مداوم هر ایراد. و اینکه هر کسی با ما نباشد حتماً «بر ماست». اینها همه پایه و اساس ساختارهای مافیایی و فرقهای است. و هر فرقه و گروهبندیای در این جوّ، چیزی نیست جز ساختن فضاهای امن برای کالتهای خود. این ادبیات نیاز به یک دورهٔ کامل روانکاوی دارد.
🔸ادبیات مُرده و به موازات آن مفهوم نویسندهی صاحب زیست نویسندگی، نویسندهی «امید» ادبیات و نویسندهی «جوان» هم مُرده. صاحبان این عزا هم «مافیای آمُل» و «ناشرهای ادبیاتِ معاصر» هستند. سالها سوگیریها نفع کوتاه مدت طلبانه و راندن آدمها از میدان به مدد قدرت فرقهای تنها «فعالیت» ادبی کارنامهی آنها بوده. سوگیری یعنی وقتی باید جهت «درست» را بروند، آنچنان بر مواضع اشتباه میایستند و مقاومتِ روانی ویژه نشان میدهند که فروپاشی این مقاومت تبدیل به زخمی جبران ناپذیر میشود.
🔹«امر درست» را تاریخ مشخص میکند. فقط دو نمونه از خروار: برای مثال وقتی بالاخره نقدی بر جوایزِ ادبیِ ناکارآمد میشود و دعوایی در میگیرد عوام جامعهٔ ادبی دقیقاً هر کاری را میکنند که در آن روزگار با صدای بلند بر اشتباه بودنش تاکید میشود. این یعنی جریان جایزهی احمد محمود در سال ۹۶. باز برای مثال: روزگاری نسبت به قدرتدادن زیادی از حد به فردی خاص اخطارهای مکتوب و شفاهی میشد، گوش شنوایی نبود. آنقدر این قدرت به مدد «روابطعمومی» باقی ماند که در نهایت قدرت تخریب به روابط داخلی نشر برگشت و چنان ضربهای به آن وارد کرد که دیوارهاش تا سالهای سال ترمیم نمیشود. امتداد روابط «سمّی» باعث میشود هر مشکلی بهسرعت «شخصی» شود. نقطهای کوچک که با یک حل اختلاف صادقانه حل میشود تبدیل به زخمهای عمیقی شود که دیگر جبرانناپذیر نیست: همهچیز تبدیل به «نبرد من» میشود. این یعنی مهدی یزدانیخرم در نشر چشمه.
🔸برای آدمهایی که فضای امن میسازند هر چیزی مهم است جز سند و مدرک. واقعیت این است: تا وقتی توی تیم ما هستی هر گناهی قبول است. این طوری است که همه یک آسمان پُر ابرِ «تُف سر بالا» میخرند، هم برای خود، هم برای کُل ادبیات. نویسندهی گلخانهای حاضر در فضایامن «دیگری هراس» است. کوچکترین نقد و نظری باعث واکنشهای ترسناکی است: حتی جواب سلامی داده نمیشود. وقتی «از ما نباشی» از مهمانِ مهمانی، تبدیل به «تخمهٔ» مهمانی میشوی. این اتفاق فقط در سطح جمعی نمیافتد، بلکه در عالم فردی هم پیش میآید. نویسندههای این چنینی عموماً با آینهی ملکهی شرور داستان سفید برفی صحبت میکنند: «آینه آینه به من بگو کی زیباترینِ زیباهاست؟» و دیگری باید آن آینه باشد. انتقاد از خود جایش را به خودشیفتگی میدهد. خودشیفتگی دیگری هراسی را رشد میدهد. و ادبیات اینگونه تمام میشود.
🔹ادبیات داستانی مُرده و اهالی ادبیات آن را کشتند. اما خبر خوش در اینکه «کسبوکار ادبیات و کتاب» زنده است. و میشود با خیریه در اسفندماه، فروشهای ویژهٔ بهاری و تابستانی و پاییزی و زمستانی و نمایشگاه کتاب و انتشار و باز انتشار کتابهای کلاسیک، کُلی «تکنیک مدیریتیِ» بهروز و «شیطونک بازاری» کسبوکار را زنده نگاه داشت و هر سال را پر بارتر از سال قبل گذراند. همین.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🖇 روضهٔ فاشیستِ ادبی:
★ t.me/AtLeastLiterature/817
📇 وقتی از جنس فیک صحبت میکنیم چه از چه صحبت میکنیم: مورد مجلهٔ ناداستان
★ t.me/AtLeastLiterature/392
📣 حداقلْ کلانشهر
🔗 @AtLeastLiterature
🎯 فضاهای امن ادبی و مرگ ادبیات
🖊 آراز بارسقیان
🔹ادبیات داستانی مُرده و اهالی ادبیات آن را کشتند. فضاهای امن مافیایی و فردی موجب فسادِ ادبیات است. اهالی ادبیات را تبدیل به آدمهای پشتهمانداز میکند. در نتیجه ناتوان از ایستادن پشت سر هم. صنفی نساخته، کُلنگی میشود. هر گردهماییای میشود یک مشت عکس یادگاری با طمع «ایگوی متورم» و تمام. ادبیات میشود اجتماعی به غایت در خود مانده و ناتوان از ابرازِ وجود و نظر جمعی. اجتماعی رو به زوال: زندگانِ مُرده.
🔸آنها در گفتار شفاهی و در میان «خانوادههای ادبی» دربارهٔ دیگران با گردآوری اطلاعات پراکنده پیراهنی از دادههای ناحق میدوزند و پرچم میکنند. در فنجان کوچک آنها هر نوع همکاری با «دیگری» طوفان محسوب میشود مگر استثناهای خودشان: اگر از «ما» باشی و با «دیگری» همکاری کنی، خودفروختگی نکردی، بلکه «بزرگواری» و «بچه زرنگی». میتوانی یک شبه به درجهی «گورو» برسی و دربارهی چیزی بنویسی که نداری: «خلاقیت» و به دروغ بگویی سبک داستاننویسیات «حرکت در مه» است.
🔹عدهای هم به شکل افراطی میگویند هر «عملی» در زمینهٔ ادبیات در این فضا «اشتباه» است. برای آنها، آدمها در آنی همکارِ ادارهٔ «سانسور» میشوند و «منبع» و «همیار» نهادهای امنیتی و یا حتی بازیگرانِ «زمین حکومت مستقر.» این دیگری هراسی علتش عدم تابآوری شنیدن حرف است. علتش نفی مداوم است؛ نفی مداوم هر ایراد. و اینکه هر کسی با ما نباشد حتماً «بر ماست». اینها همه پایه و اساس ساختارهای مافیایی و فرقهای است. و هر فرقه و گروهبندیای در این جوّ، چیزی نیست جز ساختن فضاهای امن برای کالتهای خود. این ادبیات نیاز به یک دورهٔ کامل روانکاوی دارد.
🔸ادبیات مُرده و به موازات آن مفهوم نویسندهی صاحب زیست نویسندگی، نویسندهی «امید» ادبیات و نویسندهی «جوان» هم مُرده. صاحبان این عزا هم «مافیای آمُل» و «ناشرهای ادبیاتِ معاصر» هستند. سالها سوگیریها نفع کوتاه مدت طلبانه و راندن آدمها از میدان به مدد قدرت فرقهای تنها «فعالیت» ادبی کارنامهی آنها بوده. سوگیری یعنی وقتی باید جهت درست را بروند، آنچنان بر مواضع اشتباه میایستند و مقاومتِ روانی ویژه نشان میدهند که فروپاشی این مقاومت تبدیل به زخمی جبران ناپذیر میشود.
🔹«درست» چیست؟ «امر درست» را تاریخ مشخص میکند. فقط دو نمونه از خروار: برای مثال وقتی بالاخره نقدی بر جوایزِ ادبیِ ناکارآمد میشود و دعوایی در میگیرد عوام جامعهٔ ادبی دقیقاً هر کاری را میکنند که در آن روزگار با صدای بلند بر اشتباه بودنش تاکید میشود. این یعنی جریان جایزهی احمد محمود در سال ۹۶. باز برای مثال: روزگاری نسبت به قدرتدادن زیادی از حد به فردی خاص اخطارهای مکتوب و شفاهی میشد، گوش شنوایی نبود. آنقدر این قدرت به مدد «روابطعمومی» باقی ماند که در نهایت قدرت تخریب به روابط داخلی نشر برگشت و چنان ضربهای به آن وارد کرد که دیوارهاش تا سالهای سال ترمیم نمیشود. امتداد روابط «سمّی» باعث میشود هر مشکلی بهسرعت «شخصی» شود. نقطهای کوچک که با یک حل اختلاف صادقانه حل میشود تبدیل به زخمهای عمیقی شود که دیگر جبرانناپذیر نیست: همهچیز تبدیل به «نبرد من» میشود. این یعنی مهدی یزدانیخرم در نشر چشمه.
🔸برای آدمهایی که فضای امن میسازند هر چیزی مهم است جز سند و مدرک. واقعیت این است: تا وقتی توی تیم ما هستی هر گناهی قبول است. این طوری است که همه یک آسمان پُر ابرِ «تُف سر بالا» میخرند، هم برای خود، هم برای کُل ادبیات. نویسندهی گلخانهای حاضر در فضایامن «دیگری هراس» است. کوچکترین نقد و نظری باعث واکنشهای ترسناکی است: حتی جواب سلامی داده نمیشود. وقتی «از ما نباشی» از مهمانِ مهمانی، تبدیل به «تخمهٔ» مهمانی میشوی. این اتفاق فقط در سطح جمعی نمیافتد، بلکه در عالم فردی هم پیش میآید. نویسندههای این چنینی عموماً با آینهی ملکهی شرور داستان سفید برفی صحبت میکنند: «آینه آینه به من بگو کی زیباترینِ زیباهاست؟» و دیگری باید آن آینه باشد. انتقاد از خود جایش را به خودشیفتگی میدهد. خودشیفتگی دیگری هراسی را رشد میدهد. و ادبیات اینگونه تمام میشود.
🔹ادبیات داستانی مُرده و اهالی ادبیات آن را کشتند. اما خبر خوش در اینکه «کسبوکار ادبیات و کتاب» زنده است. و میشود با خیریه در اسفندماه، فروشهای ویژهٔ بهاری و تابستانی و پاییزی و زمستانی و نمایشگاه کتاب و انتشار و باز انتشار کتابهای کلاسیک، کُلی «تکنیک مدیریتیِ» بهروز و «شیطونک بازاری» کسبوکار را زنده نگاه داشت و هر سال را پر بارتر از سال قبل گذراند. همین.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🖇 روضهٔ فاشیستِ ادبی:
★ t.me/AtLeastLiterature/817
📇 وقتی از جنس فیک صحبت میکنیم چه از چه صحبت میکنیم: مورد مجلهٔ ناداستان
★ t.me/AtLeastLiterature/392
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.