383
Підписники
Немає даних24 години
-37 днів
-1830 днів
Час активного постингу
Триває завантаження даних...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Аналітика публікацій
Дописи | Перегляди | Поширення | Динаміка переглядів |
01 #ریشه_شناسی_واژه
#مسجد
✳️ این واژه در اصل "مزگت" بوده.مسجد یک واژه ی معرب است.یعنی این که عرب ها این واژه را از فارسی به عربی برده و پس از چند دگرگونی برای آن هم خانواده ساخته اند.امروزه در کردستان و عراق و ترکیه و سوریه این واژه را به صورت مزگوت به کار می برند.واژه ای که در انگلیسی به معنی مسجد است(mosqe) و واژه ی ارمنی ( mskit) هر دو ریشه در مزگت دارد.واژه ی مزگت که در واقع مزکد است از دو بخش مز ، که به معنای خداست (به واژه ی اهورا "مز"دا توجه کنید) +کد(به معنای خانه)که هنوز در بسیاری از روستا ها و یا شهرستان ها(نواحی اطراف کاشان مانند بادرود) به خانه می گویند کده و یا کدبانو(بانوی خانه)
❇️ اکنون که دو بخش این واژه را دریافتیم می توان به راحتی گفت که معنای واژه ی مزگت(مزکد) یا مزداکده همان خانه ی خدا است.
◀️ آیا مي دانستيد............
در گويش طره اي به مسجد "مازگه mazge" می گويند.
واژه مازگه همان مزگه یا مزداگه یا مزدا گاه است که از دو بخش تشكيل شده است:
1) مزدا (تلفظ: mazdā) به معنی دانا است ؛ (خداي یکتای ایرانیان باستان)
2) گاه (پسوند ساخت اسم مکان در زبان فارسی)
بنابر این، مازگه به معنای جایگاه مزدا است.(خانه خدا)
◀️ برخی از زبان شناسان و علمای لغت بر این باورند که ریشه ی اسم "مکه" (خانه ی خدا در عربستان) نیز همان مزگه است که به علت نبود حرف " گ" در عربی به "ک" تبدیل شده و به شکل مکه در آمده است.
و به قولی دیگر:
در زبان "هورامی"-یکی از گویش های غربي ایران - به مسجد ،مزگد گفته مي شود و مسجد معرب مزگد یا مزگت است . " گد " در مزگد به معنای گدا است که مقصود از مزگد "گدا گاه هرمزد" و یا "نيازمندان به هرمزد "است.
◀️ مزگت . [ م َ گ ِ ] (اِ)
۞ نمازخانه و مسجد. (ناظم الاطباء). خانه ٔ خدا. بیت اﷲ. (برهان ). مزکت . مژگت . (زمخشری ). به معنی خانه ای که برای پرستش پروردگار بسازند و هرکس خواهد در آن بندگی وعبادت کند و آن خانه را حرمت گذارند و پاک نگهدارندو چون خانه ٔ بندگی یزدان است به یزدان نسبت دهند و چون زاء و سین و تاء و دال تبدیل یافته اند معرب آن مسجد به فتح جیم ۞ است یعنی مکان سجده کردن . (آنندراج ). مسجد. (ترجمان القرآن ) (غیاث ) ۞ (رشیدی ) (دهار) (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 51). نمازگاه . هر جائی که برای پرستش خدا سازند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). این کلمه آرامی است و از این زبان وارد عربی و فارسی شده است : پیغامبر علیه السلام به مزگت آمد و پیش خلق این آیت بخواند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). و امروز هرکه آنجا رسیده است داند که آن ستونها و پایه ها همه از سنگ است و مزگت دمشق نیز همچنین است . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). و مزگت تمام نشد پس خویش سلیمان را وصیت کرد که آن مزگت را تمام کند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).ابوسلمه وزیر آل محمد به مزگت اندر آمد جامه ٔ سیاه پوشیده بر منبر شد و خدای عزوجل را حمد و ثنا کرد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). خدای تعالی بسوی زکریا وحی فرستاد که مادر مریم را بگوی که من این دختر را از تو به پسری قبول کردم و او را به مزگت آور و محرر کن و هرگز به مزگت اندر دختر نبوده زیرا که زن حایض شود و زن حایض را به مزگت نشاید آمدن . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). و اندر بیت المقدس مزگتی است که مسلمانان از هر جائی آنجا شوند به زیارت . (حدود العالم ). لهاسا، شهرکیست و اندر وی بتخانه هاست و یک مزگت مسلمانان است و اندروی مسلمانانند اندک . (حدودالعالم ). مشتری دلالت داردبر مزگت ها و منبرها و کنشت ها و کلیسا. (التفهیم ).
ببست رهگذر دیو و بیخ کفر بکند
بجای بتکده بنهاد مزگت و منبر.
عنصری .
◀️ باخدای عزوجل اندر مزگت ها چیزی را مپرستید و جز یادکرد خدای چیزی دیگر مگوئید. (تفسیر کمبریج چ متینی ج 2ص 491). و ما یاد کرد ترا بر داشته کردیم تا ترا هرروز به هرمزگتی اندر پنج بانگ نماز و پنج قامت یاد کنند (در تفسیر آیه ٔ «و رَفعنا لک ذِکرَک » ازسوره ٔ انشراح ). (تفسیر کمبریج ج 2 ص 601). چون بانگ تبیره رابشنیدند برخاستند و از مزگت بیرون شدند. (تفسیر کمبریج ج 2 ص 416).
همچون کدوئی سوی نبید و سوی مزگت
آکنده به گاورس که ۞ خرواری غنجی .
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 495).
تو مشرف تری ز هر مردم
همچو بیت الحرم ز هر مزگت .
سوزنی (ازآنندراج ).
صد مرد پیر و جوان ... اندر آن مزگت نشسته اند.
(تاریخ بیهق ).
ای برادر می ندانم تا چت است
کت وطن گه دیر و گاهی مزگت است .
شیخ روزبهان .
◀️ - مزگت آدینه ؛
مسجد جامع. (منتهی الارب ). مسجد جمعه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اندر او [ اندر شهرهای حمور و سندان و سویاره وکنبایه بهندوستان ] مسلمانانند و هندوان و اندر او مزگت آدینه است و بتخانه . (حدود العالم ص 66).
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 4 | 0 | Loading... |
02 #نکته_ها_ی_آرایه_ی_ی
#حشو_و_انواع_آن
حشو در لغت به معنی « لایی لباس » است که بین آستر و رویه قرار می گیرد و بیشتر برای خوش نما کردن لباس به کار گرفته می شود. چنانکه سعدی می گوید:
قبا گر حریر است و گر پرنیان
به ناچار حشوش بود در میان
در اصطلاح « حشو » کلمه یا عبارت زایدی است که از جهت معنی در جمله بدان نیازی نیست و تعادل لفظ و معنی را در جمله به هم می زند و گاه باعث فساد معنی می شود.
انواع حشو:
#حشو_ملیح :
یعنی افزودن کلمه یا عبارتی که در معنی جمله بدان نیازی نیست ولی اغلب برای آراسته تر کردن کلام آن را در جمله به کار می برند؛ مانند جملات معترضه شامل : دعا، نفرین، ندا، تحسین، تقبیح، سوگند، توضیح و ...
مثال :
علی – علیه السلام – فرمودند. پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – فرمودند.
شیطان – لعنة الله علیه – از امر خدا سرپیچی کرد.
دیروز علی را – که قبلا به شما معرفی کرده بودم – دیدم.
در مثال های بالا عبارات داخل دو خط فاصله حشو ملیح است.
#حشو_قبیح :
حشو قبیح آوردن حرف، کلمه یا عبارت نابجایی است که زاید بر معنی است و گاه باعث فساد و انحراف معنی نیز می شود. حشو قبیح یکی از انواع انحراف از زبان معیار محسوب می شود و به طور جد باید از آن پرهیز کرد. حشو قبیح انواع مختلفی دارد که برای نمونه به پاره ای از آن ها اشاره می شود:
#تاتولوژی
تاتولوژی یعنی پی در پی آوردن کلمات هم معنی ( مترادف ) در جمله است بدون آن که به وجود همه ی آن ها نیاز باشد. در زبان عربی به آن « الغاء » یعنی بیهوده گویی می گویند.
مثال:
دوست عزیز، گرامی و محترم!
ملت شجاع، دلیر و نترس ایران!
ذهنیت بر عینیت برتری و تفوق دارد.
حقیقت آن در جهان برتر و اعلی وجود دارد.
هر روز شاهد اختراعات بدیع و ابداعات جدید هستیم.
هول و هراس و ترس و لرز سراسر وجودش را فراگرفته بود.
او به گناه خود اقرار و اعتراف کرد.
در این اثر توانایی های خود را در پهنه موسع و مبسوط داستان نویسی آزموده است.
ویلیامز به طور متوسط و میانگین هر سال یک داستان به خامه قلم درآورده است.
#دراز_نویسی
به کاربردن واژگان یا عبارت های پر تعداد، درازگویی و پرگویی در نوشته که متاثر از زبان محاوره و نثر منشیانه است.
مثال :
تیم فوتبال ایران بازی را به سود خود به پایان رساند.
تیم فوتبال ایران بازی را برد.
قانون کار در مجلس مورد تصویب قرار گرفت.
قانون کار در مجلس تصویب شد.
شیخ نهایت احترام را در حق وی مرعی داشت و استقبال گرمی از وی به عمل آورد.
شیخ در نهایت احترام از وی استقبال کرد.
دانشجویان از این موزه بازدید به عمل آوردند( بازدید کردند).
شورای شهر تهران در این جلسه مشکلات شهری را مورد امعان نظر قرار داد( بررسی کرد ).
و از این قبیل است:
به رشته تحریر درآوردن ( نوشتن )
مورد استفاده قرار دادن ( استفاده کردن )
به منصه ظهور رساندن ( ظاهر شدن )
حضور به هم رساندن ( حاضر شدن )
اطلاع حاصل کردن ( اطلاع یافتن )
به موقع اجراگذاشتن ( اجرا کردن )
به قتل رساندن ( کشتن )
#حشو_زاید
به کار بردن دو کلمه در حالیکه یکی از آن دو مفهوم دیگری را در بر داشته باشد؛ مثال:
برعلیه ( علیه : بر او )
دو طفلان مسلم ( طفلان : دو طفل )
مثمر ثمر ( مثمر : ثمر داشتن )
تهویه هوا ( تهویه : جابجا کردن هوا )
موارد مورد نیاز ( موارد : جمع مورد )
سنگ حجر الاسود ( حجر : سنگ )
سیر گردش کار ( گردش : سیر )
بورسیه بگیر ( بورسیه : گیرنده کمک هزینه تحصیلی )
بر له ( له : برای او، به سود او )
مفید فایده ( مفید : فایده داشتن )
تحدید حدود ( تحدید: مشخص کردن حدود )
جنازه مرده ( جنازه : جسد مرده )
خاندان بنی عباس ( بنی: خاندان )
سال عام الفیل ( عام : سال )
مثال:
همسر این مرد 25 سال سن دارد ( سن : زاید )
علت این نامگذاری به آن جهت است که ... ( به ... جهت : زاید )
از قبل پیش بینی کرده بودم ( از قبل : زاید )
تدوین : مریم یوسف زاده
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 4 | 0 | Loading... |
03 #نکته_ها_ی_آرایه_ی_ی
#حشو_و_انواع_آن
حشو در لغت به معنی « لایی لباس » است که بین آستر و رویه قرار می گیرد و بیشتر برای خوش نما کردن لباس به کار گرفته می شود. چنانکه سعدی می گوید:
قبا گر حریر است و گر پرنیان
به ناچار حشوش بود در میان
در اصطلاح « حشو » کلمه یا عبارت زایدی است که از جهت معنی در جمله بدان نیازی نیست و تعادل لفظ و معنی را در جمله به هم می زند و گاه باعث فساد معنی می شود.
انواع حشو:
#حشو_ملیح :
یعنی افزودن کلمه یا عبارتی که در معنی جمله بدان نیازی نیست ولی اغلب برای آراسته تر کردن کلام آن را در جمله به کار می برند؛ مانند جملات معترضه شامل : دعا، نفرین، ندا، تحسین، تقبیح، سوگند، توضیح و ...
مثال :
علی – علیه السلام – فرمودند. پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – فرمودند.
شیطان – لعنة الله علیه – از امر خدا سرپیچی کرد.
دیروز علی را – که قبلا به شما معرفی کرده بودم – دیدم.
در مثال های بالا عبارات داخل دو خط فاصله حشو ملیح است.
#حشو_قبیح :
حشو قبیح آوردن حرف، کلمه یا عبارت نابجایی است که زاید بر معنی است و گاه باعث فساد و انحراف معنی نیز می شود. حشو قبیح یکی از انواع انحراف از زبان معیار محسوب می شود و به طور جد باید از آن پرهیز کرد. حشو قبیح انواع مختلفی دارد که برای نمونه به پاره ای از آن ها اشاره می شود
#تاتولوژی
تاتولوژی یعنی پی در پی آوردن کلمات هم معنی ( مترادف ) در جمله است بدون آن که به وجود همه ی آن ها نیاز باشد. در زبان عربی به آن « الغاء » یعنی بیهوده گویی می گویند.
مثال:
دوست عزیز، گرامی و محترم!
ملت شجاع، دلیر و نترس ایران!
ذهنیت بر عینیت برتری و تفوق دارد.
حقیقت آن در جهان برتر و اعلی وجود دارد.
هر روز شاهد اختراعات بدیع و ابداعات جدید هستیم.
هول و هراس و ترس و لرز سراسر وجودش را فراگرفته بود.
او به گناه خود اقرار و اعتراف کرد.
در این اثر توانایی های خود را در پهنه موسع و مبسوط داستان نویسی آزموده است.
ویلیامز به طور متوسط و میانگین هر سال یک داستان به خامه قلم درآورده است.
#دراز_نویسی
به کاربردن واژگان یا عبارت های پر تعداد، درازگویی و پرگویی در نوشته که متاثر از زبان محاوره و نثر منشیانه است.
مثال :
تیم فوتبال ایران بازی را به سود خود به پایان رساند.
تیم فوتبال ایران بازی را برد.
قانون کار در مجلس مورد تصویب قرار گرفت.
قانون کار در مجلس تصویب شد.
شیخ نهایت احترام را در حق وی مرعی داشت و استقبال گرمی از وی به عمل آورد.
شیخ در نهایت احترام از وی استقبال کرد.
دانشجویان از این موزه بازدید به عمل آوردند( بازدید کردند).
شورای شهر تهران در این جلسه مشکلات شهری را مورد امعان نظر قرار داد( بررسی کرد ).
و از این قبیل است:
به رشته تحریر درآوردن ( نوشتن )
مورد استفاده قرار دادن ( استفاده کردن )
به منصه ظهور رساندن ( ظاهر شدن )
حضور به هم رساندن ( حاضر شدن )
اطلاع حاصل کردن ( اطلاع یافتن )
به موقع اجراگذاشتن ( اجرا کردن )
به قتل رساندن ( کشتن )
#حشو_زاید
به کار بردن دو کلمه در حالیکه یکی از آن دو مفهوم دیگری را در بر داشته باشد؛ مثال:
برعلیه ( علیه : بر او )
دو طفلان مسلم ( طفلان : دو طفل )
مثمر ثمر ( مثمر : ثمر داشتن )
تهویه هوا ( تهویه : جابجا کردن هوا )
موارد مورد نیاز ( موارد : جمع مورد )
سنگ حجر الاسود ( حجر : سنگ )
سیر گردش کار ( گردش : سیر )
بورسیه بگیر ( بورسیه : گیرنده کمک هزینه تحصیلی )
بر له ( له : برای او، به سود او )
مفید فایده ( مفید : فایده داشتن )
تحدید حدود ( تحدید: مشخص کردن حدود )
جنازه مرده ( جنازه : جسد مرده )
خاندان بنی عباس ( بنی: خاندان )
سال عام الفیل ( عام : سال )
مثال:
همسر این مرد 25 سال سن دارد ( سن : زاید )
علت این نامگذاری به آن جهت است که ... ( به ... جهت : زاید )
از قبل پیش بینی کرده بودم ( از قبل : زاید )
آموزش کامل عروض و قافیه و تقطیع هجایی و تقطیع به ارکان با ساده ترین روش ممکن
روژان حضرتی
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 6 | 0 | Loading... |
04 #معنا_شناسی_واژه
#رباب
✳️ رباب در عربی به فتح و در فارسی به ضم راء تلفظ میشود
رباب و چنگ به بانگ بلند میگویند
که هوش و گوش به پیغام اهل راز کنید
(حافظ)
من دوش به کاسه رباب سحری
می نالیدم ترانه کاسه گری
(مولوی)
◀️ رباب به ویژه در خراسان محبوبیت داشته است . هر چند اعراب نیز ازین ساز آن قدر حمایت کردند تا سرانجام آن را به یک ساز ملی مبدل ساختند . واژه رباب نزد اعراب گویای چندین ساز زهی آرشه دار بوده است که ظاهرا نوعی از آن که رویه صاف و مسطح داشته به ارباب ملی اعراب تبدیل شده بود و به همین سیاق ایرانیان نیز رباب خود را (( کمانچه )) می نامیدند و آن را نام عام سازهای زهی کشیدنی خود قرار داده اند . نوع خاص و قابل تشخیص دیگر رباب ایرانی غیشک ( برابر شوشک ) اعراب است )) بهزاد باشی - تاریخ موسیقی خاور زمین - فارمر اصفهان
دو زلفونت بوه تار ربابم
چه می خواهی از این حال خرابم
(بابا طاهر )
◀️ افغان ها به ساز ساده رباب ، قیچک می گویند . رباب واژه ای ایرانی است که به تعداد زیادی از ساز های متفاوت زهی می گویند . این ساز در گذشته با کمان و در حال حاضر با مضراب نواخته می شود . در پاکستان و شمال هند در گذشته حداقل به 2 نوع ساز عود مانند رباب می گفته اند که یکی از آن دو در حال حاضر در افغانستان هنوز به همین نام متداول است
◀️ موسیقی و ساز در سرزمینهای اسلامی
#بهروز_وجدانی
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 10 | 0 | Loading... |
05 #معنا_شناسی_واژه
#فر(فرّ)
✳️ همـــے تافت زو فر شاهنشهـــے
❇️ فرّ ، فرّه ، خورنـہ یا خوره در ایران باستان حائز اهمیت بسیار بود . فر عبارت از شکوه ، اقتدار ، شوکت و زیبندگـےست کہ از جانب اورمزد بـہ پیامبر ، پادشاه یا رهبر بخشیده میشود . واژگان بسیارے همچون فرخ ، ورج ، ارج ، فرمند ، فرهمند ، کیان خُره ، خُره از آن اشتقاق یافتـہاند . دکتر جهانگیر اوشیدرے واژه فرّ یا خُره فارســـے را مترادف خَرنْگَـهـہ اوستایـــے بمعناے خلاصـہ و جوهر آتش میداند .
◀️ در ایران قدیم بسیارے از نامهاے اشخاص و مکانها با این واژه همراه بوده است همچون اردشیر خوره ، فرخزاد ، کوره شاپور خواست و نیز نام یکـے از سـہ آتشکده بزرگ ایرانـــے ; آذر فرنبغ ( خورنـہ بغ یا خوره بغ ; توجـہ شود واژهء بغ بمعناے خدا و اورمزد است از همین واژه نام شهرهاے بغداد = خدا داد و افغانستان = بغانستان = خداستانده و نیز لقب امپراطور چین در شاهنامـہ و متون پارســـے ; فغفور = بغپور = پسر خدا اشتقاق یافتـہ است )
جایگاه فرّ در دریاے فراخکرت و میان او با آذر ارتباطـــے تنگاتنگ وجود دارد شاید از آنروکہ فرّ جزوے جدایـــے ناپذیر از وجود اورمزد و آفرینش اورمزدے و آذر نیز بعنوان پسر اورمزد و رابط اورمزد و آفریدگان اورمزدے شناختـہ میشدند .
◀️ در اوستا از دو گونـہ فرّ سخن بمیان میآید نخست فرّ ایرینیم خوارنو یا فرّ ایرانـــے کہ بواسطـہ همین فرّ ویژهاے کہ اورمزد براے ایرانزمین آفریده ، ایرانویج از فراوانـــے ، شکوه ، خرد و دانش برخوردار گردیده و دشمنان نمیتوانستند بر آن چیره شوند .
دو دیگر کوئینیم خوارنو یا فرّه کیانـــے کہ بـہ همـہ ایزدان و شاهنشاهان و گاه پارسایان و پهلوانان میرسد . فرّ کیانـــے از آنسبب کہ پرتوے ایزدےست تنها از آن شهریارے ، یکتاپرست ، دادگستر و درست کردار میگردد و هم ازینرو ضحاک تازے و افراسیاب تورانـــے کہ براے در اختیار گرفتن آن قربانیهاے بیشمار پیشکش کردند بهرهاے از آن نتوانستند داشت .
از دیگر سو چنانچـہ شخص صاحب فرّه دچار لغزش گردد فرّ از او گسستـہ شود همچون جمشید کہ بنابر شاهنامـہ بسبب غرور و بنابر متون اوستایـــے بسبب رواج دروغ ، فرّ در سـہ مرحلـہ بصورت مرغ وارِغَن ( شاهین ) از او جدا شد ( برطبق برخـــے متون سومین بهره فرّه جمشید بـہ گرشاسپ نیاے رستم پیوست و هم ازینرو این خاندان پهلوانانـــے بــــے همتا میگردند )
◀️ پس از جمشید شاهد ان هستیم کیکاوس نیز کہ بـہ خیال مبارزه با اورمزد بـہ فلک قدســـے گستاخـــے میکند فرّه خود را از دست میدهد.
◀️ در پایان نیز فرّه کیانـــے از پایان شهریارے گشتاسپ از ایرانزمین جدا میگردد و دیگر پادشاهـــے سزاوار فرّه نیست ، اورمزد آنرا نگاهدارے میکند تا آنکہ سوشیانت با فرّه ظهور نماید .
◀️ استاد پور داوود معتقد است فرّ بعدها با عنوان شَخینا بـہ دین یهود نفوذ کرد و یعقوب داراے شخینا بود کہ بسبب بیتابـــے در فراق یوسف از او جدا شد و سپس بدو بازگشت .
شیخ اشراق سهروردے نیز در حکمت اشراق ، کیان خَرّه ( فرّه ) را اینگونـہ تعبیر میکند ; معطـــے تایید است و نَفْس بدو روشن و قوے گردد و بـہ سبب آن گردنها او را خاضع گردد .
در فرهنگ یونان نیز ، کہ بقول بارتلد شرق شناس روســـے ; فرهنگ و ادب یونانـــے کہ در کتب خود از آن سخن گفتـہاند از تمدن کهن ایران حاصل شده است ، سخن از تیکـہ بمیان میآید کہ همچون فر ایرانـــے ، نگاهبان شهرهاست .
◀️ قابل ذکر است براے فرّه قائل بوجود جسمانـــے بودهاند همانگونـہ کہ از جمشید بصورت مرغ وارغن جدا میگردد گاه بصورت برّه در کارنامـہ اردشیر پاپکان و یا غُرم ( میش کوهـــے ) در شاهنامـہ با اردشیر پاپکان همراه میگردد کہ در بخشهاے مربوطـہ توضیح داده خواهد شد .
❇️ علـــے سپهبدی
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 7 | 0 | Loading... |
06 #معنا_شناسی_وازه
#کارولن
✳️ کاروان (یادداشت لغوی)
❇️ دربارهٔ این لغت، که از قرنها قبل به زبان عربی (قَیروان) و زبانهای غربی راه یافته و غربیان کلمات کاروانسرای (با ی پایانی!) و van و vanette را نیز از آن دارند، ذکر یک نکته که ممکن است در نوشتجات فارسی نباشد گویا لازم است و آن جزء دوم این یادداشت است.* کاروان، علاوه بر معنای قافله، میدانیم که در پهلوی معنای سپاه نیز دارد. بنابراین، جزء اول آن همان کار به معنای سپاه است؛ در فارسی باستان kāra.
جزء دوم نیز اگر از دانشمند مجار اسوالد سمرنی پیروی کنیم (ص ۱۸۳۶ از مجموعهٔ مقالات او؛ با قدری تغییر در گفتهٔ او)، vahana است، یعنی جای اقامت، بر روی هم "جای اقامت سپاه". این معنای اصلی است. این vahana با āvahana در فارسی باستان به معنای آبادی یا معنایی نزدیک به آن خویشاوند است؛ در واقع، در ایرانی باستان ریشهٔ vah، که معنای اقامت کردن دارد، با پیشوند ā، یعنی ā-vah، نیز همین معنی را دارد. پس vahana مفروض و āvahana یک معنی دارد.
◀️ حال اگر این مقدمه را در نظر آوریم و هم توجه کنیم که āvahana به شکل avan وارد ارمنی و به شکل āwānā وارد سریانی و مندایی و ارمانی تلمودی (در این اخیر به املای āwwnā) شده، به همان معنای آبادی و روستا و شهرک و معانی نزدیک به آن، و در زبان ارمانی (آرامی) مکرر به معنای کاروانسرا به کار رفته و همچنین در ارمنی و ارمانی و کهروشتی (هندی) به عنوان جزئی از نام شهرها و مکانهای جغرافیایی به کار رفته،** آن گاه فهم معنای کاروان آن طور که آقای سمرنی گفته مفهومتر میشود.
◀️ دربارهٔ این کلمات اخیر در ارمنی و کهروشتی و ارمانی رجوع فرمایند به مقالهٔ گهربار "وداع با خاقان ترک" استاد هنینگ در جلد دوم مقالات او، ص ۴۰۶. دربارهٔ اینکه صورت فارسی میانه این کلمه نه āwān که āyān بوده، رجوع فرمایند به همان جا و ذیل گئو ویدنگرن بر کتاب روابط ایرانی و سامی در عهد اشکانیان، ترجمهٔ راقم در کتاب چهل گفتار.
◀️ به شیوهٔ گاه به گاه این یادداشتها ذکر خیری شود از یک کتاب گرانبها. استاد هنینگ در همان مقاله دربارهٔ کتاب اعمال شهدای سریانی گئورگ هوفمان میگوید:
◀️ هیچ دانشمندی دربارهٔ جغرافیای تاريخی نواحی زاگرس به خوبی و جامعیّت گئورگ هوفمان تحقیق نکرده است ... به ندرت میتوان ولو نکتهای کوچک به کتاب بیمانند او افزود.
* حرفهای آقای حسندوست مطابق معمول از نبود قوهٔ تمیز حکایت میکند.
** پرسشی نیز از دوستان متتبع در نامهای جغرافیایی: آیا وان به معنای کلی جای اقامت در کردیوان و گرجیوان و شروان (رجوع فرمایند به ص ۱۵ از تاریخ شروان و دربند مینورسکی، نسخهٔ انگلیسی) در آن سوی ارس و کُر نیز همین کلمه است؟
❇️ مطلب ارسالی از : کانال « یادداشت دکتر قائم مقامی »
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 6 | 0 | Loading... |
07 ✳️ آدم حسابی کیست؟
❇️ هنگامی که بخواهیم از کسی تعریف کنیم و او را متمایز از دیگران بشماریم می گوییم.
◀️ اما آدم حسابی کیست؟
١-آدم حسابی حرف حسابی می زند. اهل مغلطه نیست، اهل حرافی و هرزگویی نیست، اهل سخنان درهم ریخته و بی هدف هم نیست. برای همین شنوندگانش او را آسان می فهمند. سخنانش برخاسته از دانش است نه شهوت کلام یا خودنمایی.
٢-آدم حسابی اهل تخریب دیگران و تهمت زدن به کسی نیست. او برای حذف رقیب توطئه چینی یا زیرآب زنی نمی کند.
٣-آدم حسابی قانونگراست. اهل دور زدن قانون نیست. رشوه نمی دهد و رشوه قبول نمی کند. اهل پارتی بازی و رابطه سالاری نیست.
٤-آدم حسابی از اقرار به اشتباهاتش ابا ندارد و هرگاه متوجه اشتباه شد در صدد جبران آن یا برگشت از راه رفته بر می آید.
٥-آدم حسابی به اقتضای جلسه و محفلی که در آن نشسته است سخن نمی گوید. سخن او همواره برخاسته از باورهایش است.
٦-آدم حسابی با برخی افراد و افکار نمی تواند کار کند و قبولشان ندارد. او خود را مجبور به این کار نمی کند.
٧-آدم حسابی در مسائل کوچک صرف وقت نمی کند و درباره ی مسائل مهم بی تفاوت نیست.
٨-آدم حسابی با بالادستیهایش تعارف ندارد. اگر اشتباهی از ایشان ببیند می گوید و اگر اقناع نشود از همکاری و همراهی با ایشان کناره می گیرد.
٩-آدم حسابی در هر پست و مقامی که مشغول باشد، تمام تلاشش در راستای انجام مأموریتهای محوله به بهترین شکل است. او برای خوشامد رئیسانش یا به طمع پست و مقامی بهتر، تصمیم نمی گیرد و کار نمی کند.
١٠-آدم حسابی اهل باج دادن و معامله کردن در وظایف و اختیاراتش نیست. او از دید همکارانش آدم سختی به نظر می رسد.
١١-آدم حسابی به کسانی که از او تعریف و تمجید می کنند با احتیاط نگاه می کند و به کسانی که او را نقد می کنند خوب گوش می کند و در صدد تلافی برنمی آید.
١٢-آدم حسابی در مقابل کاری که برای دیگران می کند انتظاری از ایشان ندارد و در زمانی که کارش به آنها بیافتد به ایشان یاداوری نمی کند که چه کارهایی برایشان کرده است.
١٣-آدم حسابی در قید و بند دریافت تبریک و تسلیت از دیگران یا برگزاری مراسم بزرگداشت و تکریمش نیست. او کیش شخصیت ندارد.
١٤-آدم حسابی وامدار فرد یا گروهی نمی شود. او تلاش می کند کاستی هایش را با عزت نفس پر کند اما آزادگیش را در گرو نیازهایش نگذارد.
١٥-آدم حسابی بر اساس باورهای راستینش در گروه، حزب یا سازمانی وارد می شود. او اهل یافتن همفکرانش است نه همفکر شدن برای رسیدن به امیالش.
١٦-آدم حسابی دارای یک سلسله ارزشهای اخلاقی است که آنها را با اندیشه و پژوهش خود یافته است نه توصیه و تلقین دیگران.
١٧-آدم حسابی اهل مدرک گرایی نیست. او نداشتن عنوان دکتر و مهندس را کسر شأن نمی داند و به دنبال خرید مدرک یا عنوان تقلبی نیست. او یادگیری را یادگرفته است و اگر مدرکی هم دارد اساسش دانایی و توانایی بوده است.
١٨-آدم حسابی نه اهل توهین است و نه اهل لودگی. او با گفتارش دیگران را خودخواسته به احترام وامی دارد. او آدم خشکی نیست. انضباط و چارچوب اخلاقی و شخصیتی مشخصی دارد اما جز حسودان ،دیگران از معاشرت با او زده نمی شوند.
١٩-آدم حسابی به کاری که می کند اعتقاد دارد و کاری نمی کند که به آن باور نداشته باشد.
برای همین آمادگی بیشتری را برای جدا شدن از گروه، حزب، سازمان یا شغلی که مغایر با باورهایش باشد دارد.
٢٠-آدم حسابی با واژه ی "مصلحت" رفتار و گفتارش را توجیه نمی کند. مصلحت برایش مانند سوزنی است که او به ندرت به جان خود فرو می کند.
باید اقرار کرد که "آدم حسابی بودن" کار دشواری است و به ویژه در اوضاع کنونی جامعه ی ما "آدم حسابی ماندن" دشوارتر. در زمانی که آشفتگی به جان جامعه ی ایرانی افتاده است، برشمردن و یاداوری ویژگیهای آدمهای حسابی به ما کمک می کند که این نیاز راستین کشور را به فراموشی نسپریم.
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 4 | 0 | Loading... |
08 مشهورترین اشعار بر اوزان رایج شعر کلاسیک
وزن شماره 1
مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن(هزج مثمن سالم)
الا یا ایها الساقی ، ادر کاسأ و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
(حافظ)
*
وزن شماره 2
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( رمل مثمن محذوف )
واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
(حافظ)
*
وزن شماره 3
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ( رمل مثمن مخبون محذوف )
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
(سعدی)
*
وزن شماره 4
مفعولُ مفاعيلُ مفاعيلُ فعولن(هزج مثمن اخرب مكفوف وحذوف)
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
شکم شود از هر مژه چون سیل روانه
(شیخ بهایی)
*
وزن شماره 5
مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن ( مضارع مثمن اخرب )
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان ،خواهد شد آشکارا
(حافظ)
*
وزن شماره 6
فعلاتُ فاعلاتن فعلاتُ فاعلاتن ( رمل مثمن مشكول )
ز دو دیده خون فشانم ، ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی
(عراقی)
*
وزن شماره 7
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن(رجز مثمن مطوي مخبون )
بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود
(مولوی)
*
وزن شماره 8
مفعولُ مفاعيلن مفعولُ مفاعيلن ( هزج مثمن اخرب )
ای پادشه خوبان ، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد ،وقت است که باز آیی
(حافظ)
*
وزن شماره 9
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن ( منسرح مطوي مكشوف )
آنچه مرا آرزوست ، دیر میسر شود
وین چه مرا در سر است ، عمر در این سر شود
(سعدی)
*
وزن شماره 10
مفعولُ فاعلاتُ مفاعيل فاعلن(مضارع مثمن اخرب مكفوف محذوف)
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
(مولوی)
*
وزن شماره 11
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( رمل مسدس محذوف )
بشنو از نی چون حکایت می کند
وز جداییها شکایت می کند
(مولوی)
*
وزن شماره 12
مفعولُ مفاعلن فعولن( هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف ) و لیلی و مجنون نظامی که کلا بر این وزن است
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
( نظامی )
*
وزن شماره 13
مفتعلن مفتعلن فاعلن ( سريع مطوي مكشوف )
ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمدهای مرحبا
(سعدی)
*
وزن شماره 14
مفاعيلن مفاعيلن فعولن ( هزج مسدس محذوف ) .
دوبیتی های قدیم غالبا بر این وزن است
ز دست دیده و ُ دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
( بابا طاهر عریان )
*
وزن شماره 15
مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوي )
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
(مولوی)
*
وزن شماره 16
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم )
هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
هر که محرابش تو باشی سر زخلوت بر نیارد
(سعدی)
*
وزن شماره 17
فعولن فعولن فعولن فعولن ( متقارب مثمن سالم )
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد خیره سری را
(ناصر خسرو )
*
وزن شماره 18
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن ( رمل مثمن مخبون )
همه کس را تن و اندام و جمالست و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
(سعدی)
*
وزن شماره 19
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن ( رجز مثمن سالم )
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام
زان می که در پیمانه ها اندر نگنجد خورده ام
(مولوی)
*
وزن شماره 20
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف )
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است
(حافظ)
*
وزن شماره 21
فعلاتن مفاعلن فعلن(خفیف مسدس مخبون محذوف)
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
(حافظ)
*
وزن شماره 22
https://t.me/amirnormohamadi1976
فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف ) و شاهنامه ی فردوسی که کلا بر این وزن است
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
( فردوسی)
*
وزن شماره 23
مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوي منحور )
بر سر آنم كه گر زدست بر آيد
دست به كاري زنم كه غصّه سر آيد
(حافظ)
*
وزن شماره 24
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن ( مجتث مثمن محذوف )
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
( سعدی)
*
وزن شماره 25
فع لن فعولن فع لن فعولن ( متقارب مثمن اثلم )
عیشم مدام است ، از لعل دلخواه
کارم به کام است ، الحمدالله
(حافظ)
*
وزن شماره 26
مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن (بسيط مخبون )
از بس که در نظرم خوب آمدی صنما
هر جا که مینگرم گویی که در نظری
(سعدی)
با سپاس فراوان از حوصله ی شما
✒️ | 12 | 1 | Loading... |
09 ☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘
۱۳ خرداد سالروز درگذشت شاپور جفرودی
(زاده سال۱۳۰۷ رشت -- درگذشته ۱۳ خرداد ۱۳۸۳ تهران) ترانهسرا، آهنگساز، بازیگر تئاتر و خواننده موسیقی محلی گیلان
او فعالیتهای هنریاش از ۱۶ سالگی در برنامههای تئاتر دبیرستانهای گیلان آغاز شد و ۱۰ سال در تماشاخانه گیلان، برنامههای تئاتر طنز و انتقادی در پیش پرده و میان پرده اجرا میکرد. در سال ۱۳۲۶ با اوجگیری فعالیتهای هنری، تیپ مستقل رشت تشکیل شد و از او خواستند تا نسبت بهتأسیس رادیو ارتش رشت اقدام کند.
در سال ۱۳۳۰ برای همکاری با ارکستر بزرگ رادیو ایران، در تهران شروع به اجرای برنامه کرد و برای اجرای برنامه بهصورت کنسرت بهشهرهای مختلف رفت. وی پس از همکاری با شاپور نیاکان، فعالیتهای هنریاش مورد توجه استادان موسیقی قرارگرفت. در این دوران، سبک ترانههایش به موسیقی اصیل ایرانی گرایید و ترانههای گل بهار، مهتاب شبان، بیاد او، باغچه، برگ گل، جشن گل، خنده سحر، چشم عاشقان، عالیه، دل بیقرار ، پیک آرزو را اجرا کرد.
در سال ۱۳۳۴ که برنامه گلها بههمت داود پیرنیا در رادیو تهران آغاز بهکار کرد، وی نیز دعوت شد.
در سال ۱۳۴۴ هنگامی که فرستندههای تلویزیون ملی ایران در شهرهای بزرگ ایران تأسیس شد، وی بهعنوان مجری و خواننده در برنامه " فانوس" که به پخش موسیقی ایرانی اختصاص داشت، مشغول شد و از سال ۱۳۴۶ بهدعوت وزارت کار و با موافقت تلویزیون ملی ایران، مسئول راه اندازی برنامه " کارگران " شد، سپس به وزارت فرهنگ و هنر رفت و به عنوان مدرس موسیقی و خواننده همکاری داشت.
در همان سالها، وی به پیشنهاد حبیباله بدیعی، بیش از ۷۰ ترانه محلی به صورت تک صدایی و دو صدایی با خانم شمس، یاسمین، ناهید سرافراز و عمیمینژاد اجرا کرد و
ترانههای محلی "جان مریم" "در زندی" "لالایی" "دل بیقرار" "پیک آرزو" و "پاییز گیلان" را خواند.
وی در سال ۱۳۵۲ به دعوت ترانهسرای گیلانی حسن وحید، عازم رشت شد و دوباره فعالیتهایش را آغاز کرد و با جمعی از نوازندگان سرشناس گیلانی از جمله داریوش علیزاده، احمد سیگارچی، بهزاد فروهری، فروزانفر و افتخاری همکاری کرد و با اشعاری که خود سروده و اشعار حسن وحید یک آلبوم کامل از ترانههای محلی گردآوری کرد.
آرامگاه وی در گورستان امامزاده طاهر کرج است.
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#شاپور_جفرودی | 5 | 0 | Loading... |
10 ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۳ خرداد زادروز اشک پیتر دالن
(زاده ۱۳ خرداد ۱۳۵۱ تفرش) ایرانشناس، مترجم و دانشیار زبانهای ایرانی در دانشگاه اوپسالا
او را که طفلی شیرخوار و رها شده بود، به پرورشگاه نارمک تحویل دادند و در پرورشگاه، بهدلیلِ گریه فراوانی که میکرد، او را «اشک» نامیدند. هفت ماه بعد، زن و شوهری سوئدی او را به فرزندخواندگی پذیرفتند و با خود به سوئد بردند. او در شهر استکهلم بزرگ شد.
مجموعه تلویزیونی سفر سبز به کارگردانی محمدحسین لطیفی که سال ۱۳۸۱ از شبکه ۳ تلویزیون پخش شد، از داستان زندگی وی الهام گرفته بود. او همسر شاعر و مترجم ایرانی، مانا آقایی است.
اشک دالن دانشیار زبانهای ایرانی در دانشگاه اوپسالای سوئد است و در رشتههای تاریخ ادبیات فارسی، تاریخ فرهنگیِ ایران و فلسفه و عرفان مطالعه میکند.
او دکتریاش را در سال ۲۰۰۲ از دانشگاه اوپسالا با ارائه پایاننامهای درباره مباحث هرمنوتیک و معرفتشناسی اسلامی در ایران معاصر دریافت کرد. پایاننامه او به عنوان پایاننامه برتر علوم انسانی سال ۲۰۰۴ توسط فرهنگستان سلطنتی سوئد برگزیده شد.
وی بین سالهای ۲۰۰۹–۲۰۱۲ دانشیار زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه اسلو نروژ شد و پیش از آن نیز استادیار دانشگاه استکهلم سوئد بود.
او نویسنده کتابهای دستور زبان فارسی (چاپ سوم ۲۰۱۷) و زبان فارسی برای نوآموزان (چاپ دوم ۲۰۱۶) به زبان سوئدی است. از جمله آثار دیگر او ترجمه اشعار مولوی و حافظ، و کتاب لَمَعات فخرالدین عراقی و چهارمقاله نظامی عروضی است.
او بنیادگذار و رئیس سابق «انجمن ایرانشناسی اسکاندیناوی» و عضو «شورای مؤسسهٔ پژوهشی سوئد» در استانبول است.
فهرست برخی مقالات به زبان انگلیسی:
Transcendent Hermeneutics of Supreme Love: Rumi's Concept of Mystical "Appropriation", Orientalia Suecana, Uppsala, 2003
The Holy Fool in Medieval Islam: The Qalandariyat of Fakhr al-din Araqi, Orientalia Suecana, Uppsala, 2004
Sirat al-mustaqim: One or Many? Religious Pluralism Among Muslim Intellectuals in Iran, The Blackwell Companion to Contemporary Islamic Thought, Oxford, 2006
The Hermeneutics of Post-modern Islam: The Case of Abdol-Karim Sorush, Religious Texts in Iranian Languages, Copenhagen, 2007
Sufi Islam, The World's Religions: Continuities and Transformations, ed. Peter B. Clarke & Peter Beyer, New York, 2008
Female Sufi Saints and Disciples: Women in the life of Jalal al-din Rumi, Orientalia Suecana, vol. 57, Uppsala, 2008
Kingship and Religion in a Mediaeval Fürstenspiegel: The Case of the Chahār Maqāla of Nizami Aruzi, Orientalia Suecana, vol. 58, Uppsala, 2009
He addressed the Kayānian king: “I am a prophet!” – The Image of Zoroaster in the Dāstān-e Goshtāsp (Tale of Goshtāsp), Orientalia Suecana, vol. 60, Uppsala, 2011
Thematic Features in Iranian National History Writings: The Case of the Dāstān-e Goshtāsp (Tale of Goshtāsp), International Shāhnāme Conference. The Second Milliennium: Conference Volume, ed. F. Hashabeiky, Uppsala, 2014.
Literary Interest in Zoroastrianism in Tenth-Century Iran: The Case of Daqiqi's Account of Goshtāsp and Zarathustra in the Shāhnāmeh, The Zoroastrian Flame: Exploring Religion, History and Tradition, ed. A. Williams, S. Stewart & A. Hintze, London, 2016.
Living the Iranian dolce vita: Herodotus on wine drinking and luxury among the Persians, Achaemenid Anatolia: Persian Presence and Impact in the Western Satrapies 546–330 BC, ed. Ashk P. Dahlén, Uppsala, 2020.
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#اشک_پیتر_دالن، ز | 15 | 0 | Loading... |
11 ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۳ خرداد سالروز درگذشت علیاصغر شمیم (همدانی)
(زاده سال ۱۲۸۷ همدان -- درگذشته ۱۳ خرداد ۱۳۴۵ تهران) نویسنده، مترجم و استاد تاریخ
او دوره لیسانس را در سال ۱۳۱۰ در دانشسرای عالی تهران به پایان رساند و از استادان عیسی صدیق، عباس اقبال، بدیعالزمان فروزانفر و احمد بهمنیار بهره برد.
وی به عنوان دبیر در دبیرستانهای تبریز مشغول به کار شد و بعدها در سال ۱۳۱۵ در تهران کار تدریس تاریخ و جغرافیا را در دبیرستانهای تهران آغاز کرد. در سال ۱۳۲۵ سرپرستی فرهنگ اصفهان و در سال ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲ سرپرستی فرهنگ خوزستان را بهعهده گرفت. او همچنین ریاست کتابخانه ملی ایران را از سال ۱۳۱۹ تا سال ۱۳۲۱ عهدهدار بود.
در مهرماه ۱۳۳۵ به دانشگاه تهران - دانشکده ادبیات - منتقل شد و تا سال ۱۳۴۴ در دانشکده مشغول تدریس بود. او همزمان در دانشکده پلیس نیز به تدریس تاریخ و جغرافی میپرداخت و در شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی در قسمت تاریخ نیز مشغول به کار بود.
مهمترین کار او به جز نوشتن کتابهای پژوهشی تاریخ و جغرافی، کتابهای درسی بود که او به کمک نصراله فلسفی و عباس پرویز فراهم آورد.
از کتابهای مشهور او ایران در دوره سلطنت قاجار است که غلامرضا ورهرام درباره آن مینویسد: «این کتاب از لحاظ تاریخ سیاسی _ صرفنظر از برخی نظریههای وی در پارهای از مسائل اجتماعی _ درباره دوران قاجار قابل اهمیت است.»
آثار:
ایران در دوره سلطنت قاجار: قرن سیزدهم و نیمه اول قرن چهاردهم هجریقمری، تهران: ابنسینا ۱۳۴۲.
تاریخ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، تألیف ژان بروهات؛ مترجم علیاصغر شمیم، تهران، فریدون علمی ۱۳۴۲.
کتاب کُردستان، تبریز، کتابخانه سعادت و کتابخانه سروش ۱۳۱۲.
تاریخ دول معظم از ۱۹۱۹میلادی تا ۱۹۴۷ میلادی، ماکسیم مورن؛ ترجمه علیاصغر شمیم، تهران: علیاکبر علمی ۱۳۳۸.
ایرانیان، اشیل یونانی؛ ترجمه علیاصغر شمیم، بیجا، چاپخانه باقرزاده ۱۳۰۸.
آنارشیسم، تالیف هانری ارون؛ مترجم علیاصغر شمیم، تهران: فریدون علمی.
جنگهای صلیبی، رنه گروسه، مترجم علیاصغر شمیم، تهران، فریدون علمی ۱۳۳۸.
تاریخ ایران در قرن دوازدهم و سیزدهم هجری شامل دوران پادشاهی افشاریه و زندیه و قاجار، تهران، چاپخانهٔ مرکزی ۱۳۱۶.
از نادر تا کودتای رضاخان میرپنج: تاریخ قرن ۱۲ و ۱۳ هجری.
ایران در دوره سلطنت محمدرضاشاه پهلوی، تهران: شورای مرکزی جشن شاهنشاهی ایران ۱۳۴۴.
فرهنگ شمیم یا فرهنگ امیرکبیر (واژهنامه) (فارسی به فارسی) تهران: انتشارات امیرکبیر ۱۳۴۳.
ملکه نورجهان یا عدل جهانگیری، تهران.
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#علی_اصغر_شمیم | 7 | 0 | Loading... |
12 ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۳ خرداد " ۳ ژوئن" سالروز درگذشت ناظم حکمت
(زاده ۲۶ دی، ۱۵ ژانویه ۱۹۰۲ یونان -- درگذشته ۱۳ خرداد، ۳ ژوئن ۱۹۶۳ روسیه) از برجستهترین شاعران و نمایشنامهنویسان لهستانیتبارِ ترکیه
او که دارای تباری لهستانی-گرجی-فرانسوی بود که از ۱۴ سالگی به سرودن شعر پرداخت و در ۱۹ سالگی سفری به روسیه داشت و از نزدیک با نسل جدید هنرمندان انقلابی آشنا شد و جسارتی بیشتر را در ایجاد تحول در شکل و محتوای شعر ترکیه یافت.
در سال ۱۹۲۰ مصطفی کمال پاشا، قوایی را تشکیل داد و در صدد نجات میهن از دست بیگانگان برآمد. در همین سال، ناظم نیز، که زندگی در استانبول و در زیر چکمه اشغالگران برایش غیرقابل تحمل شدهبود، به آناتولی سفر کرد و در راه این سفر با زندگی نکبتبار زنان و کودکان گرسنه و برهنه و بیمار وطن آشنا شد. از آن پس، همه اشعارش از زندگی این مردم الهام گرفت.
او در آناتولی به عنوان معلم به یکی از روستاها فرستاده شد و معلمی در آنجا او را بیشتر به مردم فقیر نزدیک کرد، چنانکه محبوبیتش در میان مردم زنگ خطری برای قدرتمندان محلی محسوب میشد و آنان تصمیم به قتل او گرفتند و او به روسیّه گریخت.
در سال ۱۹۲۵ که دیگر جنگ پایان یافته بود و مصطفی کمال رییسجمهور ترکیه بود، به وطن بازگشت و به انتشار اشعارش در مجله پرداخت. ولی بعد از چندی تحت تعقیب قرار گرفت و ناگزیر زندگی مخفی اختیار کرد اما غیابی به ۱۵ سال حبس محکوم شد و دوباره به روسیه پناه برد. او دو سال بعد پس از تصویب قانون عفو عمومی به ترکیه آمد. اما بهمحض ورود خاک وطن، دستگیر شد. این اقدام دولت ترکیه با انتقادهای شدید از داخل و خارج مواجه شد و سرانجام دولت مجبور شد او را آزاد کند.
از این به بعد بارها او را به دلایل مختلف دستگیر کردند و بارها به زندانهای طولانی محکوم شد که روزگار سختی را میگذراند.
از سال ۱۹۴۶ به بعد، اشعار او با وسایل مختلف از زندان خارج میشد و در مطبوعات فرانسه به چاپ میرسید و در دنیا هیجان زیادی برانگیخته بود و آزادیخواهان و روشنفکران مبارز جهان به اعتراض برخاستند و در پاریس کمیته نجات ناظم حکمت تشکیل یافت و چهرههای سرشناسی چون برتراند راسل، ژان پل سارتر، پابلو پیکاسو، برتولت برشت، لویی آراگون، و پابلو نرودا، اعتراضات شدیدی به دولت ترکیه ابراز کردند و آزادی وی را خواستار شدند. سرانجام پس از سالها از زندان آزاد شد.
اما میدانست که او را این گونه راحت نخواهند گذاشت.
وی بار دیگر مجبور به ترک وطن شد و به بلغارستان گریخت و از آنجا به روسیه رفت و ۱۳ سال باقیمانده از عمر خود را در غربت سپری کرد. او در روسیه با ورا ولادیمیرونا تولیاکووا ازدواج کرد. ورا دو، سه هفته بعد از مرگ ناظم، در خفا، شروع به نوشتن گفتگوهای خود با ناظم کرد. بعدها همه نوشتههایش به یک کتاب هزار صفحهای تبدیل شد. عزیز نسین برای عنوان کتاب «گفتگویی با ناظم پس از مرگ ناظم» را پیشنهاد کرد. اما این کتاب ۲۲ سال اجازه چاپ نیافت.
آرامگاه ویو در گورستان نووودویچی است.
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#ناظم_حکمت، | 7 | 0 | Loading... |
13 ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۳ خرداد سالروز درگذشت زینالعابدین مؤتمن
(زاده سال ۱۲۹۳ تهران – درگذشته ۱۳ خرداد ۱۳۸۴ تهران) نویسنده، محقق و شاعر
او متخلص به مؤتمن و اصل او از کاشان و نسبش به فتحعلیخان صبا (ملکالشعرا) میرسید. وی پس از تحصیلات متوسطه در کالج البرز، تحصیلات عالی را در دو رشته ادبیات فارسی و زبان انگلیسی ادامه داد و در ۱۳۲۰ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و در دبیرستان البرز به تدریس مشغول شد. وی در شعر فارسی به سعدی و صائب بیش از دیگران توجه داشت.
آثار:
آشیانه عقاب.
شعر و ادب فارسی.
تحول شعر فارسی.
برگی چند از دفتر زندگی.
گوهرهای راز از دریای اندیشه صائب.
اشعار برگزیده صائب تبریزی.
تحقیق ادبی راجع بهصائب.
پیرامون اوضاع و احوال به وجود آمدن سبک هندی.
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#زین_العابدین_موتمن | 5 | 0 | Loading... |
14 تلفظِ عامیانه
منظور از تلفظِ عامیانۀ واژهها تلفظی متفاوت با صورتِ معیارِ رسمی یا گفتاری است که ناشی از کمسوادی یا بیسوادیِ گویشوران است.
در تلفظِ عامیانه واجهای تشکیلدهندۀ واژه دچارِ جا به جایی، تبدیل، کاهش، یا افزایش میشوند.
تلفظِ عامیانه را نباید با تلفظِ گفتاری اشتباه گرفت. مثلاً تاسکی تلفظِ عامیانۀ تاکسی است، اما جون و شیش تلفظِ گفتاریِ جان و ششاند، نه تلفظِ عامیانۀ آنها.
بر اثرِ گسترشِ روزافزونِ سوادآموزی و کاهشِ آمارِ بیسوادان، تلفظِ عامیانه رو به کاهش است.
چند نمونه از تلفظهای عامیانه
آبپاچ (آبپاش)
آدانس (آدامس)
آشخال (آشغال)
آشِ عمودَردا (آشِ اَبودَردا)
ابَرفضل (اباالفضل)
اُسّوقُسدار (اُسطُقُسدار)
اصطحکاک (اصطکاک)
اَلحَد (لَحَد)
بالاکن (بالکن)
بخچه (بقچه)
بِرفِست (بفرست)
بلت (بلد)
بیجامه (پیژامه)
پاچیدن (پاشیدن)
پنارتی (پنالتی)
پیارسال (پیرارسال)
تاسکی (تاکسی)
تیارت (تئاتر)
تیلیت (ترید)
جَق (جَلق)
جوات (جواد)
چیندن (چیدن)
حرضت (حضرت)
دریپ (دریبل)
دِلِر (دِرِل، دریل)
دیفال (دیوار)
دیکس (دیسک)
رُمّان (روبان)
رومان (روبان)
زَهله (زَهره)
زیگزال (زیگزاگ)
سالات (سالاد)
سلط (سطل)
سِند و سال (سن و سال)
سوات (سواد)
سولاخ (سوراخ)
سینجین (سینجیم)
ضفط و رفط (ضبط و ربط)
طناف (طناب)
عسک (عکس)
عهد و عیال (اهل و عیال)
فلاکس (فلاسک)
فوندانسیون (فونداسیون)
قلف (قفل)
لاپورت (راپورت)
لقد (لگد)
ماکس (ماسک)
مدبخ (مطبخ)
نپتون (لیپتون)
نخسه (نسخه)
نعلت (لعنت)
همبرگرد (همبرگر)
همساده (همسایه)
جالب است که سولاخ و قلف در متونِ کهنِ فارسی هم شواهدی دارند.
https://t.me/amirnormohamadi1976
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃* | 23 | 0 | Loading... |
15 ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۱ خرداد زادروز محسن محسنینسب
(زاده ۱۱ خرداد ۱۳۳۸ ساوه) کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکننده
او که فارغالتحصیل رشته کارگردانی انیمیشن از دانشکده صداوسیما است، فعالیت در سینما را از سال ۱۳۵۳ در واحد فیلمسازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان زیر نظر استاد ناصر زراعتی آغاز کرده است.
وی در سالهای آغازین جنگ در مرکز صداوسیمای کرمان باحضور در جبهههای جنگ، مستندهای قابل توجهی ثبت کرد که پیشدرآمدی برای شروع فعالیت در زمینه سینمای جنگ شد.
آثار:
کارگردان:
شاخ کرگدن (۱۳۹۵)
مجانی (۱۳۹۳)
شانه دوست (۱۳۹۰)
کریستال (۱۳۸۷)
مشت بر پوست (موشو) (۱۳۸۱)
شیرهای جوان (۱۳۷۸)
یاسهای وحشی (۱۳۷۶)
یورش (۱۳۷۶)
آخرین مرحله (۱۳۷۴)
سپیدیال (۱۳۷۲)
باز باران (۱۳۷۱)
نویسنده:
شاخ کرگدن (۱۳۹۵)
شانه دوست (۱۳۹۰)
کریستال (۱۳۸۷)
شیرهای جوان (۱۳۷۸)
یاسهای وحشی (۱۳۷۶)
یورش (۱۳۷۶)
آخرین مرحله (۱۳۷۴)
سپید یال (۱۳۷۲)
باز باران (۱۳۷۱)
تهیهکننده:
شاخ کرگدن (۱۳۹۵)
لامپ صد (۱۳۹۲)
شانه دوست (۱۳۹۰)
کریستال (۱۳۸۷)
افتخارات:
لوح تقدیر و جایزه ویژه هیئت داوران بهترین فیلمنامه برای فیلم آخرین مرحله - جشنواره دفاع مقدس ـ دوره ششم.
جایزه ویژه هیئت داوران ارائه مضمونینو و ایدهای جدید برای فیلم آخرین مرحله - جشنواره دفاع مقدس ـ دوره ششم.
فیلم برگزیده مشت بر پوست - جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان ـ دوره نوزدهم.
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#محسن_محسنی_نسب | 5 | 0 | Loading... |
16 ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۱ خرداد سالروز درگذشت حسین میرخانی
(زاده سال ۱۲۸۶ تهران -- درگذشته ۱۱ خرداد ۱۳۶۱) خوشنویس و نوازنده کمانچه و پیانو
او از خردسالی به آموختن خط همت گمارد و از ۱۱ سالگی بهکار نوشتن و خوشنویسی پرداخت.
پدرش مرتضی برغانی بود که سبک خوشنویسی میرزارضا کلهر را به دو فرزندش حسین و حسن میرخانی تعلیم داد.
از حسین میرخانی و برادرش حسن میرخانی در نمایشگاه استادان بزرگ نستعلیق تجلیل شدهاست.
حسین میرخانی علاوه بر رسیدن بهمقام استادی در هنر خوشنویسی، سالها بهفراگیری موسیقی نیز پرداخت.
او آموختن موسیقی را از مکتب باقرخان رامشگر آغاز کرد و مدتی نزد حسین اسمعیلزاده آموزش دید و پس از آن از مکتب رضا محجوبی بهرهها برد.
هرچند بسیاری از اهل موسیقی او را در کمانچهنوازی، هنرمندی توانا میدانستند اما وی تمام وقتش را صرف آموزش خوشنویسی کرد.
تنها یک اثر از او توسط شجریان ضبط و پخش شده که میگویند وی به این کار راضی نبوده است.
او علاوه بر خطاطی دوجلد قرآن، کتابهای رهروان شب، موش و گربه عبید زاکانی، جزوه چهارفصل، دوره سهجلدی رسم مشق برای مدارس و بسیاری آثار دیگر را به خط خود آراست.
وی از بنیانگذاران انجمن خوشنویسان ایران بود و تقدیرنامهای از دانشگاه الازهر مصر نیز دریافت کرد.
فتحعلی واشقانی، کیخسرو خروش، سعید شمس انصاری و مهدی فروزنده از جمله شاگردان وی بودهاند.
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#حسین_میرخانی | 13 | 0 | Loading... |
17 ✳️ چرا عرصهٔ حافظشناسی لغزشگاه است؟
❇️ استاد بدیعالزمان فروزانفر در پاسخ به منوچهر مرتضوی:
عرصهٔ ظاهر و باطن شعر حافظ مزله (لغزشگاه) است.
در این فایل، استاد منوچهر مرتضوی در پی سخن استادشان فروزانفر تشریح میکنند که چرا عرصهٔ ظاهر و باطن شعر حافظ لغزشگاه است.
❇️ برشی از کتاب «مکتب حافظ»
نوشتهٔ زندهیاد دکتر منوچهر مرتضوی
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 10 | 0 | Loading... |
18 سه رساله درباره حافظ
دکتر کوروش صفوی
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 10 | 0 | Loading... |
19 ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۱ خرداد سالروز درگذشت مهدی روشنضمیر
(زاده سال ۱۲۹۸ تبریز -- درگذشته ۱۱ خرداد ۱۳۷۸ تهران) ادیب، نویسنده و پژوهشگر
او در سال ۱۳۱۶ برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و به تدریس پرداخت و در سال ۱۳۳۶ دکترایش را از فرانسه دریافت کرد.
از آن پس به مدت ۲۷ سال در دانشگاه تبریز تدریس کرد و به تألیف و نگارش نیز پرداخت و سرانجام پس از عمری تلاش و خدمت درگذشت و در مقبرهالشعرای تبریز بهخاک سپرده شد.
آثار:
معلم مشکلات زبان فرانسه در ۳ جلد، دیار خوبان، برگزیدههای ادبی در ۲ جلد و مجلههای فرانسه و نیز ترجمه فردوسی و حماسه ملی و ترجمه معتقدات و آداب و سنن ایرانی، از جمله آثار وی هستند.
یکی دیگر از آثارش دیباچهای است بر چاپ اول حیدربابایه سلام که به همراه مقدمه دوست صمیمیاش عبدالعلی کارنگ به چاپ رسید و این دو نوشته بههمراه خط میرزاطاهر خوشنویس در عرضه این اثر فاخر ادبی سهم بسزایی داشتند.
شهریار در شمردن محسنات چاپ اول حیدربابایه سلام مینویسد:
« به خامه دو استاد دانشمند آقایان روشنضمیر و کارنگ مزین و مقدمهنویسی شده و ...»
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#مهدی_روشن_ضمیر | 7 | 0 | Loading... |
20 ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۱ خرداد زادروز حسن گلمحمدى
(زاده ۱۱ خرداد ۱۳۲۹ دماوند) نويسنده، شاعر، روزنامهنگار و پژوهشگر
او از دانشكده فنى دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۳ در رشته مهندسى مكانيك فوقليسانس گرفت و در زمينههاى مديريت و زبان و ادبيات فارسى به تحصیل ادامه داد و موفق به گذراندن دوره عالى مديريت "دكترا" در ايران و دوره عالى مديريت استراتژيك در دانشگاه كرنفيلد انگلستان شد.
همزمان با فعاليتهاى تخصصى به سرودن شعر و انجام فعاليتهاى مطالعاتى و تحقيقاتى و تأليف كتب مختلف و همچنين همكارى با مطبوعات پرداخت، بهطورى كه تاكنون متجاوز از يكصد جلدكتاب و صدها مقاله از او در زمينههاى گوناگون بهويژه شعر و ادب فارسى چاپ و منتشر شده است.
فعاليتهاى فرهنگى و دانشگاهى:
بخش قابل توجهى از فعاليتهاى فرهنگى و تحقيقاتى وى را كتابهاى تخصصى در رشتههاى فنى و مديريتى تشكيل میدهد. عمده اين آثار در رابطه با موضوعات: حفاظت صنعتى و حريق، مدارها و فرمانهاى نيوماتيك، مهندسى تعميرات و نگهدارى، مديريت تطبيقى، ارگونومى يا مهندسى فاكتورهاى انسانى است.
وى كه متجاوز از ۵۰ سال بهكارهاى فرهنگى و دانشگاهى اشتغال داشته است، مدت ۳۰ سال عضو هيئت امناء و عضو هيئت علمى دانشكده صنايع ايران بود و سالهاى متمادى بهتدريس، تحقيق و تأليف پرداخته و بسيارى از كتب و جزوات درسى او مورد استفاده دانشجويان و دانشپژوهان بوده است. او با توجه بهعشق و علاقهاى كه بهزبان و ادبيات فارسى بهويژه شعر داشته و دارد از دوران نوجوانى و هنگامى كه در روستا زندگى میكرد، بهسرودن شعر و نگارش مقاله پرداخت، که در مجلات تهران منتشر مىشدند. ولى از زمانى كه براى ادامه تحصيل بهتهران آمد، فعاليت و همكارى مطبوعاتىاش را با جرايد توسعه داد و با بسيارى از مجلات همكارى داشت. مدتى نيز عضو و رئيس شوراى نويسندگان مجله صنعت و ايمنى بود كه حدود ۱۵ سال در تهران منتشر شد.
او در سال ۱۳۸۶ براى ادامه تحصيل فرزندانش بهخارج از كشور مهاجرت كرد و از آن به بعد هرسال مدتى براى انجام كارهاى فرهنگى و انتشاراتىاش در ايران بهسر میبرد. وی از هنگامى كه در خارج ايران زندگى میكند، عشق و علاقه به كارهاى فرهنگى و ادبى لحظهاى او را رها نکرده، بهطوری كه در آنجا نيز بهنگارش كتب مختلف از جمله شاهنامه فردوسى بهنثر براى نسلهاى جوان مهاجر اقدام کرده و آن را با نام «شاهنامه براى همه» به چاپ رسانده كه مورد استقبال قرارگرفته است. مقالات فرهنگى و ادبى، نقدها و مصاحبههاى وى كه براى آگاهى نسلهاى جوان ايرانى در داخل و خارج از كشور بهرشته تحرير درآمده، از ديگر فعاليتهاى است.
گزیده آثار:
ــ ديوان كامل اشعار
ــ از سكوت تا فرياد "مجموعه شعر"
ــ مهاجران خسته دل (رمان)
ــ نسل سرگردان (رمان)
ــ رنسانس مجسمهها (رمان)
ــ رنگ قرمز آسمان (خاطرات قرنطينه)
ــ شاهنامه براى همه
ــ فلسفه، اهداف و چگونگى برگزارى جشنهاى ملى ايرانيان
ــ ديوان فتحعليشاه قاجار
ــ ديوان ناصرالدين شاه قاجار
ــ ديوان شاطر عباسى صبوحى قمى
ــ فتحعليشاه قاجار و قضاوت تاريخ
ــ فرياد آفريقا (ترجمه سرودههايى از شاعران تانزانيا)
ــ ملانصرالدين در تورنتو (طنز)
ــ پنجرههايى بهباغ پربار شعر و ادب فارسى
ــ انديشههاى ايرانى براى زندگى امروز
ــ ديدن باچشمى ديگر (مجموعه مقالات)
ــ گنجينه سخن (كشكول مهاجرت)
ــ تفكرات يك مهاجر
در زمينه نقد و بررسى:
ــ نيما چه میگويد؟
ــ شفيعى كدكنى چه میگويد؟
ــ محمود دولتآبادى چه میگويد؟
ــ اميرهوشنگ ابتهاج، شاعرى كه بايد از نو شناخت
_ از شعر چریکی تا عرفان حلاج (نقد و بررسی کرونولوژیکی شعر محمدرضا شفیعی کدکنی) ۳ جلدی
_ بررسی جایگاه شعر دکتر شفیعی کدکنی در ادبیات معاصر.
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#حسن_گل_محمدی | 7 | 0 | Loading... |
21 ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۱ خرداد زادروز محمدامین ریاحی
(زاده ۱۱ خرداد ۱۳۰۲ خوی -- درگذشته ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۸ تهران) ادیب، مورخ و پژوهشگر.
او پس از دوره دانشسرای مقدماتی، به ادامه تحصیل در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پرداخت و از استادان: بدیعالزمان فروزانفر، عباس اقبال آشتیانی، ملکالشعرا بهار، احمد بهمنیار، عبدالعظیم قریب و ابراهیم پورداوود بهرهمند شد. در سال ۱۳۳۷ پس از دفاع از رساله دکتری، با موضوع «تحقیق و تصحیح مرصادالعباد نجمالدین رازی» به راهنمایی فروزانفر، دکتری در زبان و ادبیات فارسی گرفت. به نوشته اسلامی ندوشن، وی «یکی از آخرین افراد نسل ادبای معتبر بود که طی ۶۰ سال در صحنه فرهنگ ایران حضور داشت و هرچه نوشت دقیق و قابل اعتماد بود.»
وی از سال ۱۳۲۷ که آغاز کار او در فرهنگ بود، دبیر و رئیس دبیرستانهایی در قم، گرگان، قزوین، تهران و رئیس دانشسرای گرگان ( از ۱۳۳۰ ) و استاد دانشگاه تهران (تا ۱۳۵۷) بود و از ۱۳۳۵ بهمدت پنج سال عضو هیئت مؤلفان لغتنامه دهخدا و از سال ۱۳۲۷ عضو هیئت مدیره جامعه لیسانسیههای دانشسرای عالی بود. او در ابتدای سال ۱۳۴۰ عهدهدار مدیرکلی وزارت فرهنگ شد و در مدت سه سال در پرتو تجربههایی که طی سالهای تدریس دبیرستانی از وضعیت نابسامان کتابهای درسی داشت، طرح ساماندهی و یکنواختسازی کتابهای درسی دبیرستانی را به اجرا درآورد.
طرح کتابهای درسی با وجود مخالفتها و دخالتهای گسترده ناشران و مؤلفان ذینفع در تهیه و چاپ کتابهای درسی، طی چند مرحله به اجرا درآمد، و نهایتاً در سال ۱۳۴۲ با تأسیس سازمان کتابهای درسی وابسته به وزارت فرهنگ "آموزش و پرورش" برای تالیف کتابهای درسی جدید، موجبات ارتقای کیفیت آموزش دبیرستانی را فراهم آورد. وی ضمن چند مقاله در ماهنامه آموزش و پرورش (سال ۱۳۴۲) و نیز در مقالهای با عنوان ماجرای کتابهای درسی (۱۳۷۷) شرحی از اقداماتش در وزارت فرهنگ را در آن دوره آوردهاست.
او طی سالهای بعد عهدهدار چندین سمت فرهنگی از جمله رایزنی فرهنگی ایران در ترکیه و تدریس در دانشگاه آنکارا (از ۱۳۴۲) دبیرکلی هیئت امنای کتابخانههای عمومی کشور (از ۱۳۵۰) نیابت ریاست فرهنگستان ادب و هنر ایران، ریاست بنیاد شاهنامه فردوسی ( از ۱۳۵۴) ریاست دانشکده هنرهای دراماتیک، مشاور وزیر فرهنگ و هنر و وزارت آموزش و پرورش (۱۳۵۷) بود.
در سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۴ مسئولیت کتابخانههای عمومی کشور را بهعهده داشت و در این دوره، بهنوسازی ساختار کتابخانههای عمومی کشور پرداخت و طرحهای مربوط به احداث سیصد کتابخانه عمومی جدید را در مناطق مختلف کشور آغاز کرد. از دیگر اقدامهای ماندگار مدیریت او در آن دوره، تهیه و اجرای طرح حمایت از مؤلفان و ناشران توسط نهاد کتابخانههای عمومی کشور بودهاست که در چارچوب آن کتابهای جدید ناشران برای کتابخانههای عمومی سراسر کشور خریداری شد.
همچنین آرامگاه منسوب به شمس تبريزى در خوى مبتنى بر دلايل دقيقى است كه وی در تحقيقى جامع ارايه داده است.
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#محمد_امین_ریاحی | 5 | 0 | Loading... |
22 ✳️ انواع لحن در خوانش متون ادبی:
❇️ ۱. تعلیمی: وقتیکه متن مباحث آموزشی رو دربر داشته باشه، متن ما تعلیمی است. پس یعنی موقع خواندن باید متن را شمرده شمرده، واضح و آرام خواند، به گونهای که مفهوم متن دریافت شود.
❇️ ۲. حماسی : به علت اینکه داریم در مورد بزرگان و رزمآوران حرف میزنیم، پس لحن ما باید کوبنده و محکم باشد. معمولا شاعر از جملهها و مصرعهای کوتاه استفاده میکند.
❇️ ۳. عاطفی : چون داریم در مورد عواطف و احساسات حرف میزنیم پس باید بتوانی حالات درونی خود را انتقال بدهی و احساسی بخوانی.
❇️ ۴. توصیفی : زمانی که توصیفی از کسی، جایی یا چیزی خوانده میشود، باید به گونهای خوانش شود که فرد شنونده و یا خواننده انگار دارد متن را میبیند و اجزای آنرا تصور میکند مانند فیلم دیدن.
❇️ ۵. روایی داستانی : نوشتهها در این لحن داستان گونهاند، پس باید آرام و با کشش و بدون مکث و هیچ گونه گسستی خوانده شوند.
داستان را بطور آهسته و پیوسته میخوانیم بطوری که موضوع داستان را متوجه شویم.
❇️ ۶. میهنی: نوشتهها و گفتار درباره وطن و میهن است. معمولا در خوانش این گونه متنها حس دوست داشتن و دلنگرانی نسبت به میهن را باید القا کنیم و همچنین باید دقت کنیم چه چیزی را درباره میهن توصیف میکند.
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 11 | 0 | Loading... |
23 ☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘
۱۱ خرداد سالروز درگذشت حسن توفیق
(زاده ۱۰ اسفند ۱۳۰۵ تهران – درگذشته ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ تهران) کاریکاتوریست و از مدیران مسئول نشریه طنز توفیق
او که بزرگترین برادر توفیقها بود، پس گرفتن دیپلم از دارالفنون، بهدانشگاه تهران راه یافت و در رشته حقوق، فارغالتحصیل شد. مدتی کارمند وزارت دارایی بود و پس از چندسال پروانه وکالت گرفت. وی از دوران محمدعلی توفیق، رسماً بهجمع طنزپردازان توفیق پیوست و پس از برکناری سردبیران چپگرا و متمایل بهحزب توده، سردبیری توفیق را عهدهدار شد. از آن پس در کنار کار روزنامهنگاری و ترسیم کاریکاتورهای توفیق، وکالت هم میکرد. بیشتر کاریکاتورهای روی جلد توفیق، کار او بود و امتیاز دوره سوم توفیق، بهنام وی صادر شد. او نوشتههای طنزش را با نامهای مستعاری همچون «شرمسار خشن» و «میرزاقشمشم» منتشر میکرد. وی مدتی در ایران بود و سپس راهی آمریکا شد. اما پس از چندسال به ایران بازگشت.
در ۲۹ امرداد ۱۳۹۷ پاسداشت یک عمر طنز مطبوعاتی حسن توفیق با حضور کامبیز درمبخش "کاریکاتوریست" و از اعضای نویسندگان نشریه توفیق، رضا ساکی "روزنامهنگار و طنزنویس" احمد عربانی "کاریکاتوریست" انوشه میرمجلسی "روزنامهنگار و سردبیر پایگاه خبری گُلوَنی" احمد مسجدجامعی "عضو شورای شهر تهران" اشرف بروجردی "رئیس سازمان اسناد کتابخانه ملی" هادی خانیکی "روزنامهنگار و استاد علوم ارتباطات" فرید قاسمی "روزنامهنگار و پژوهشگر"غلامرضا کیانی رشید "کاریکاتوریست" و از اعضای نویسندگان نشریه «توفیق» و هادی حیدری "کاریکاتوریست" در سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران برگزار شد.
آرامگاه وی در قطعه نامآوران است.
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#حسن_توفیق | 5 | 0 | Loading... |
24 ✳️ خودستایی در ادبیات فارسی (بررسی یکی از مفاخره های حافظ)
❇️ مفاخره در لغت به معنی نازیدن و خود ستایی است و در زبان فارسی شعری است که شاعر در آن به کمالات وفضایل خود می پردازد۰
◀️ در گذشته جنگاوران به هنگام نبرد تن به تن و پیش از آغاز جنگ رجز خوانی می کردند و به زور بازوی خود و نیز به اجداد خود می نازیدند۰
شاعران زیادی داریم که مفاخره داشته اند
شش تن از شاعران برجسته ی فارسی در شعرشان به مفاخره پرداخته اند که عبارتند از خاقانی، حافظ، نظامی، سعدی، فردوسی، و ناصر خسرو۰
مفاخره ها معمولاَ با اغراق همراه هستند مثال:
غزل گفتی و دُر سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
خوشه ی پروین دانه های مروارید خود را به پای سخن منظوم حافظ می افشاند که غلو است۰
و نیز:
در آسمان نه عجب گر به گفته ی حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
سیاره ی زهره که نوازنده فلک است با سرودی از شعر حافظ ، حضرت مسیح را به وجد و سماع وامی دارد۰
◀️ در ادبیات برخلاف روان شناسی ، خود ستایی عیب نیست۰ دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی ، روان شناس مشهور در کتاب راز کرشمه ها می نویسد:
*در روان شناسی جدید ، نارسیسم (خود پرستی) یک نوع بیماری است*
نارسیسم افسانه ای است از پسر جوانی به نام *اوید* که بسیار زیبا بوده و شیفتگان فراوانی داشته است اما اوید به آنان توجه نمی کند آن ها هم او را نفرین می کنند ومی گویند:
*خدایا او را شیفته ی خودش گردان۰*
اوید روزی در جنگلی دور افتاده چشمه آبی می بیند تصویر خود را در آب مشاهده می کند و شیفته ی خودش می شود و آن قدر در کنار آب می ماند و به آب نگاه می کند که می میرد۰
◀️ در ادبیات فارسی مفاخره یکی از انواع ادبی است و بعضی آن را نوعی صنایع معنوی می دانند۰
یکی از مفاخره های حافظ که در این جا مورد بحث است بیت زیر است:
« شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش»
برخی از شارحان بر این نظر هستند که حافظ در این بیت مدعی شده است که همه ی اشعارش بیتِ برگزیده، غزل عرفانی و عشق الهی است و او همه ی اشعار خود را عرفانی دانسته است در صورتی که می دانیم این بیت یک مفاخره است و در مفاخره ها بزرگ نمایی وجود دارد۰
نخست این که : همه ی اشعار حافظ بیت الغزل نیست حافظ به سان دیگر شاعران و نویسندگان به قول ادبا *غث و سمین* دارد یعنی هم ابیات قوی دارد و هم بیت های ضعیف،
ثانیاََ : برخلاف این ادعا همه ی اشعار حافظ عرفانی نیست۰
حافظ اشعار عرفانی هم دارد اما نه همه ی اشعار او گاهی با صراحت اسم ممدوحان خود را که پادشاهان زمان او هستند می آورد و به مدح آنان می پردازد که قطعاََ آن شعر عرفانی نیست اصلاََ عرفان نفی منیت و خود پرستی است، لذا با مفاخره که بیان خود ستایی است در تناقض قرار می گیرد۰
◀️ دکتر محمد استعلامی در شرح بیت مزبور می نویسد:
*بیت الغزل یعنی بیت ممتاز غزل یا شاه بیت غزل۰ حافظ می گوید سروده هایم همه شاه بیت است و به عبارت دیگر می گوید بیت ضعیف ندارم۰*
(درس حافظ،دکتر محمد استعلامی، جلد دوم، ص ۷۵۲)
در صورتی که می دانیم حافظ بیت ضعیف هم دارد۰
◀️ سودی این بیت را این گونه معنی کرده است که هر بیتی از ابیات حافظ شایستگی آن را دارد که بیت الغزل باشد۰
سودی هم هیچ اشاره ای به عرفانی بودن همه ی اشعار حافظ در این بیت نداشته است۰
◀️ و در خاتمه این که درست است که واژه ی معرفت هم خانواده ی عرفان است اما این گونه نیست که با قاطعیت بگوییم منظور حافظ از واژه ی معرفت عرفان بوده است و ادعا کرده باشد همه ی اشعارش عرفانی است۰
معرفت یعنی شناخت، شناسایی، علم و دانش و۰۰۰۰ لذا برداشت های دیگری هم می توان از این بیت نمود غیر از موارد ذکر شده۰
❇️ منابع:
١- راز کرشمه ها، دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی، موسسه مطبوعات عطایی
۲- انواع ادبی،دکتر سیروس شمیسا،انتشارات دانشگاه پیام نور،
۳- انواع ادبی، دکتر حسین رزمجو، نشر موسسه آستان قدس رضوی
۴- درس حافظ، دکتر محمد استعلامی
۵- شرح غزلیات حافظ،دکتر خلیل خطیب رهبر، انتشارات صفی علی شاه
۶- شرح سودی، محمد سودی بسنوی، تهران، نشر نگارستان
❇️ حبیب الله نوربخش
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 6 | 0 | Loading... |
25 هرروز یک نکته ویرایشی
قابل و غیر قابل
بهجای «غیرقابل» میتوان عوامل منفیساز فارسی و بهجای "قابل" برابرهای فارسی مناسب به کاربرد مانند:
قابل قبول← پذیرفتنی
قابل اجرا← اجرا شدنی
غیرقابل انکار← انکارناپذیر
غیرقابل اجتناب ← اجتنابناپذیر
غیرقابل انتظار← دوراز انتظار
غیرقابل دسترس← دوراز دسترس
قابل دسترس← دردسترس
غیرقابل بازگشت← بیبازگشت
قابل توجه← شایان/ درخور/ شایسته توجه
قابل ذکر← شایان ذکر
قابل تحسین← تحسین برانگیز
قابل اشتعال← اشتعالزا
خسارت قابل ملاحظه← خسارت زیاد
قابل احترام← محترم
https://t.me/amirnormohamadi1976
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃* | 18 | 0 | Loading... |
26 #نگارش
اصول #نشانه_گذاری در زبان پارسی
منظور از نشانه گذاری به کاربردن علامت ها و نشانه هایی است که برای درست فهمیده شدن جملات در نوشته به کار برده می شود.
۱. ویرگول (،)
وبرگول نشانه مکثی کوتاه است. موارد استفاده:
الف: در بین عبارت های غیر مستقل که باهم در حکم یک جمله کامل می باشد:
آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است.
ب: برای توضیح در مورد یک کلمه:
فردوسی، حماسه سرای بزرگ ایران، در سال ۳۲۹ هجری قمری به دنیا آمد.
ج: در موردی که چند کلمه دارای اسناد واحدی باشد:
علی، حسن، و احمد پسران او بودند.
د: در آدرس دادن:
تهران، شهریار، میدان امام.
۲. نقطه ویرگول (؛)
الف: برای جدا کردن جمله ها و عبارت های متعدد یک کلام طولانی که به ظاهر مستقل اما در معنی به یکدیگر وابسته و مربوط می باشند:
فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر؛ که این، دام زرق نهاده است.
ب: در جمله های توضیحی، پیش از کلماتی چون اما، زیرا، چرا که، یعنی، به عبارت دیگر، برای مثال و مانند آنها؛ به شرط آنکه جمله پیش از آن طولانی باشد.
مال و جاه هیچگاه نمی توانند آرامش بخش روان انسان باشند؛ چرا که تنها با یاد خدا دل ها آرامش می یابند.
۳. نقطه (.)
الف: در پایان جمله های کامل خبری:
عین القضاه، عارف بزرگ ایران، در سال ۵۲۵ شهید شد.
ب: بعد از حروف اختصاری:
سال ۳۲۲ ق.م.
ج: بعد از شماره ردیف:
۱. رضایت ۲. هدف
۴. دو نقطه (:)
الف: پی از نقل و قول مستقیم:
فرزاد گفت: "دیگر هیچوقت به آن خانه برنمی گردم."
ب: پیش از بیان تفصیل مطلبی که قبلا خلاثه ای از آن گفته شده است:
آن سال برا من سال خوبی بود: در آزمون سراسری دانشگاه ها پذیرفته شده بودم.
ج: بعد از واژه ای که معنی اش در برابرش نوشته شده باشد:
صیف: تابستان
د: بعد از حروف ابجد برای استفاده از ترتیب:
الف: مورد یک
ب: مورد دو
۵. گیومه (" ")
ابن نشانه برای آغاز و پایان سخن کسی غیر از نویسنده است؛ یا برای مشخص تر کردن و برجسته نشان دادن کلمه یا اصطلاحی خاص به کار می رود.
۶. نشانه سوال (؟)
الف: برای نشان دادن پرسش.
به چه می اندیشی؟
ب: برای نشان داد تردید و ابهام، در داخل پرانتز به کار می رود:
طبق آمار غیر رسمی، جمعیت تهران از مرز ده میلیون نفر (؟) گذشته است.
۷. نشان تعجب (!)
در پایان جمله هایی می آید که بیان کننده یکی از حالات خاص و شدید عاطفی یا نفسانی است؛ از قبیل: "تعجب"، "تهدید"، "حسرت"، "آرزو" و...
چه عجب! عجب آدم ریاکاری!
وای بر من!
آهسته!
۸. خط فاصله (-)
الف: برای جدا کردن عبارت های توضیحی.
فردوسی -حماسه سرای بزرگ ایران- در سال ۳۲۹ ه.ق. به دنیا آمد.
ب: برای نشان مکالمه:
- الو!
- بله، بفرمایید!
- سلام
ج: به جای حرف اضافه تا و به بین تاریخ ها، اعداد و کلمات:
دهه ۱۳۵۰ - ۱۳۴۰
قطار تهران-مشهد
۹. سه نقطه (...)
برای نشان دادن کلمات و یا عبارات جمله های محذوف و یا افتادگی ها به کار می رود.
...به این دلیل بود که از ادامه این شیوه صرف نظر کردم.
میازار موری که...
۱۰. ستاره (*)
از این نشانه برای: ارجاع دادن به زیرنویس استفاده می شود.
۱۱. پرانتز یا دو هلال ( )
الف: به معنی "یا"و "یعنی" به کار می رود و یا برای توضیح بیشتر کلام:
شاهکار نظامی گنجوی (خسرو وشیرین) را باید به دقت خواند.
ب: وقتی که نویسنده بخواهد آگاهیهای بیشتر (اطلاعات تکمیلی) به خواننده عرضه کند.
ابوالفضل بیهقی (۳۸۵-۴۷۰ ه.ق) استاد کم نظیر نثر می باشد.
۱۲. قلاب [ ]
برای تصحیح متون کهن، الحاق احتمالی که از نسخه بدل ها و از سوی مصحح اضافه می شود در بین قلاب قرار می گیرد:
و این [راه مسلمانی] راه خدای توست.
به قلم دکتر #احمد_گیوی، انتشارات: مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 22 | 0 | Loading... |
27 ☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘
۱۰ خرداد زادروز منصور خورشیدی
(زاده ۱۰ خرداد ۱۳۲۹ بهشهر – درگذشته ۲۲ آذر ۱۳۹۷ بابل) شاعر
او دبیر بخش بررسی کتاب وبگاه بینالمللی پیادهرو و عضو هیئت تحریریه برخی مجلات بینالمللی بود. همکاری در ارائه شعر و نقد شعر در مجلات بینالمللی از جمله ماهنامه ادبی نوشتا در ایران، مجله قلمک در سوئد، مجله شهروند در کانادا، مجله نگاه در فرانسه و مجله آفتاب در نروژ و نگارش مقالاتی در کتابهای از حاشیه تا متن، حتای مرگ و عبارت از چیست؟ از دیگر فعالیتهای وی بود.
او چاپ شعرهایش را از دهه پنجاه آغاز کرد و دوکتاب چاپشده در کارنامهاش دارد: «از فکرهای با تو» ۱۳۸۰ انتشارات نیمنگاه و «خطابههای کهنسال کودکی» ۱۳۷۷ انتشارات خوارزمی، همچنین مجموعه شعرهای «آبی ناگهان» و «سجاده روی ماه بینداز» را نیز که تنظیمشده در همان سال است.
از این شاعر و منتقد شعر حجم مقالات بسیاری در داخل و خارج کشور منتشر شدهاست. مهمترین مقالات او عبارتند از «از ترس مست شدیم» در کتاب «از حاشیه تا متن» «حیرت عظیم حجم» در کتاب «حتای مرگ» «بررسی شعرهای رؤیایی» مجله شهروند، کانادا «نقد و بررسی شعر معاصر» مجله آفتاب، نروژ «سوررئالیسم جنجالیترین مکتب ادبی جهان» «بررسی مکتبهای ادبی جهان» «من سوم» «سرشت باطنی انسان در جهان شعر» و…
از دیگر فعالیتهای مهم زندگی ادبی او: همکاری با مجله بینالمللی نوشتا به سردبیری محمدحسین مدل در سال ۱۳۸۴، همکاری با مجله ادبی پیادهرو، همکاری با مجله ادبی آوانگارد بهعنوان دبیر بخش شعر حجم و مقاله فانوسی در پشت پرده در سامانه الکترونیک روزنامه گلشن مهر
https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#منصور_خورشیدی | 8 | 0 | Loading... |
28 ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۰ خرداد زادروز بهنام ولیخانی سامانی
(زاده ۱۰ خرداد ۱۳۴۶ چهارمحال و بختیاری) نوازنده تنبک، دف، دایره، کوزه و دیگر سازهای کوبهای
او از سیزده سالگی نزد جمشید محبی به فراگیری تنبک مشغول بود و در سال ۱۳۶۶ در اروپا با چندتن از استادان موسیقی اصیل ایرانی همچون فرامرز پایور، هوشنگ ظریف و رحمتاله بدیعی کنسرتهایی برگزار کرد.
دیگر فعالیتها: عضویت در گروه دستان از سال ۱۹۹۹، شرکت در کنسرتها متعدد گروه دستان در ایران و دیگر کشورها و حضور در جشنوارههای معتبر جهانی، تشکیل گروه ضربانگ و ارائه چندین کنسرت و آلبوم با این گروه و همچنین تشکیل گروه سامانی است.
وی در چندین جشنواره معتبر بینالمللی، از جمله فستیوال موسیقی ۲۰۰۱ در سائوپائولو، فستیوال موسیقی ایرانی ۲۰۰۱ در مونیخ، فستیوال موسیقی ایرانی۲۰۰۰ در سوئد و ایتالیا، فستیوال ریتم استیک ۱۹۹۶ و ۲۰۰۰ در لندن و فستیوال ریتم ۱۹۷۷ در زوریخ اجرا داشتهاست. او همچنین برای ایستگاههای رادیویی SWF و WDR اجرا داشته و ضبطهای بیشمار و حضور تلویزیونی متعدد داشتهاست.
علاوه بر آن، تدریس در شهرهای مختلف اروپا، همنوازی با موسیقیدانان ایرانی و غیر ایرانی، اجرا به همراه گروه کاروان، طراحی ساز اودو-ضربانگ، نگارش کتاب آموزشی برای دف و اودو- ضربانگ، نوازندگی در آلبومهای بیشماری از موسیقی دانان برجسته ایران نیز در کارنامه وی دیده میشود. او اودو-ضربانگ را با همکاری شرکت آلمانی شلاک ورگ ساخت و با اضافه کردن یک قطعه پوست به کوزه و ایجاد یک سوراخ دیگر در بدنه ساز، آن را طراحی کرد. او در کنسرت گروه دستان با پریسا، از این ساز هم استفاده کرد.
آثار:
ضربانگ ۱ با مرتضی اعیان و سیاوش یزدانی.
ضربانگ ۲ (رِنگینه).
ضربانگ ۳ (نغمه خوابگرد).
ضربانگ ۴ (بانگ مهر).
ضربانگ ۵ (رقص دریا).
سامانی ۱ با کوشیک سن از هندوستان.
سامانی ۲ با مرشد مهرگان.
دونوازی دف با رضا سامانی.
ضرب تار با حمید متبسم.
پانتئون(موسیقی تلفیقی).
موسیقی خراسان با محمدحسین یگانه
و نوازندگی در تمام آثار گروه دستان از سال ۲۰۰۰
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#بهنام_ولیخانی_سامانی | 16 | 0 | Loading... |
29 ☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘
۱۰ خرداد سالروز درگذشت سیروس مشفقی
(زاده ۱ فروردین ۱۳۲۲ پلسفید – درگذشته ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ تهران) شاعر
او که از اعضای هیئت مؤسس کانون نویسندگان ایران و فارغالتحصیل رشته سینما و تلویزیون بود، در اواخر زندگی بهجز سرایش شعر، هیچگونه فعالیت بهخصوصی نداشت. وی از سالهای نخست دهه ۱۳۴۰ وارد عرصه سرایش شعرنو و سپید شد و خیلی زود توانست بهجرگه شاعران تراز اول و مطرح کشور بپیوندد. چنانکه احمدرضا احمدی شاعر مشهور موجنو درباره شهرت فراگیر او در مصاحبه با فصلنامه گوهران گفتهاست: «... آن موقع شعر سیاسی و سیروس مشفقی مُد بود. توی سر من میزدند. هیچکس من را تحویل نمیگرفت ... »
مشفقی در شب سوم از شبهای شعر گوته که مهمترین رویداد فرهنگی در تهران از ۱۸ تا ۲۷ مهر ۱۳۵۶ بود و این مراسم توسط کانون نویسندگان ایران باهمکاری انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان، انستیتو گوته بهمدت ۱۰ شب، با شعرخوانی و سخنرانی در باغ انجمن فرهنگی روابط ایران-آلمان برگزار شد، بهشعرخوانی پرداخت. اخیراً فایل صوتی شعرخوانی او در برخی سایتهای اینترنتی منتشر شدهاست.
آرامگاه وی در کنار مزار همسرش در بهشتزهرا است.
آثار:
۱- پشت چپرهای زمستانی؛ شماره کتابشناسی ملی: ۲۰۴۹۸۳۴ بیجا، بینا ۶۸ صفحه ۱۳۴۶
۲- پاییز: شعرهای تازه؛ شماره کتابشناسی ملی: ۱۲۰۳۵۵۱ تهران، نشر پاچنگ ۸۰ صفحه ۱۳۴۸ "این کتاب در سالهای بعد، مجوز انتشار دوباره گرفت"
۳- نعره جوان؛ شماره کتابشناسی ملی: ۲۰۵۱۰۶۴ تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر ۱۳۴۹
۴- شبیخون؛ شماره کتابشناسی ملی: ۶۱۳۶۰ تهران، انتشارات رواق ۱۳۵۷
۵- عشق معنی میکند حرف مرا "مجموعه شعرها از ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۸" تهران، نشرنوشه ۱۳۸۱
۶- فیلم کوتاه شکفتن بهعنوان پایاننامه کارشناسی دانشکده هنرهای دراماتیک دانشکده فیلم و تلویزیون با درجه خوب.
https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#سیروس_مشفقی | 6 | 0 | Loading... |
30 ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۰ خرداد سالروز درگذشت محمود اعتمادزاده "م.ا.بهآذین"
(زاده ۲۳ دی ۱۲۹۳ رشت -- درگذشته ۱۰ خرداد ۱۳۸۵ تهران) فعال سیاسی، نویسنده و مترجم
او شهرتش از زمان ریاست کانون نویسندگان آغاز شد و شروع فعالیتهای ادبیاش را از سال ۱۳۲۰ زمانی که قهرمان مجروح دوران جنگ بود، با انتشار داستانهای کوتاه آغاز کرد. وی نوشتهها و داستانهای کوتاهِ بیشتری در طولِ سالیان پسین بهرشته تحریر درآورد و با ترجمه آثار بالزاک و شولوخوف و نگارشِ خاطرات و تجربیاتش از زندانهای دهه ۱۳۵۰ به زندگی ادبیاش ادامه داد.
او آموزش ابتدایی را در رشت، سه سال اول متوسطه را در مشهد و سه سال آخر متوسطه را در تهران ادامه داد. در سال ۱۳۱۱ جزو دانشجویان اعزامی ایران بهفرانسه رفت و تا دیماه ۱۳۱۷ در فرانسه ماند. زبان فرانسوی را آموخت و از دانشکده مهندسی دریایی برِست (Brest) و دانشکده مهندسی ساختمان دریایی در پاریس گواهینامه گرفت.
او پس از بازگشت به ایران بهنیروی دریایی پیوست و با درجه ستوان دوم مهندس نیروی دریایی در خرمشهر مشغول بهکار شد. دوسال بعد بهنیروی دریایی در بندرانزلی منتقل شد و ریاست تعمیرگاه این نیرو بهعهدهاش گذاشته شد.
وی در چهارم شهریور ۱۳۲۰ در جریان اشغال ایران و بمباران در بندرانزلی زخمی برداشت که منجر بهقطع دست چپ او و اتکایش به دست راست شد. چندی بعد، برای رهایی از قیدهایی که افسر نیروی دریایی بودن برای فعالیت سیاسی و ادبیاش ایجاد کرده بود، استعفا داد و سرانجام در بهار ۱۳۲۳ بهگفته خودش "رشته" توانفرسای خدمت نظامی از گردنش باز شد و بهوزارت فرهنگ انتقال یافت. او سالهایی را بهتدریس خصوصی زبان فرانسوی، تدریس ریاضی در دبیرستانها و کار در کتابخانه ملی - در دایره روزنامهها و مجلات - گذراند. چند هفتهای هم در دوره وزارت دکتر کشاورز، در سال ۱۳۲۵ سمت معاونت فرهنگ گیلان بهعهدهاش بود و از آن پس تا پایان عمر، زندگی او بهفعالیت سیاسی و اجتماعی و بهترجمه و نویسندگی گذشت.
https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#محمود_اعتماد_زاده #به_آذین | 14 | 0 | Loading... |
31 🖱بالاجا سؤزلۆک | فرهنگ لغت کوچک
💎 مله مک//ناله کردن
💎 اَله مک//اَلک کردن
💎 بیلمه مک//نفهمیدن
💎 یؽغؽشماق//جمع شدن
💎 اۇیماق//سرگرم شدن
💎 کله مک//انباشتن
💎 سیلکَله مک//تکاندن
💎 کؤک//ریشه
💎 سئچمک//برگزیدن،ورچیدن
💎 املیک//شیرخوار
💎 چیله مک//افشاندن
💎 سۏلماق//رنگ باختن
💎 دۇیماق//حس کردن
💎 سۇسماق//ساکت شدن
💎 قؽشقؽرماق//فریاد کشیدن
💎 چؽغؽرماق//جیغ کشیدن
💎 داغؽلماق//داغون شدن
💎 دۏیماق//سیر شدن
💎 بله مک//قنداق کردن
💎 چۆرۆمک//پوسیدن
💎 ساتقؽن//خود فروخته
💎 سۆرۆ//گروه،دسته
💎 یاساق//ممنوع
💎 نیسگیل//حسرت به دل
💎 بۆرۆمک//فرا گرفتن
💎 پیله مک//فوت کردن | 22 | 0 | Loading... |
32 لغتشناس نهای جانِ من، خطا اینجاست!
یادداشتی دربارۀ واژهگزینیهای فرهنگستان
هر بار که فرهنگستان واژهای برساخته، غوغایی بهپا شده که این دیگر چیست! از تعارفات اگر بگذریم، اذعان میکنیم که جانمایۀ این غوغاها علمی و لغوی نیست، بلکه سیاسی و اجتماعی است.
فرهنگستان اسماً و رسماً نهادی حکومتی است، هرچند دخالتِ حکومت در آن نزدیکِ صفر است؛ اما چون رئیسِ فرهنگستان از رجالِ حکومت است، هر بار که خبری از فرهنگستان منتشر میشود، خشمِ مردم از حکومت گریبانِ فرهنگستان را هم میگیرد.
بااینحال نمیشود و نمیباید که خاستگاهِ همۀ اعتراضات به لغات را صرفاً سیاسی دانست و به حساسیتهای زبانیِ مردم توجه نکرد. واقعیت این است که برخی از این اعتراضات، بهسببِ ناآگاهیِ مردم از فرایندِ واژهگزینی است.
مردم میانِ واژههای علمی و واژههای عمومی فرقی نمیگذارند و برای همین همه را به یک چشم میبینند و با یک چوب میرانند، حالآنکه کارِ فرهنگستان اصلاً و اصولاً برابرسازی برای واژههای علمی است، نه فقط واژههای عمومی!
در فایلِ پیدیافِ درپیآمده، کوشیدهام با توجه به تجربۀ دانشجوییِ خودم در فرهنگستان و نیز با استفاده از مفاهیمِ اصطلاحشناسی و زبانشناسی، بر مبنای سه موضوع زیر، به علتهای عجیبنمودن و ملموسنبودنِ واژههای فرهنگستان بپردازم:
۱. تفاوتِ شرایطِ حاکم بر فضای علمی با شرایطِ حاکم بر فضای عمومی در زمینۀ واژهپردازی
۲. تفاوتِ واژگانیِ واژههای علمیِ تخصصی با واژههای روزمرۀ عمومی در زمینۀ واژهسازی
۳. تفاوتِ معنایی و مفهومیِ واژههای علمیِ تخصصی با واژههای روزمرۀ عمومی
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 3 | 0 | Loading... |
33 سواد
بگذارید معانیِ درونزبانی و برونزبانیِ این اصطلاحِ «سواد» را در حدِ توان بررسیم تا بهتر بتوانیم دربارهاش غور کنیم. معمولاً وقتی مردم میگویند فلان شخص باسواد است، منظورشان دو حالت بیشتر نیست:
یکی اینکه از نظرِ زبان و بیان قدَر است، و دیگری اینکه از نظرِ دانشِ عمومی یا تخصصی بهرهی وافر دارد. البته من اضافه بر این دو حالت به وجودِ یک حالتِ سوم هم معتقدم و آن اندیشهی نظاممند است؛ یعنی آن نیروی سازماندهنده که میتواند هر چیزی را به مناسبترین وجهِ لازم تبدیل کند و ارائه دهد.
پس درکل به سه حالت میتوانیم سواد را تعبیر کنیم. سواد در دو معنای اولش کاملاً معیّن است. دانشِ علمی و زبانی را باید متناسب با نیازِ نوشته و مخاطب بروز داد. در این حالات، افراط و تفریط خود نمودی از بیسوادی است.
اما سواد در معنای سومش میتواند در هر نوشتهای سریان یابد و جلوه کند. این جنس سواد را البته افرادِ کمتری متوجه میشوند و از عهدهی تجزیهاش برمیآیند؛ ولی همگان از بود و نبودش لذت و رنج میبرند. تلاشِ من در همه حال نمودنِ این حالتِ سومِ سواد است.
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 21 | 0 | Loading... |
34 هفت نکته دربارهٔ خلاقیت زبانی
۱. اگر بخواهیم همیشه خلاق باشیم و همواره خلاق بمانیم، نمیتوانیم به چند تکنیک خاص بسنده کنیم، بلکه میباید در درجۀ اول تعریف خلاقیت و در درجۀ دوم سازوکار ذهن را بهطور کلی دریابیم. البته توجه ویژه به خلاقیت در زبان بهعنوان مهمترین ابزار ابراز رفتارهای شناختی انسان هم در این میان بایسته است.
۲. واژهشناسی در ظاهر به واژهسازی و خلاقیت زبانی مربوط نیست، اما در واقع موتور مولد واژهسازی و بروز خلاقیت زبانی است؛ چراکه برای ساختن واژه باید نخست ادوات آن را شناخت و این شناخت ادوات از تأمل در اجزای واژههای موجود و قواعد حاکم بر ترکیب آن اجزا به دست میآید.
۳. اگر پیش از هر کاری مبنا داشته باشیم، بهمراتب بهتر میتوانیم آن کار را انجام دهیم و پس از انجامش کیفیت کارمان را بسنجیم. واژهسازی هم از این اصل مستثنا نیست. بسیاری اوقات، علت واژهسازی ناشیانۀ واژهساز کمبود دانش واژگانی او نیست، بلکه علتش دانش اندک او از مبانی مفهومی و سازوکارهای ذهنی در واژهسازی است.
۴. شناخت جایگاه و کاربرد وندها و بررسی و طبقهبندی آنها بهصورت موضوعی راز واژهسازی حرفهای و خلاقیت همیشگی است.
۵. اگر هم نگوییم عمدۀ متونِ این روزهای دانشگاهها و نشرهای امروز ایران ترجمه است، دستکم بخش مهمی از این متون حاصل ترجمه یا تحت تأثیر ترجمه است. این موضوع به خودی خود نه بد است و نه خوب؛ اما از دید واژهسازی اهمیت دارد، چراکه واژهساز باید با اقتضائات آن زبان مبدأ و ترجمه از آن زبان آشنا باشد.
۶. خلاقیت در سطح نحوی هرچند در حد محدود اما بهطور مؤثری نمود دارد. شاید بتوان گفت اسکلت متن جملاتاند و این اسکلت با نحو زبان به هم پیوند میخورند و با هم معنا میسازند؛ از این رو استفادۀ هنرمندانه و بهینه از این امکان زبانی میتواند وجه تمایز و مزیت رقابتی نویسنده در مقایسه با همکاران یا رقیبان باشد.
۷. سازوکار زبان بسیار پیچیدهتر از آن است که به چند ضابطۀ دستوری، اعم از صرفی و نحوی، محدود و ختم گردد. پشتوانههای فرهنگی و اقتضائات اجتماعی وقتی در کنار سازوکارهای شناختی و ادراکی قرار میگیرند، میتوانند میدان وسیعی برای بروز خلاقیت و اثرگذاری پدید آورند.
👈نورمحمدی
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 3 | 0 | Loading... |
35 چرا یادگیری درستنوشتن برای همگان واجب است؟
اگر از شعارهای نخنما و تکراری بگذریم و قدری واقعبین و کاربردگرا شویم، میبینیم که برخلاف آنچه در نگاه اول به چشم میآید، دانش و هنر نوشتن و البته درست و زیبا و دقیق نوشتن، آنقدرها هم که گمان میکنیم کمکاربرد و دستِچندم نیست.
تقاضانامهای که خطاب به فلان اداره و بَهمان مدیر مینویسیم، قراردادنامهای که با کارفرما یا کارمندمان تنظیم میکنیم، پایاننامهای که در پایان تحصیلمان تألیف میکنیم، گزارشنامه و سفرنامهای که بهقصد ثبت وقایع و تجارب تحریر میکنیم، شکایتنامهای که برای دادگستری تنظیم میکنیم، یا اندکی خاصتر و هنریتر، داستان و نمایشنامه و فیلمنامهای که بهعنوان اثری هنری خلق میکنیم، هر یک نمونهای از انواع نوشتن است.
نوشتن و انواع آن باز هم بیشتر از اینها در زندگی روزمره نقش دارد. هنگام پرکردن فرمها و اظهارنامهها، موقع فرستادن پیامها و پیامکها، و حتی حین درج لیست خرید و ثبت دخلوخرج روزانه، دانش و هنر نوشتن کارساز و دستگیر خواهد بود؛ چراکه نوشتنْ بسیار فراتر از صرفاً چیدن حروف روی صفحات است.
نوشتن گونهای از اندیشیدن است، گونهای که بهنسبت گفتارْ دقیقتر و سنجیدهتر و مستندتر است و از همین بابت در بسیاری از بزنگاهها یار و کمککار میگردد. بگذریم از اینکه مهمترین دستآورد انسان، یعنی تمدن بشری، در بستر نوشتار شکل گرفته و بر مدار آن جریان یافته است.
باری، همانطور که برخورداری از این دانش و هنر میتواند کاروان زندگی را پیش براند و حتی شخص را از آن قافله پیش بیندازد، نابرخورداری از آن هم میتواند در مسیر زندگی آدم دستانداز بسازد و قطار پیشرفت را به ورطۀ سکون و رکود بیندازد.
پیامی بدخوان و چندمعنا که موجب رنجیدن یا گیجشدن مخاطب شده، رسالهای که چندین بار بیشتر از آنچه واقعاً نیاز بوده مکتوب و اصلاح گشته، قرارداد یا اظهاریهای که بهسبب مبهمبودن و دقیقنبودنْ خسارت و مرارت به بار آورده، نامهای که بهخاطر ایجاز مخل یا اطناب ممل یا اصلاً خوانده نشده یا در وصول و حصول منظور و مقصود نویسنده ناکام مانده، و هزاران نمونۀ ریز و درشت دیگری که رخ نمیداد اگر شخصْ مختصری از خموچم نوشتن آگاهتر و در هزارتوی آن واردتر میبود، نمودی است از آنچه گفته آمد.
#زبان #نگارش #ویرایش #
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 10 | 0 | Loading... |
36 نسبت نوازندگی با نویسندگی
در موسیقی، مفهومی داریم بهنامِ «موتیف». موتیف کوچکترین واحدِ دارای مفهوم است. «تِم» نیز مفهومی موسیقایی است که از چند موتیف ساخته میشود و بخشی از جمله را تشکیل میدهد.
چنانچه بخواهیم این سازهها را با سازههای زبان تطبیق بدهیم، شاید غلط نباشد اگر موتیف را معادل «کلمه» و تِم را معادل «عبارت» بدانیم؛ همچنانکه در زبان هم از ترکیبِ کلمهها عبارتها و از ترکیبِ عبارتها جملهها ساخته میشوند.
نوازندگان برای تمرینِ نواختن یا ساختنِ یک قطعه، سالها روشمندانه و نظاممندانه، جملههای خاص و قطعههای پیشین را میشنوند و بارها موتیفها و تِمهای آن را تحلیل و تمرین میکنند. این کار آنقدر تکرار میشود که اصطلاحاً ملکهٔ ذهن نوازنده میگردد و او در بداههنوازی و آهنگسازی، آن موتیف یا تم یا جمله یا آمیزهای بدیع از همهٔ آنها را ناخودآگاه به کار میگیرد.
اما حین بداههنوازی، نوازنده دیگر چندان ذهنش را مشغول انتخاب موتیفها و تمها و جملهها نمیکند، بلکه عناصری که سالها شنیده و نواخته است، عیناً یا بهطرزی نو، بر مغز و دست وی جاری میشوند. این پدیده موجب میشود بخش عمدهٔ فکر نوازنده به حفظ ضرب و ضربآهنگ و انسجام ساختاری قطعه اختصاص یابد.
چنین پدیدهای برای نویسندهٔ ورزیده نیز رخ میدهد. او سالها آنقدر متن خوانده است و جملات و عبارات و کلماتش را تحلیل و تمرین کرده است که موقع نوشتن، انتخاب آن عناصر دیگر توان و زمان چندانی از او نمیگیرد و میتواند با فکری آزادتر به پرداختِ هرچه آمودهتر و آزمودهتر نوشتهاش بپردازد.
اما آنچه گفتم بِدان معنا نیست که نویسنده یا نوازندهٔ ورزیده در انتخاب واژهها یا موتیفها دقت نمیکند؛ بلکه بدین معناست که بر اثر تمرین بسیار، واژهآگاهی یا موتیفآگاهیِ وی بهقدری رشد یافته است که پردازش زبانی یا موسیقایی برایش بهنسبتِ تازهکاران بسیار سریعتر و آسانتر است. البته نمیتوان ادعا کرد که آنچه کهنهکاران برمیگزینند لزوماً دقیقترین گزینه است و نمونهٔ بهتری از آن نیست.
در موسیقی، نوازنده و بهخصوص آهنگساز، انواع سبکها را بسیار گوش میدهد و مدتها بر سبک یا نوازندهٔ خاصی تمرکز میکند تا بتواند خصوصیات آن سبک یا آن شخص را دریابد، و آن گاه که بر آن اِشراف مییابد، میتواند شبیهسازی یا تقلیدش کند. اینگونه است که نوازنده آهنگی میسازد که رنگوبوی آهنگهای موتسارت را میدهد، حالآنکه موتسارت آن آهنگ را نساخته است.
در نوشتن هم نویسنده با مطالعهٔ متمرکز و فشردهٔ آثار یک سبک یا یک شخص، قادر است بر ویژگیهای بارزِ آن مسلط شود و متنی بنویسد که کاملاً شبیه نوشتهای معیّن است، اما آن نوشته از قلم نویسندگان آن سبک نتراویده است. این کار اگرچه ممکن است هیچگاه بهصورت مستقیم به کار نویسنده نیاید، اما توان نویسنده را در انعطافِ نثری افزایش میدهد و او را در بهکارگیری انواع سبکها توانا میسازد.
#زبان #موسیقی #نگارش
#نویسنده #نوازنده
معین پایدار، ۰۴ خرداد ۱۴۰۳
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 13 | 0 | Loading... |
37 ☘️ ☘️ برگی از تقویم تاریخ ☘️ ☘️
۹ خرداد سالروز درگذشت فریدون توللی
(زاده سال ۱۲۹۸ شیراز -- درگذشته ۹ خرداد ۱۳۶۴ تهران) شاعر
او در رشته باستانشناسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و بهکار باستانشناسی روی آورد و تا امرداد ۱۳۳۲ چندی رئیس اداره باستانشناسی استان فارس بود. همچنین به عنوان دستيار باستانشناس معروف گريشمن در حفاريهاى شوش شركت داشت.
پس از شهریور ۱۳۲۰ وارد فعالیتهای سیاسی شده بود و به نوشتن مقالات سیاسی در نشریات حزب توده و مجموعه سیاسی طنزآمیزی با نام «التفاصیل» میپرداخت. اما چندی بعد از فعالیتهای سیاسی دست کشید و در کتابخانه دانشگاه پهلوی شیراز بهکار مشغول شد و بر اثر آشنایی با نیمایوشیج در شعر، بهشیوه جدید گرایش یافت و به یکی از پیشروان آن تبدیل شد. دفترهای شعر «رها» و «نافه» او محصول همین دوران است. او بعدها به مخالفت با فرم آزاد نیمایی پرداخت و مجموعهای از غزل و قصیده به شیوه قدیم را با نام «پویه» منتشر کرد.
شعر او عمدتاً شعری عاشقانه، رمانتیک و احساساتی است: با تصاویر، واژهها و ترکیبهای فریبنده خوشاهنگ، که با بیان شاعرانه احساسات فردی، بیش از هر چیز از کامجوییهای جسمانی سخن میگوید و توفیقش در شاعری، به سبب همین شعرهاست. او در سرودن شعر عاشقانه بهشیوه نو، روزگاری پیشرو و نظریهپرداز بود و در این زمینه سهم بزرگی دارد و با زبان فرانسه آشنایی داشت و اشعاری از شاعران فرانسه زبان را به فارسی برگرداندهاست.
ویژهنامه توللی در شماره ۸۵ مجله بخارا با مقالاتی از شفیعی کدکنی، افشینوفایی، مهدی فیروزیان، سعیدی سیرجانی و... در زمستان ۱۳۹۰ منتشر شدهاست.
دفتر اشعار:
التفاصیل (۱۳۲۴)
رها (۱۳۲۹)
کاروان (۱۳۳۱)
نافه (۱۳۴۰)
پویه (۱۳۴۵)
شگرف (۱۳۵۳)
بازگشت (۱۳۶۹)
کابوس (۱۳۸۶)
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#فریدون_توللی | 4 | 0 | Loading... |
38 ☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘
۹ خرداد سالروز درگذشت مهدی آذر
(زاده سال ۱۲۸۰ مشهد -- درگذشته ۹ خرداد ۱۳۷۳ شیکاگو) پزشک و سیاستمدار
او در سال ۱۳۰۲ وارد مدرسهعالی طب دارالفنون شد و در سال ۱۳۰۷ دکترا گرفت. سپس برای ادامه تحصیل بهپاریس رفت و در سال ۱۳۱۳ در گرایش بیماریهای داخلی از دانشگاه پاریس تخصص دریافت کرد. پس از بازگشت به ایران مسئولیتهایی را در بیمارستانهای مختلف، به عهده گرفت و در سال ۱۳۲۸ استاد دانشکده پزشکی شد. وی پایهگذار رشته طب داخلی در ایران است.
او در دولت دکتر مصدق سال ۱۳۳۱ وزیر فرهنگ بود و در ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ دستگیر و زندانی شد.
او جزو هیئت مؤسس جبهه ملی دوم بود و در کنگره جبهه ملی در سال ۱۳۴۱ به سمت نایب اول کنگره انتخاب شد و یکی از ۱۰ نفر اول منتخب کنگره، برای شورای مرکزی جبهه ملی ایران بود.
پس از ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ در اعلامیه فرماندار نظامی تهران، از مردم خواسته شده بود محل پنهان شدن برخی را اعلام کنند که نام مهدی آذر و تعدادی از دوستان دکتر مصدق در این فهرست بود. وی در ۲۷ دی ۱۳۳۲ از زندان آزاد شد و در ۱ بهمن ۱۳۴۰ بهدنبال ناآرامیهای دانشگاهها بازداشت شد. در ۷ شهریور ۱۳۵۷، ۱۴ حزب سیاسی در ایران اعلام موجودیت کردند که او جزو منفردین بود.
وی بهعلت اینکه پزشک مورد اعتماد دکتر مصدق بود در زمان بستری ایشان برای معالجه در بیمارستان نجمیه و سپس در منزل مصدق بهعنوان پزشک معالج فعالیت داشت و از معدود کسانی بود که در هنگام درگذشت مصدق در احمدآباد، حضور داشت.
او از ابتدای شروع فعالیتهای جبهه ملی چهارم دوباره در عرصه سیاست گام نهاد و بههمراه مسعود حجازی، پرویز ورجاوند، قاسم لباسچی، مهدی غضنفری، علیاکبر محمودیان و حسین موسویان بهعضویت در هیئت اجرایی جبهه ملی چهارم انتخاب شد و پس از کنارهگیری مهندس حسیبی بهریاست شورای مرکزی جبهه ملی ایران برگزیده شد.
او نشریه پیام جبهه ملی ایران را بهعنوان ارگان رسمی جبهه ملی تأسیس کرد و صاحب امتیاز آن بود. این نشریه هفتهای سه شماره منتشر میشد و اصغر پارسا مدیر مسئول روزنامه و حسین موسویان مدیر اجرایی آن بود.
پس از اعلام ارتداد جبهه ملی، دکتر آذر بهمدت چندین ماه بهصورت مخفیانه در ایران زندگی میکرد و سرانجام از طریق مرز کردستان از کشور خارج شد و به آمریکا رفت و در شیکاگو زندگی میکرد.
دکتر آذر طی چند مصاحبه "۸ نوار مصاحبه" با دکتر حبیب لاجوردی زندگانی خود و نظراتش را پیرامون تاریخ معاصر در پروژه تاریخ شفاهی ایران - دانشگاه هاروارد - مرکز مطالعات خاورمیانه شرح دادهاست.
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#مهدی_آذر | 5 | 0 | Loading... |
39 اطوار یا اطفار؟
به نظرِ شما، کدام یک از صورتهای عنوان درست است؟ با جستوجو در چهار فرهنگِ دهخدا و معین و عمید و سخن دربارۀ هر کدام از آن واژهها به اطلاعاتِ زیر دست مییابیم:
اَطوار [Ɂatvār]: جمعِ طور [towr] بهمعنای
حالتها، کیفیتها، هیئتها، حالها، وضعها، حرکات و رفتار بیمزه، اَدا، ژست، قِر، ناز، اَشکال، اَنحا، روشها، کردارها، رفتارها، گونهها، نوعها
اَطفار [Ɂatfār]: دراَصل، جمعِ طور [towr] بنابراین نگاه کنید به اَطوار
فرهنگهای معین و عمید مدخلِ «اَطفار» را ثبت نکردهاند؛ ولی بهگواهیِ فرهنگهای دهخدا و سخن «اَطفار» صورتِ عامیانۀ «اَطوار» است.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که دستِکم در نوشتار، صورتِ معیارِ این واژه «اَدا و اَطوار» است. اکنون این پرسش مطرح میشود که اگر این دو واژه در معنا با هم تمایزی ندارند، پس چرا «اَطوار» به «اَطفار» تبدیل شده است. پاسخِ این پرسش را باید در واجشناسی جُست.
همان گونه که در آوانگاریِ دو واژۀ «اَطوار» و «اَطفار» میبینیم، واجهای /v/ و /f/ هر یک بعد از واجِ /t/ قرار گرفته است. ویژگیهای این سه واج به شرحِ زیر است:
واجِ /v/: صامت، لبیدندانی، سایشی، باواک
واجِ /f/: صامت، لبیدندانی، سایشی، بیواک
واجِ /t/: صامت، دندانیلثوی، انسدادی، بیواک
هر واج بر اثرِ مجاورت با واجهای قبل و بعد از خود و نیز اثرپذیری از آن واجها، به گونهای خاص تلفظ میشود. این گونههای خاص را در واجشناسی اصطلاحاً «واجگونه» مینامیم.
واجِ /v/ در واجشناسی دستِکم هفت نوع واجگونۀ حائزِ اهمیت دارد. یکی از این انواعِ واجگونۀ «نیمواکرفته» است که در این دو موقعیت پدید میآید:
۱. در پایانِ واژه، قبل از سکوت و پس از صامتهای باواک
۲. در آغازِ هجای تکیهدار، پس از صامتهای بیواک
چنانکه پیداست، موقعیتِ واج /v/ در واژۀ «اَطوار [Ɂatvār]» با موردِ دوم کاملاً منطبق است؛ چون هم در آغازِ هجای تکیهدار واقع شده، هم پس از صامتِ بیواک که در این واژه همان واجِ /t/ است قرار گرفته است.
بنابراین واجِ /v/ در واژۀ [Ɂatvār] نیمواکرفته میشود و به سازگارترین واجگونهاش با /t/ تبدیل میگردد. این واجگونه بسیار شبیهِ واج /f/ تلفظ میشود؛ زیرا /f/ فقط از حیثِ مشخصۀ «باواکی/بیواکی» با آن واج /v/ اختلاف دارد.
با توجه به یافتههای بالا، نتیجه میگیریم که در تبدیلِ «اَطوار» به «اَطفار»، فرایندِ آواییِ «همگونیِ پیشروِ ناقص» رخ داده است. در همگونیِ پیشروِ ناقص، از دو صامتِ همنشین، آن که پیشتر است ثابت میماند و صامتی که پس از آن آمده دستخوشِ همگونی شده، برخی مشخصههای واجیِ صامتِ پیش از خود را به خود میگیرد. در این نمونه، واجِ /v/ مشخصۀ بیواکیِ واجِ /t/ را به خود گرفته و نیمواکرفته شده است.
نکته:
۱. تفاوت «واج: [phoneme]» با «واجگونه: [allophone]» در این است که واج ممیزِ معنا است، ولی واجگونه ممیزِ معنا نیست. بهبیانِ دیگر، واجگونهها شِقهای گوناگونِ تلفظیِ واجاند و دراَصلْ آوا هستند.
۲. در زبانِ فارسیِ معیارِ معاصر، در واژههایی که مقولۀ صرفیشان «اسم» است، هجای تکیهدار همیشه آخرین هجاست. مقولۀ صرفیِ «اَطوار» اسم است و آخرین هجایش «وار [vār]» است.
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 10 | 0 | Loading... |
40 نگاهی به فریدون توللی
عمری به عبث راندم وهر نقش دلاویز
بی پرده چو دریافتمش نقش خطا بود
جز مر گ که یکتا در زندان حیات است
باقی همه دیوار ه ی دروازه نما بود
توللی
مهدی پرهام درباره اخلاق توکلی می نویسد
" وقتی دست به قلم می برد . دل انسان به دنبالش کشیده می شد.درناهمواری شبیه محمد مسعود بود.
حتی درآخر عمر هم لحن آمیخته به طنز
ومزایایی که همیشه داشت برجا بود"
شعرهای کارون توللی وخانلری وگلچین گیلانی راه را برای نیما هموارتر کرد.
درمقابل حمله های رضا براهنی که توللی را عامل عقب افتادگی شعر ایران می دانست
شمس لنگرودی "
توللی را یکی از موثرترین شاعران نوپرداز ما می داند."
برای نیما شعر زندگی بود ولی برای توللی جان پناهی فاخر بود
توللی درمقدمه ی کتاب رها که بهترین دفتر شعراوست .به سنت گرایان می تازد ومی نویسد
الف ،الفاظ سنت گرایان مربوط به زندگی امروزنیست.
ب،عنصر زمان ومکان درشهر سنت گرایان مبهم است
ج،مفاهیم شعری آنان کلیشه ای ست
د، محتوا درشهر این شاعران تابع شکل است نه محتوا
توللی گاهی به نیما وپیروانش می تازد.
اما چون روح مدرنیته را درک نمی کند نمی تواند در نوگرایی به جایی برسد.
ولی حضور پر رنگ وسایه ی سنگین توکلی برسر شاعران پس از او بیانگر موفقیت شاعر
درکسب وجاهت ادبی است.
هرچند درکتابهای پویه وشگرف شاعر به تکرار خویشتن پرداخته است. ولی
درزمینه نثر کتاب التفاصیل توللی یکی ازبهترین نقیضه پردازی وطنز روزگارمان
لهراسپ،بهرامیان
https://t.me/amirnormohamadi1976 | 6 | 0 | Loading... |
Repost from علوم وفنون ادبی
#ریشه_شناسی_واژه
#مسجد
✳️ این واژه در اصل "مزگت" بوده.مسجد یک واژه ی معرب است.یعنی این که عرب ها این واژه را از فارسی به عربی برده و پس از چند دگرگونی برای آن هم خانواده ساخته اند.امروزه در کردستان و عراق و ترکیه و سوریه این واژه را به صورت مزگوت به کار می برند.واژه ای که در انگلیسی به معنی مسجد است(mosqe) و واژه ی ارمنی ( mskit) هر دو ریشه در مزگت دارد.واژه ی مزگت که در واقع مزکد است از دو بخش مز ، که به معنای خداست (به واژه ی اهورا "مز"دا توجه کنید) +کد(به معنای خانه)که هنوز در بسیاری از روستا ها و یا شهرستان ها(نواحی اطراف کاشان مانند بادرود) به خانه می گویند کده و یا کدبانو(بانوی خانه)
❇️ اکنون که دو بخش این واژه را دریافتیم می توان به راحتی گفت که معنای واژه ی مزگت(مزکد) یا مزداکده همان خانه ی خدا است.
◀️ آیا مي دانستيد............
در گويش طره اي به مسجد "مازگه mazge" می گويند.
واژه مازگه همان مزگه یا مزداگه یا مزدا گاه است که از دو بخش تشكيل شده است:
1) مزدا (تلفظ: mazdā) به معنی دانا است ؛ (خداي یکتای ایرانیان باستان)
2) گاه (پسوند ساخت اسم مکان در زبان فارسی)
بنابر این، مازگه به معنای جایگاه مزدا است.(خانه خدا)
◀️ برخی از زبان شناسان و علمای لغت بر این باورند که ریشه ی اسم "مکه" (خانه ی خدا در عربستان) نیز همان مزگه است که به علت نبود حرف " گ" در عربی به "ک" تبدیل شده و به شکل مکه در آمده است.
و به قولی دیگر:
در زبان "هورامی"-یکی از گویش های غربي ایران - به مسجد ،مزگد گفته مي شود و مسجد معرب مزگد یا مزگت است . " گد " در مزگد به معنای گدا است که مقصود از مزگد "گدا گاه هرمزد" و یا "نيازمندان به هرمزد "است.
◀️ مزگت . [ م َ گ ِ ] (اِ)
۞ نمازخانه و مسجد. (ناظم الاطباء). خانه ٔ خدا. بیت اﷲ. (برهان ). مزکت . مژگت . (زمخشری ). به معنی خانه ای که برای پرستش پروردگار بسازند و هرکس خواهد در آن بندگی وعبادت کند و آن خانه را حرمت گذارند و پاک نگهدارندو چون خانه ٔ بندگی یزدان است به یزدان نسبت دهند و چون زاء و سین و تاء و دال تبدیل یافته اند معرب آن مسجد به فتح جیم ۞ است یعنی مکان سجده کردن . (آنندراج ). مسجد. (ترجمان القرآن ) (غیاث ) ۞ (رشیدی ) (دهار) (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 51). نمازگاه . هر جائی که برای پرستش خدا سازند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). این کلمه آرامی است و از این زبان وارد عربی و فارسی شده است : پیغامبر علیه السلام به مزگت آمد و پیش خلق این آیت بخواند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). و امروز هرکه آنجا رسیده است داند که آن ستونها و پایه ها همه از سنگ است و مزگت دمشق نیز همچنین است . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). و مزگت تمام نشد پس خویش سلیمان را وصیت کرد که آن مزگت را تمام کند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).ابوسلمه وزیر آل محمد به مزگت اندر آمد جامه ٔ سیاه پوشیده بر منبر شد و خدای عزوجل را حمد و ثنا کرد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). خدای تعالی بسوی زکریا وحی فرستاد که مادر مریم را بگوی که من این دختر را از تو به پسری قبول کردم و او را به مزگت آور و محرر کن و هرگز به مزگت اندر دختر نبوده زیرا که زن حایض شود و زن حایض را به مزگت نشاید آمدن . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). و اندر بیت المقدس مزگتی است که مسلمانان از هر جائی آنجا شوند به زیارت . (حدود العالم ). لهاسا، شهرکیست و اندر وی بتخانه هاست و یک مزگت مسلمانان است و اندروی مسلمانانند اندک . (حدودالعالم ). مشتری دلالت داردبر مزگت ها و منبرها و کنشت ها و کلیسا. (التفهیم ).
ببست رهگذر دیو و بیخ کفر بکند
بجای بتکده بنهاد مزگت و منبر.
عنصری .
◀️ باخدای عزوجل اندر مزگت ها چیزی را مپرستید و جز یادکرد خدای چیزی دیگر مگوئید. (تفسیر کمبریج چ متینی ج 2ص 491). و ما یاد کرد ترا بر داشته کردیم تا ترا هرروز به هرمزگتی اندر پنج بانگ نماز و پنج قامت یاد کنند (در تفسیر آیه ٔ «و رَفعنا لک ذِکرَک » ازسوره ٔ انشراح ). (تفسیر کمبریج ج 2 ص 601). چون بانگ تبیره رابشنیدند برخاستند و از مزگت بیرون شدند. (تفسیر کمبریج ج 2 ص 416).
همچون کدوئی سوی نبید و سوی مزگت
آکنده به گاورس که ۞ خرواری غنجی .
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 495).
تو مشرف تری ز هر مردم
همچو بیت الحرم ز هر مزگت .
سوزنی (ازآنندراج ).
صد مرد پیر و جوان ... اندر آن مزگت نشسته اند.
(تاریخ بیهق ).
ای برادر می ندانم تا چت است
کت وطن گه دیر و گاهی مزگت است .
شیخ روزبهان .
◀️ - مزگت آدینه ؛
مسجد جامع. (منتهی الارب ). مسجد جمعه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اندر او [ اندر شهرهای حمور و سندان و سویاره وکنبایه بهندوستان ] مسلمانانند و هندوان و اندر او مزگت آدینه است و بتخانه . (حدود العالم ص 66).
https://t.me/amirnormohamadi1976
Repost from علوم وفنون ادبی
#نکته_ها_ی_آرایه_ی_ی
#حشو_و_انواع_آن
حشو در لغت به معنی « لایی لباس » است که بین آستر و رویه قرار می گیرد و بیشتر برای خوش نما کردن لباس به کار گرفته می شود. چنانکه سعدی می گوید:
قبا گر حریر است و گر پرنیان
به ناچار حشوش بود در میان
در اصطلاح « حشو » کلمه یا عبارت زایدی است که از جهت معنی در جمله بدان نیازی نیست و تعادل لفظ و معنی را در جمله به هم می زند و گاه باعث فساد معنی می شود.
انواع حشو:
#حشو_ملیح :
یعنی افزودن کلمه یا عبارتی که در معنی جمله بدان نیازی نیست ولی اغلب برای آراسته تر کردن کلام آن را در جمله به کار می برند؛ مانند جملات معترضه شامل : دعا، نفرین، ندا، تحسین، تقبیح، سوگند، توضیح و ...
مثال :
علی – علیه السلام – فرمودند. پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – فرمودند.
شیطان – لعنة الله علیه – از امر خدا سرپیچی کرد.
دیروز علی را – که قبلا به شما معرفی کرده بودم – دیدم.
در مثال های بالا عبارات داخل دو خط فاصله حشو ملیح است.
#حشو_قبیح :
حشو قبیح آوردن حرف، کلمه یا عبارت نابجایی است که زاید بر معنی است و گاه باعث فساد و انحراف معنی نیز می شود. حشو قبیح یکی از انواع انحراف از زبان معیار محسوب می شود و به طور جد باید از آن پرهیز کرد. حشو قبیح انواع مختلفی دارد که برای نمونه به پاره ای از آن ها اشاره می شود:
#تاتولوژی
تاتولوژی یعنی پی در پی آوردن کلمات هم معنی ( مترادف ) در جمله است بدون آن که به وجود همه ی آن ها نیاز باشد. در زبان عربی به آن « الغاء » یعنی بیهوده گویی می گویند.
مثال:
دوست عزیز، گرامی و محترم!
ملت شجاع، دلیر و نترس ایران!
ذهنیت بر عینیت برتری و تفوق دارد.
حقیقت آن در جهان برتر و اعلی وجود دارد.
هر روز شاهد اختراعات بدیع و ابداعات جدید هستیم.
هول و هراس و ترس و لرز سراسر وجودش را فراگرفته بود.
او به گناه خود اقرار و اعتراف کرد.
در این اثر توانایی های خود را در پهنه موسع و مبسوط داستان نویسی آزموده است.
ویلیامز به طور متوسط و میانگین هر سال یک داستان به خامه قلم درآورده است.
#دراز_نویسی
به کاربردن واژگان یا عبارت های پر تعداد، درازگویی و پرگویی در نوشته که متاثر از زبان محاوره و نثر منشیانه است.
مثال :
تیم فوتبال ایران بازی را به سود خود به پایان رساند.
تیم فوتبال ایران بازی را برد.
قانون کار در مجلس مورد تصویب قرار گرفت.
قانون کار در مجلس تصویب شد.
شیخ نهایت احترام را در حق وی مرعی داشت و استقبال گرمی از وی به عمل آورد.
شیخ در نهایت احترام از وی استقبال کرد.
دانشجویان از این موزه بازدید به عمل آوردند( بازدید کردند).
شورای شهر تهران در این جلسه مشکلات شهری را مورد امعان نظر قرار داد( بررسی کرد ).
و از این قبیل است:
به رشته تحریر درآوردن ( نوشتن )
مورد استفاده قرار دادن ( استفاده کردن )
به منصه ظهور رساندن ( ظاهر شدن )
حضور به هم رساندن ( حاضر شدن )
اطلاع حاصل کردن ( اطلاع یافتن )
به موقع اجراگذاشتن ( اجرا کردن )
به قتل رساندن ( کشتن )
#حشو_زاید
به کار بردن دو کلمه در حالیکه یکی از آن دو مفهوم دیگری را در بر داشته باشد؛ مثال:
برعلیه ( علیه : بر او )
دو طفلان مسلم ( طفلان : دو طفل )
مثمر ثمر ( مثمر : ثمر داشتن )
تهویه هوا ( تهویه : جابجا کردن هوا )
موارد مورد نیاز ( موارد : جمع مورد )
سنگ حجر الاسود ( حجر : سنگ )
سیر گردش کار ( گردش : سیر )
بورسیه بگیر ( بورسیه : گیرنده کمک هزینه تحصیلی )
بر له ( له : برای او، به سود او )
مفید فایده ( مفید : فایده داشتن )
تحدید حدود ( تحدید: مشخص کردن حدود )
جنازه مرده ( جنازه : جسد مرده )
خاندان بنی عباس ( بنی: خاندان )
سال عام الفیل ( عام : سال )
مثال:
همسر این مرد 25 سال سن دارد ( سن : زاید )
علت این نامگذاری به آن جهت است که ... ( به ... جهت : زاید )
از قبل پیش بینی کرده بودم ( از قبل : زاید )
تدوین : مریم یوسف زاده
https://t.me/amirnormohamadi1976
Repost from علوم وفنون ادبی
#نکته_ها_ی_آرایه_ی_ی
#حشو_و_انواع_آن
حشو در لغت به معنی « لایی لباس » است که بین آستر و رویه قرار می گیرد و بیشتر برای خوش نما کردن لباس به کار گرفته می شود. چنانکه سعدی می گوید:
قبا گر حریر است و گر پرنیان
به ناچار حشوش بود در میان
در اصطلاح « حشو » کلمه یا عبارت زایدی است که از جهت معنی در جمله بدان نیازی نیست و تعادل لفظ و معنی را در جمله به هم می زند و گاه باعث فساد معنی می شود.
انواع حشو:
#حشو_ملیح :
یعنی افزودن کلمه یا عبارتی که در معنی جمله بدان نیازی نیست ولی اغلب برای آراسته تر کردن کلام آن را در جمله به کار می برند؛ مانند جملات معترضه شامل : دعا، نفرین، ندا، تحسین، تقبیح، سوگند، توضیح و ...
مثال :
علی – علیه السلام – فرمودند. پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – فرمودند.
شیطان – لعنة الله علیه – از امر خدا سرپیچی کرد.
دیروز علی را – که قبلا به شما معرفی کرده بودم – دیدم.
در مثال های بالا عبارات داخل دو خط فاصله حشو ملیح است.
#حشو_قبیح :
حشو قبیح آوردن حرف، کلمه یا عبارت نابجایی است که زاید بر معنی است و گاه باعث فساد و انحراف معنی نیز می شود. حشو قبیح یکی از انواع انحراف از زبان معیار محسوب می شود و به طور جد باید از آن پرهیز کرد. حشو قبیح انواع مختلفی دارد که برای نمونه به پاره ای از آن ها اشاره می شود
#تاتولوژی
تاتولوژی یعنی پی در پی آوردن کلمات هم معنی ( مترادف ) در جمله است بدون آن که به وجود همه ی آن ها نیاز باشد. در زبان عربی به آن « الغاء » یعنی بیهوده گویی می گویند.
مثال:
دوست عزیز، گرامی و محترم!
ملت شجاع، دلیر و نترس ایران!
ذهنیت بر عینیت برتری و تفوق دارد.
حقیقت آن در جهان برتر و اعلی وجود دارد.
هر روز شاهد اختراعات بدیع و ابداعات جدید هستیم.
هول و هراس و ترس و لرز سراسر وجودش را فراگرفته بود.
او به گناه خود اقرار و اعتراف کرد.
در این اثر توانایی های خود را در پهنه موسع و مبسوط داستان نویسی آزموده است.
ویلیامز به طور متوسط و میانگین هر سال یک داستان به خامه قلم درآورده است.
#دراز_نویسی
به کاربردن واژگان یا عبارت های پر تعداد، درازگویی و پرگویی در نوشته که متاثر از زبان محاوره و نثر منشیانه است.
مثال :
تیم فوتبال ایران بازی را به سود خود به پایان رساند.
تیم فوتبال ایران بازی را برد.
قانون کار در مجلس مورد تصویب قرار گرفت.
قانون کار در مجلس تصویب شد.
شیخ نهایت احترام را در حق وی مرعی داشت و استقبال گرمی از وی به عمل آورد.
شیخ در نهایت احترام از وی استقبال کرد.
دانشجویان از این موزه بازدید به عمل آوردند( بازدید کردند).
شورای شهر تهران در این جلسه مشکلات شهری را مورد امعان نظر قرار داد( بررسی کرد ).
و از این قبیل است:
به رشته تحریر درآوردن ( نوشتن )
مورد استفاده قرار دادن ( استفاده کردن )
به منصه ظهور رساندن ( ظاهر شدن )
حضور به هم رساندن ( حاضر شدن )
اطلاع حاصل کردن ( اطلاع یافتن )
به موقع اجراگذاشتن ( اجرا کردن )
به قتل رساندن ( کشتن )
#حشو_زاید
به کار بردن دو کلمه در حالیکه یکی از آن دو مفهوم دیگری را در بر داشته باشد؛ مثال:
برعلیه ( علیه : بر او )
دو طفلان مسلم ( طفلان : دو طفل )
مثمر ثمر ( مثمر : ثمر داشتن )
تهویه هوا ( تهویه : جابجا کردن هوا )
موارد مورد نیاز ( موارد : جمع مورد )
سنگ حجر الاسود ( حجر : سنگ )
سیر گردش کار ( گردش : سیر )
بورسیه بگیر ( بورسیه : گیرنده کمک هزینه تحصیلی )
بر له ( له : برای او، به سود او )
مفید فایده ( مفید : فایده داشتن )
تحدید حدود ( تحدید: مشخص کردن حدود )
جنازه مرده ( جنازه : جسد مرده )
خاندان بنی عباس ( بنی: خاندان )
سال عام الفیل ( عام : سال )
مثال:
همسر این مرد 25 سال سن دارد ( سن : زاید )
علت این نامگذاری به آن جهت است که ... ( به ... جهت : زاید )
از قبل پیش بینی کرده بودم ( از قبل : زاید )
آموزش کامل عروض و قافیه و تقطیع هجایی و تقطیع به ارکان با ساده ترین روش ممکن
روژان حضرتی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Repost from علوم وفنون ادبی
#معنا_شناسی_واژه
#رباب
✳️ رباب در عربی به فتح و در فارسی به ضم راء تلفظ میشود
رباب و چنگ به بانگ بلند میگویند
که هوش و گوش به پیغام اهل راز کنید
(حافظ)
من دوش به کاسه رباب سحری
می نالیدم ترانه کاسه گری
(مولوی)
◀️ رباب به ویژه در خراسان محبوبیت داشته است . هر چند اعراب نیز ازین ساز آن قدر حمایت کردند تا سرانجام آن را به یک ساز ملی مبدل ساختند . واژه رباب نزد اعراب گویای چندین ساز زهی آرشه دار بوده است که ظاهرا نوعی از آن که رویه صاف و مسطح داشته به ارباب ملی اعراب تبدیل شده بود و به همین سیاق ایرانیان نیز رباب خود را (( کمانچه )) می نامیدند و آن را نام عام سازهای زهی کشیدنی خود قرار داده اند . نوع خاص و قابل تشخیص دیگر رباب ایرانی غیشک ( برابر شوشک ) اعراب است )) بهزاد باشی - تاریخ موسیقی خاور زمین - فارمر اصفهان
دو زلفونت بوه تار ربابم
چه می خواهی از این حال خرابم
(بابا طاهر )
◀️ افغان ها به ساز ساده رباب ، قیچک می گویند . رباب واژه ای ایرانی است که به تعداد زیادی از ساز های متفاوت زهی می گویند . این ساز در گذشته با کمان و در حال حاضر با مضراب نواخته می شود . در پاکستان و شمال هند در گذشته حداقل به 2 نوع ساز عود مانند رباب می گفته اند که یکی از آن دو در حال حاضر در افغانستان هنوز به همین نام متداول است
◀️ موسیقی و ساز در سرزمینهای اسلامی
#بهروز_وجدانی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Repost from علوم وفنون ادبی
#معنا_شناسی_واژه
#فر(فرّ)
✳️ همـــے تافت زو فر شاهنشهـــے
❇️ فرّ ، فرّه ، خورنـہ یا خوره در ایران باستان حائز اهمیت بسیار بود . فر عبارت از شکوه ، اقتدار ، شوکت و زیبندگـےست کہ از جانب اورمزد بـہ پیامبر ، پادشاه یا رهبر بخشیده میشود . واژگان بسیارے همچون فرخ ، ورج ، ارج ، فرمند ، فرهمند ، کیان خُره ، خُره از آن اشتقاق یافتـہاند . دکتر جهانگیر اوشیدرے واژه فرّ یا خُره فارســـے را مترادف خَرنْگَـهـہ اوستایـــے بمعناے خلاصـہ و جوهر آتش میداند .
◀️ در ایران قدیم بسیارے از نامهاے اشخاص و مکانها با این واژه همراه بوده است همچون اردشیر خوره ، فرخزاد ، کوره شاپور خواست و نیز نام یکـے از سـہ آتشکده بزرگ ایرانـــے ; آذر فرنبغ ( خورنـہ بغ یا خوره بغ ; توجـہ شود واژهء بغ بمعناے خدا و اورمزد است از همین واژه نام شهرهاے بغداد = خدا داد و افغانستان = بغانستان = خداستانده و نیز لقب امپراطور چین در شاهنامـہ و متون پارســـے ; فغفور = بغپور = پسر خدا اشتقاق یافتـہ است )
جایگاه فرّ در دریاے فراخکرت و میان او با آذر ارتباطـــے تنگاتنگ وجود دارد شاید از آنروکہ فرّ جزوے جدایـــے ناپذیر از وجود اورمزد و آفرینش اورمزدے و آذر نیز بعنوان پسر اورمزد و رابط اورمزد و آفریدگان اورمزدے شناختـہ میشدند .
◀️ در اوستا از دو گونـہ فرّ سخن بمیان میآید نخست فرّ ایرینیم خوارنو یا فرّ ایرانـــے کہ بواسطـہ همین فرّ ویژهاے کہ اورمزد براے ایرانزمین آفریده ، ایرانویج از فراوانـــے ، شکوه ، خرد و دانش برخوردار گردیده و دشمنان نمیتوانستند بر آن چیره شوند .
دو دیگر کوئینیم خوارنو یا فرّه کیانـــے کہ بـہ همـہ ایزدان و شاهنشاهان و گاه پارسایان و پهلوانان میرسد . فرّ کیانـــے از آنسبب کہ پرتوے ایزدےست تنها از آن شهریارے ، یکتاپرست ، دادگستر و درست کردار میگردد و هم ازینرو ضحاک تازے و افراسیاب تورانـــے کہ براے در اختیار گرفتن آن قربانیهاے بیشمار پیشکش کردند بهرهاے از آن نتوانستند داشت .
از دیگر سو چنانچـہ شخص صاحب فرّه دچار لغزش گردد فرّ از او گسستـہ شود همچون جمشید کہ بنابر شاهنامـہ بسبب غرور و بنابر متون اوستایـــے بسبب رواج دروغ ، فرّ در سـہ مرحلـہ بصورت مرغ وارِغَن ( شاهین ) از او جدا شد ( برطبق برخـــے متون سومین بهره فرّه جمشید بـہ گرشاسپ نیاے رستم پیوست و هم ازینرو این خاندان پهلوانانـــے بــــے همتا میگردند )
◀️ پس از جمشید شاهد ان هستیم کیکاوس نیز کہ بـہ خیال مبارزه با اورمزد بـہ فلک قدســـے گستاخـــے میکند فرّه خود را از دست میدهد.
◀️ در پایان نیز فرّه کیانـــے از پایان شهریارے گشتاسپ از ایرانزمین جدا میگردد و دیگر پادشاهـــے سزاوار فرّه نیست ، اورمزد آنرا نگاهدارے میکند تا آنکہ سوشیانت با فرّه ظهور نماید .
◀️ استاد پور داوود معتقد است فرّ بعدها با عنوان شَخینا بـہ دین یهود نفوذ کرد و یعقوب داراے شخینا بود کہ بسبب بیتابـــے در فراق یوسف از او جدا شد و سپس بدو بازگشت .
شیخ اشراق سهروردے نیز در حکمت اشراق ، کیان خَرّه ( فرّه ) را اینگونـہ تعبیر میکند ; معطـــے تایید است و نَفْس بدو روشن و قوے گردد و بـہ سبب آن گردنها او را خاضع گردد .
در فرهنگ یونان نیز ، کہ بقول بارتلد شرق شناس روســـے ; فرهنگ و ادب یونانـــے کہ در کتب خود از آن سخن گفتـہاند از تمدن کهن ایران حاصل شده است ، سخن از تیکـہ بمیان میآید کہ همچون فر ایرانـــے ، نگاهبان شهرهاست .
◀️ قابل ذکر است براے فرّه قائل بوجود جسمانـــے بودهاند همانگونـہ کہ از جمشید بصورت مرغ وارغن جدا میگردد گاه بصورت برّه در کارنامـہ اردشیر پاپکان و یا غُرم ( میش کوهـــے ) در شاهنامـہ با اردشیر پاپکان همراه میگردد کہ در بخشهاے مربوطـہ توضیح داده خواهد شد .
❇️ علـــے سپهبدی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Repost from علوم وفنون ادبی
#معنا_شناسی_وازه
#کارولن
✳️ کاروان (یادداشت لغوی)
❇️ دربارهٔ این لغت، که از قرنها قبل به زبان عربی (قَیروان) و زبانهای غربی راه یافته و غربیان کلمات کاروانسرای (با ی پایانی!) و van و vanette را نیز از آن دارند، ذکر یک نکته که ممکن است در نوشتجات فارسی نباشد گویا لازم است و آن جزء دوم این یادداشت است.* کاروان، علاوه بر معنای قافله، میدانیم که در پهلوی معنای سپاه نیز دارد. بنابراین، جزء اول آن همان کار به معنای سپاه است؛ در فارسی باستان kāra.
جزء دوم نیز اگر از دانشمند مجار اسوالد سمرنی پیروی کنیم (ص ۱۸۳۶ از مجموعهٔ مقالات او؛ با قدری تغییر در گفتهٔ او)، vahana است، یعنی جای اقامت، بر روی هم "جای اقامت سپاه". این معنای اصلی است. این vahana با āvahana در فارسی باستان به معنای آبادی یا معنایی نزدیک به آن خویشاوند است؛ در واقع، در ایرانی باستان ریشهٔ vah، که معنای اقامت کردن دارد، با پیشوند ā، یعنی ā-vah، نیز همین معنی را دارد. پس vahana مفروض و āvahana یک معنی دارد.
◀️ حال اگر این مقدمه را در نظر آوریم و هم توجه کنیم که āvahana به شکل avan وارد ارمنی و به شکل āwānā وارد سریانی و مندایی و ارمانی تلمودی (در این اخیر به املای āwwnā) شده، به همان معنای آبادی و روستا و شهرک و معانی نزدیک به آن، و در زبان ارمانی (آرامی) مکرر به معنای کاروانسرا به کار رفته و همچنین در ارمنی و ارمانی و کهروشتی (هندی) به عنوان جزئی از نام شهرها و مکانهای جغرافیایی به کار رفته،** آن گاه فهم معنای کاروان آن طور که آقای سمرنی گفته مفهومتر میشود.
◀️ دربارهٔ این کلمات اخیر در ارمنی و کهروشتی و ارمانی رجوع فرمایند به مقالهٔ گهربار "وداع با خاقان ترک" استاد هنینگ در جلد دوم مقالات او، ص ۴۰۶. دربارهٔ اینکه صورت فارسی میانه این کلمه نه āwān که āyān بوده، رجوع فرمایند به همان جا و ذیل گئو ویدنگرن بر کتاب روابط ایرانی و سامی در عهد اشکانیان، ترجمهٔ راقم در کتاب چهل گفتار.
◀️ به شیوهٔ گاه به گاه این یادداشتها ذکر خیری شود از یک کتاب گرانبها. استاد هنینگ در همان مقاله دربارهٔ کتاب اعمال شهدای سریانی گئورگ هوفمان میگوید:
◀️ هیچ دانشمندی دربارهٔ جغرافیای تاريخی نواحی زاگرس به خوبی و جامعیّت گئورگ هوفمان تحقیق نکرده است ... به ندرت میتوان ولو نکتهای کوچک به کتاب بیمانند او افزود.
* حرفهای آقای حسندوست مطابق معمول از نبود قوهٔ تمیز حکایت میکند.
** پرسشی نیز از دوستان متتبع در نامهای جغرافیایی: آیا وان به معنای کلی جای اقامت در کردیوان و گرجیوان و شروان (رجوع فرمایند به ص ۱۵ از تاریخ شروان و دربند مینورسکی، نسخهٔ انگلیسی) در آن سوی ارس و کُر نیز همین کلمه است؟
❇️ مطلب ارسالی از : کانال « یادداشت دکتر قائم مقامی »
https://t.me/amirnormohamadi1976
Repost from علوم وفنون ادبی
✳️ آدم حسابی کیست؟
❇️ هنگامی که بخواهیم از کسی تعریف کنیم و او را متمایز از دیگران بشماریم می گوییم.
◀️ اما آدم حسابی کیست؟
١-آدم حسابی حرف حسابی می زند. اهل مغلطه نیست، اهل حرافی و هرزگویی نیست، اهل سخنان درهم ریخته و بی هدف هم نیست. برای همین شنوندگانش او را آسان می فهمند. سخنانش برخاسته از دانش است نه شهوت کلام یا خودنمایی.
٢-آدم حسابی اهل تخریب دیگران و تهمت زدن به کسی نیست. او برای حذف رقیب توطئه چینی یا زیرآب زنی نمی کند.
٣-آدم حسابی قانونگراست. اهل دور زدن قانون نیست. رشوه نمی دهد و رشوه قبول نمی کند. اهل پارتی بازی و رابطه سالاری نیست.
٤-آدم حسابی از اقرار به اشتباهاتش ابا ندارد و هرگاه متوجه اشتباه شد در صدد جبران آن یا برگشت از راه رفته بر می آید.
٥-آدم حسابی به اقتضای جلسه و محفلی که در آن نشسته است سخن نمی گوید. سخن او همواره برخاسته از باورهایش است.
٦-آدم حسابی با برخی افراد و افکار نمی تواند کار کند و قبولشان ندارد. او خود را مجبور به این کار نمی کند.
٧-آدم حسابی در مسائل کوچک صرف وقت نمی کند و درباره ی مسائل مهم بی تفاوت نیست.
٨-آدم حسابی با بالادستیهایش تعارف ندارد. اگر اشتباهی از ایشان ببیند می گوید و اگر اقناع نشود از همکاری و همراهی با ایشان کناره می گیرد.
٩-آدم حسابی در هر پست و مقامی که مشغول باشد، تمام تلاشش در راستای انجام مأموریتهای محوله به بهترین شکل است. او برای خوشامد رئیسانش یا به طمع پست و مقامی بهتر، تصمیم نمی گیرد و کار نمی کند.
١٠-آدم حسابی اهل باج دادن و معامله کردن در وظایف و اختیاراتش نیست. او از دید همکارانش آدم سختی به نظر می رسد.
١١-آدم حسابی به کسانی که از او تعریف و تمجید می کنند با احتیاط نگاه می کند و به کسانی که او را نقد می کنند خوب گوش می کند و در صدد تلافی برنمی آید.
١٢-آدم حسابی در مقابل کاری که برای دیگران می کند انتظاری از ایشان ندارد و در زمانی که کارش به آنها بیافتد به ایشان یاداوری نمی کند که چه کارهایی برایشان کرده است.
١٣-آدم حسابی در قید و بند دریافت تبریک و تسلیت از دیگران یا برگزاری مراسم بزرگداشت و تکریمش نیست. او کیش شخصیت ندارد.
١٤-آدم حسابی وامدار فرد یا گروهی نمی شود. او تلاش می کند کاستی هایش را با عزت نفس پر کند اما آزادگیش را در گرو نیازهایش نگذارد.
١٥-آدم حسابی بر اساس باورهای راستینش در گروه، حزب یا سازمانی وارد می شود. او اهل یافتن همفکرانش است نه همفکر شدن برای رسیدن به امیالش.
١٦-آدم حسابی دارای یک سلسله ارزشهای اخلاقی است که آنها را با اندیشه و پژوهش خود یافته است نه توصیه و تلقین دیگران.
١٧-آدم حسابی اهل مدرک گرایی نیست. او نداشتن عنوان دکتر و مهندس را کسر شأن نمی داند و به دنبال خرید مدرک یا عنوان تقلبی نیست. او یادگیری را یادگرفته است و اگر مدرکی هم دارد اساسش دانایی و توانایی بوده است.
١٨-آدم حسابی نه اهل توهین است و نه اهل لودگی. او با گفتارش دیگران را خودخواسته به احترام وامی دارد. او آدم خشکی نیست. انضباط و چارچوب اخلاقی و شخصیتی مشخصی دارد اما جز حسودان ،دیگران از معاشرت با او زده نمی شوند.
١٩-آدم حسابی به کاری که می کند اعتقاد دارد و کاری نمی کند که به آن باور نداشته باشد.
برای همین آمادگی بیشتری را برای جدا شدن از گروه، حزب، سازمان یا شغلی که مغایر با باورهایش باشد دارد.
٢٠-آدم حسابی با واژه ی "مصلحت" رفتار و گفتارش را توجیه نمی کند. مصلحت برایش مانند سوزنی است که او به ندرت به جان خود فرو می کند.
باید اقرار کرد که "آدم حسابی بودن" کار دشواری است و به ویژه در اوضاع کنونی جامعه ی ما "آدم حسابی ماندن" دشوارتر. در زمانی که آشفتگی به جان جامعه ی ایرانی افتاده است، برشمردن و یاداوری ویژگیهای آدمهای حسابی به ما کمک می کند که این نیاز راستین کشور را به فراموشی نسپریم.
https://t.me/amirnormohamadi1976
Repost from علوم وفنون ادبی
مشهورترین اشعار بر اوزان رایج شعر کلاسیک
وزن شماره 1
مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن(هزج مثمن سالم)
الا یا ایها الساقی ، ادر کاسأ و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
(حافظ)
*
وزن شماره 2
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( رمل مثمن محذوف )
واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
(حافظ)
*
وزن شماره 3
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ( رمل مثمن مخبون محذوف )
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
(سعدی)
*
وزن شماره 4
مفعولُ مفاعيلُ مفاعيلُ فعولن(هزج مثمن اخرب مكفوف وحذوف)
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
شکم شود از هر مژه چون سیل روانه
(شیخ بهایی)
*
وزن شماره 5
مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن ( مضارع مثمن اخرب )
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان ،خواهد شد آشکارا
(حافظ)
*
وزن شماره 6
فعلاتُ فاعلاتن فعلاتُ فاعلاتن ( رمل مثمن مشكول )
ز دو دیده خون فشانم ، ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی
(عراقی)
*
وزن شماره 7
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن(رجز مثمن مطوي مخبون )
بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود
(مولوی)
*
وزن شماره 8
مفعولُ مفاعيلن مفعولُ مفاعيلن ( هزج مثمن اخرب )
ای پادشه خوبان ، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد ،وقت است که باز آیی
(حافظ)
*
وزن شماره 9
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن ( منسرح مطوي مكشوف )
آنچه مرا آرزوست ، دیر میسر شود
وین چه مرا در سر است ، عمر در این سر شود
(سعدی)
*
وزن شماره 10
مفعولُ فاعلاتُ مفاعيل فاعلن(مضارع مثمن اخرب مكفوف محذوف)
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
(مولوی)
*
وزن شماره 11
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( رمل مسدس محذوف )
بشنو از نی چون حکایت می کند
وز جداییها شکایت می کند
(مولوی)
*
وزن شماره 12
مفعولُ مفاعلن فعولن( هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف ) و لیلی و مجنون نظامی که کلا بر این وزن است
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
( نظامی )
*
وزن شماره 13
مفتعلن مفتعلن فاعلن ( سريع مطوي مكشوف )
ای نفس خرم باد صبا
از بر یار آمدهای مرحبا
(سعدی)
*
وزن شماره 14
مفاعيلن مفاعيلن فعولن ( هزج مسدس محذوف ) .
دوبیتی های قدیم غالبا بر این وزن است
ز دست دیده و ُ دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
( بابا طاهر عریان )
*
وزن شماره 15
مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوي )
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
(مولوی)
*
وزن شماره 16
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم )
هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
هر که محرابش تو باشی سر زخلوت بر نیارد
(سعدی)
*
وزن شماره 17
فعولن فعولن فعولن فعولن ( متقارب مثمن سالم )
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد خیره سری را
(ناصر خسرو )
*
وزن شماره 18
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن ( رمل مثمن مخبون )
همه کس را تن و اندام و جمالست و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
(سعدی)
*
وزن شماره 19
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن ( رجز مثمن سالم )
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام
زان می که در پیمانه ها اندر نگنجد خورده ام
(مولوی)
*
وزن شماره 20
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف )
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است
(حافظ)
*
وزن شماره 21
فعلاتن مفاعلن فعلن(خفیف مسدس مخبون محذوف)
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
(حافظ)
*
وزن شماره 22
https://t.me/amirnormohamadi1976
فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف ) و شاهنامه ی فردوسی که کلا بر این وزن است
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
( فردوسی)
*
وزن شماره 23
مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوي منحور )
بر سر آنم كه گر زدست بر آيد
دست به كاري زنم كه غصّه سر آيد
(حافظ)
*
وزن شماره 24
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن ( مجتث مثمن محذوف )
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
( سعدی)
*
وزن شماره 25
فع لن فعولن فع لن فعولن ( متقارب مثمن اثلم )
عیشم مدام است ، از لعل دلخواه
کارم به کام است ، الحمدالله
(حافظ)
*
وزن شماره 26
مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن (بسيط مخبون )
از بس که در نظرم خوب آمدی صنما
هر جا که مینگرم گویی که در نظری
(سعدی)
با سپاس فراوان از حوصله ی شما
✒️
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات تحقیق ومقاله مطالب آموزشی مطالب نگارشی و ویرایشی غزل حافظ،معنا،تحلیل کارگاه داستان نویسی برگی از تقویم تاریخ نگاهی به تاریخ ادبیات ایران نقد وتحلیل شعر دکلمه وشعرخوانی معرفی کتاب (پی دی اف وصوتی)
Repost from علوم وفنون ادبی
☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘
۱۳ خرداد سالروز درگذشت شاپور جفرودی
(زاده سال۱۳۰۷ رشت -- درگذشته ۱۳ خرداد ۱۳۸۳ تهران) ترانهسرا، آهنگساز، بازیگر تئاتر و خواننده موسیقی محلی گیلان
او فعالیتهای هنریاش از ۱۶ سالگی در برنامههای تئاتر دبیرستانهای گیلان آغاز شد و ۱۰ سال در تماشاخانه گیلان، برنامههای تئاتر طنز و انتقادی در پیش پرده و میان پرده اجرا میکرد. در سال ۱۳۲۶ با اوجگیری فعالیتهای هنری، تیپ مستقل رشت تشکیل شد و از او خواستند تا نسبت بهتأسیس رادیو ارتش رشت اقدام کند.
در سال ۱۳۳۰ برای همکاری با ارکستر بزرگ رادیو ایران، در تهران شروع به اجرای برنامه کرد و برای اجرای برنامه بهصورت کنسرت بهشهرهای مختلف رفت. وی پس از همکاری با شاپور نیاکان، فعالیتهای هنریاش مورد توجه استادان موسیقی قرارگرفت. در این دوران، سبک ترانههایش به موسیقی اصیل ایرانی گرایید و ترانههای گل بهار، مهتاب شبان، بیاد او، باغچه، برگ گل، جشن گل، خنده سحر، چشم عاشقان، عالیه، دل بیقرار ، پیک آرزو را اجرا کرد.
در سال ۱۳۳۴ که برنامه گلها بههمت داود پیرنیا در رادیو تهران آغاز بهکار کرد، وی نیز دعوت شد.
در سال ۱۳۴۴ هنگامی که فرستندههای تلویزیون ملی ایران در شهرهای بزرگ ایران تأسیس شد، وی بهعنوان مجری و خواننده در برنامه " فانوس" که به پخش موسیقی ایرانی اختصاص داشت، مشغول شد و از سال ۱۳۴۶ بهدعوت وزارت کار و با موافقت تلویزیون ملی ایران، مسئول راه اندازی برنامه " کارگران " شد، سپس به وزارت فرهنگ و هنر رفت و به عنوان مدرس موسیقی و خواننده همکاری داشت.
در همان سالها، وی به پیشنهاد حبیباله بدیعی، بیش از ۷۰ ترانه محلی به صورت تک صدایی و دو صدایی با خانم شمس، یاسمین، ناهید سرافراز و عمیمینژاد اجرا کرد و
ترانههای محلی "جان مریم" "در زندی" "لالایی" "دل بیقرار" "پیک آرزو" و "پاییز گیلان" را خواند.
وی در سال ۱۳۵۲ به دعوت ترانهسرای گیلانی حسن وحید، عازم رشت شد و دوباره فعالیتهایش را آغاز کرد و با جمعی از نوازندگان سرشناس گیلانی از جمله داریوش علیزاده، احمد سیگارچی، بهزاد فروهری، فروزانفر و افتخاری همکاری کرد و با اشعاری که خود سروده و اشعار حسن وحید یک آلبوم کامل از ترانههای محلی گردآوری کرد.
آرامگاه وی در گورستان امامزاده طاهر کرج است.
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#شاپور_جفرودی
attach 📎
Repost from علوم وفنون ادبی
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۳ خرداد زادروز اشک پیتر دالن
(زاده ۱۳ خرداد ۱۳۵۱ تفرش) ایرانشناس، مترجم و دانشیار زبانهای ایرانی در دانشگاه اوپسالا
او را که طفلی شیرخوار و رها شده بود، به پرورشگاه نارمک تحویل دادند و در پرورشگاه، بهدلیلِ گریه فراوانی که میکرد، او را «اشک» نامیدند. هفت ماه بعد، زن و شوهری سوئدی او را به فرزندخواندگی پذیرفتند و با خود به سوئد بردند. او در شهر استکهلم بزرگ شد.
مجموعه تلویزیونی سفر سبز به کارگردانی محمدحسین لطیفی که سال ۱۳۸۱ از شبکه ۳ تلویزیون پخش شد، از داستان زندگی وی الهام گرفته بود. او همسر شاعر و مترجم ایرانی، مانا آقایی است.
اشک دالن دانشیار زبانهای ایرانی در دانشگاه اوپسالای سوئد است و در رشتههای تاریخ ادبیات فارسی، تاریخ فرهنگیِ ایران و فلسفه و عرفان مطالعه میکند.
او دکتریاش را در سال ۲۰۰۲ از دانشگاه اوپسالا با ارائه پایاننامهای درباره مباحث هرمنوتیک و معرفتشناسی اسلامی در ایران معاصر دریافت کرد. پایاننامه او به عنوان پایاننامه برتر علوم انسانی سال ۲۰۰۴ توسط فرهنگستان سلطنتی سوئد برگزیده شد.
وی بین سالهای ۲۰۰۹–۲۰۱۲ دانشیار زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه اسلو نروژ شد و پیش از آن نیز استادیار دانشگاه استکهلم سوئد بود.
او نویسنده کتابهای دستور زبان فارسی (چاپ سوم ۲۰۱۷) و زبان فارسی برای نوآموزان (چاپ دوم ۲۰۱۶) به زبان سوئدی است. از جمله آثار دیگر او ترجمه اشعار مولوی و حافظ، و کتاب لَمَعات فخرالدین عراقی و چهارمقاله نظامی عروضی است.
او بنیادگذار و رئیس سابق «انجمن ایرانشناسی اسکاندیناوی» و عضو «شورای مؤسسهٔ پژوهشی سوئد» در استانبول است.
فهرست برخی مقالات به زبان انگلیسی:
Transcendent Hermeneutics of Supreme Love: Rumi's Concept of Mystical "Appropriation", Orientalia Suecana, Uppsala, 2003
The Holy Fool in Medieval Islam: The Qalandariyat of Fakhr al-din Araqi, Orientalia Suecana, Uppsala, 2004
Sirat al-mustaqim: One or Many? Religious Pluralism Among Muslim Intellectuals in Iran, The Blackwell Companion to Contemporary Islamic Thought, Oxford, 2006
The Hermeneutics of Post-modern Islam: The Case of Abdol-Karim Sorush, Religious Texts in Iranian Languages, Copenhagen, 2007
Sufi Islam, The World's Religions: Continuities and Transformations, ed. Peter B. Clarke & Peter Beyer, New York, 2008
Female Sufi Saints and Disciples: Women in the life of Jalal al-din Rumi, Orientalia Suecana, vol. 57, Uppsala, 2008
Kingship and Religion in a Mediaeval Fürstenspiegel: The Case of the Chahār Maqāla of Nizami Aruzi, Orientalia Suecana, vol. 58, Uppsala, 2009
He addressed the Kayānian king: “I am a prophet!” – The Image of Zoroaster in the Dāstān-e Goshtāsp (Tale of Goshtāsp), Orientalia Suecana, vol. 60, Uppsala, 2011
Thematic Features in Iranian National History Writings: The Case of the Dāstān-e Goshtāsp (Tale of Goshtāsp), International Shāhnāme Conference. The Second Milliennium: Conference Volume, ed. F. Hashabeiky, Uppsala, 2014.
Literary Interest in Zoroastrianism in Tenth-Century Iran: The Case of Daqiqi's Account of Goshtāsp and Zarathustra in the Shāhnāmeh, The Zoroastrian Flame: Exploring Religion, History and Tradition, ed. A. Williams, S. Stewart & A. Hintze, London, 2016.
Living the Iranian dolce vita: Herodotus on wine drinking and luxury among the Persians, Achaemenid Anatolia: Persian Presence and Impact in the Western Satrapies 546–330 BC, ed. Ashk P. Dahlén, Uppsala, 2020.
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#اشک_پیتر_دالن، ز
attach 📎