cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

نفرین خدایان مصر

اثری از فرشته مرگ مثلث عشقی میان خدایان و فرمانروای بزرگ مصر بر سر دختری که از اینده به 4000سال گذشته پا گذاشته است. با ما در این داستان همراه باشید نحوه پارت گذاری: روزی 1 پارت

Більше
Країна не вказанаМова не вказанаКатегорія не вказана
Рекламні дописи
321
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

.
Показати все...
.
Показати все...
.
Показати все...
سلام به همه ی دنبال کننده های عزیزم . چند وقتی میشه که فعالیت نداشتم ‌و رمان رو کنار گذاشته بودم . درگیر امتحانات بودم و بعدشم دستم به نوشتن نمی رفت و کلا تو موقعیت ذهنی خوبی نبودم و و و و خیلی چیزها ... نوشتن رمان تخیلی خیلی سخته و دقیقا همین رمان های تخیلی مخاطب های کمتری دارند. از قضا رمان من در کنار تخیلی بودن تاریخی هم هست و من باید مدام تحقیق کنم که مبدا اشتباها حرفی بزنم و بعدا متوجه اشتباه بشم . حالا من میمونم رمانی که دوباره برم از اول ویرایش کنم. رمان نفرین خدایان مصر رو تموم می کنم حتما و صد درصد فایل ویرایش شده اش رو برای فروش میزارم. امیدوارم همراهان عزیزی که تا الان با من بودن و منو تحمل کردن از این به بعد کنارم باشن و بهم قوت قلب بدن و منم با پارت های زیاد از خجالت شما در بیام . دوستتون دارم و میدونید که من کی هستم ... فرشته مرگ
Показати все...
رمانی با ژانر ترسناک و عاشقانه ، پسری که بین این همه اتفاقات درگیر احساسی به یه دختر موقرمز پرحرف شده و دختری که درگیر #جن_عاشقه! دیگه نمیتونه با هیچ #مردی ی زندگی عادی داشته باشه، چون اون جن به تمام #پسرای اطرافش #آسیب میزنه. . و اتفاقاتی که میفته و این دو نفر رو در قبرستون #جن_سنط به هم مرتبط می کنه. #پارت_واقعی_رمان افسون، تنها کسی بود که دستش توی جادو باز بود. اون ی #موکل داشت و از بیشتر چیزها آگاه بود. با نگرانی شدیدی برای دختر #کم سن مقابلش، نگاهی دقیق به هالان انداخت. معصومیتی که تو نگاه هالان بود دلش رو به درد می آورد ، آروم گفت : تو عادت #ماهیانه نشدی دخترم . دیشب وقتی که خواب بودی اون جن تورو نشونه گذاری کرده تا برای همیشه مال خودش باشی . هالان گنگ به افسون نگاه کرد اونقدر اون جملات براش عجیب و غریب و ناشناخته بود که حتی نتونست سوالی بپرسه . افسون خودش ادامه داد : تورو آزار #جنسی داده ، بهت #تجاوز کرده . نمی دونم متوجهش شدی یا نه . اما این اتفاق افتاده و بکارتت رو ازت گرفته . اون #خونریزی ها هم واسه همینه . هالان با ناباوری و تعجب به افسون زل زد . پرده ی اشک جلوی دیدش رو تار کرد . با وحشت لب زد: چی ؟؟؟ وای ... نه ! از شدت ترس و وحشت به گریه افتاد . اتفاقات بین خواب و بیداری که بهش گذشته بود رو به یاد آورد . هر شب اون جن آزارش میداد! لمس دست های زمخت و خشن اون جن رو . #دیگران_من به قلم نویسنده رمانهای #آن_شب_لعنتی #پنجمین_نفر #بوشاسب https://t.me/joinchat/AAAAAEFT_CegBC1g0cp65A #توجه #توجه! اگه دنبال یک رمان با موضوعی که شاید تا به حال هیچ وقت در موردش نخوندین هستین بهتون این رمان رو پیشنهاد می کنم . با قلمی فوق العاده و پر از اتفاقات باحال . در مورد پسری که توی خواب زندگی یه دختر رو می بینه و بعضی وقت ها خاطرات یک پسربچه ی نوجوون رو به یاد میاره . ‍ ⛔️💢⛔️💢⛔️💢⛔️💢 https://t.me/joinchat/AAAAAEFT_CegBC1g0cp65A
Показати все...
رمان های ترسناک تخیلی

رمان هایی که نوشتم و در کانال قرار گرفته . پنجمین نفر @anshablanatiآن شبِ لعنتی @bushaasbبوشاسب دیگران من (تایپینگ) لینک پیام ناشناس

https://telegram.me/harfbemanbot?start=OTU3NTc4NTY

پیج اینستا : romaan.tarsnaak

⚠️❗️⚠️❕⛔️ آقا کیه که رمان #آن_شب_لعنتی و نخونده؟ شما که میدونید نویسنده #پنجمین_نفر بازم داره رمان مینویسه؟ چیییی! نمیدونید؟ وای... وااای... رمان #دیگران_من ترکیبی از رمانهای آن شب لعنتی و بوشاسبه! دلتون رمان #خفن میخواد؟ رمانی که هم #فول_عاشقانه باشه هم #ترسناک؟ پس جوین شین، لینک زود باطل میشه ها... ❌ https://t.me/joinchat/AAAAAEFT_CegBC1g0cp65A #جنی_عاشق #مادر_ی_بچه_دیو #سفر_به_زندگیهای_گذشته #معمایی #زیر_۲۰_ممنوع https://t.me/joinchat/AAAAAEFT_CegBC1g0cp65A
Показати все...
‌‌❌❌❌💯💯💯💯♨️♨️♨️♨️ ❗️از خواندن رمانهای با موضوع دختر ضعیف و #کتک خور خسته شدین؟⁉️ https://t.me/joinchat/AAAAAE5I-5AHT7iB24T1ugدلتون یه رمان متفاوت با یه شخصیت #جنگجو و مبارز می خواد؟❌ اونم مجبور بود منو به عنوان غذا به #گرگ ها بده، اونوقت میتونست فرار کنه. گریه کردم : -من مورد #سوء استفاده و آزار و اذیت قرار گرفتم. در حالی که دندون هام رو روی هم چفت می کردم گفتم: -من مثل یه ملکم، مثل یه #آشغالم که دورم انداختن. تو باید اجازه بدی که من از پیشت برم و تو بتونی فرار کنی. دست خود را در اطراف هم صورت قرارداد : -وینتر تو #زیبایی تو هرگز نمی تونی منو متقاعد کنی. هرگز چشماشو ازم بر نمی داشت اما یک انگشتش کبودی روی گونه هام رو لمس کرد. -بله دارایی هیچ کس #مالک تو نیست. تنها وقتی میتونی از این جا بری که همراهم نباشی و اون مردهای شرور رفته باشن. من آزادم. آزادم برای هر کاری که بتونم بکنم کاری که می خوام انجام بدم تا تو رو به جای یه امن. ببرند. دستاشو باز کرد منو به آغوش کشید: - تو #طلسم‌جادویی منی.ادامه دارد.....❌❌❌ https://t.me/joinchat/AAAAAE5I-5AHT7iB24T1ug ❌❌⛔️⛔️⛔️⛔️💯💯💯💢💢 #عاشقانه #مافیایی #بزرگسال
Показати все...

‍ #پارت39 #برترین‌رمان‌تخیلی‌به‌سبک‌ترجمه من از همون اول تورو واسه خودم میخواستم!دلیل مجازاتت هم این بود میدونستم با خبر مجازات شدنت تورو فراری میدن و بعد میتونم به دور از هر قانون و عرفی تورو برای خودم داشته باشم پس فکر کردی با اون تیرهای سمی که بهت زدن چطور زنده ای؟باز هم من تورو از مرگ نجات دادم ،من از اون احمقا خواستم تورو پیدا کنن ولی اونا بهت آسیب زدن منم تک تک اون افراد رو مجازات کردم جن های تیرانداز احمق! با این حرف به الفردا نزدیک شد و دستش را نوازش گونه به روی صورت او کشید الفردا از هرم نفس های گرم او و نوازش دستش در خود جمع شد و پسش زد _تو حق نداری به من نزدیک بشی!هر فکری که با خودت کردی خیالی بیش نیست آرزوی با من بودن رو به گور میبری! از چشمانش شهوت شعله کشید لبخندی زد و گفت _تو اینجا زندانی منی و قدرت هیچ کاری نداری بهتره رام من باقی بمونی تا به جفتمون خوش بگذره الفردا دستش را بالا برد و تمام خشمش را در گوش او کوباند _من بمیرم هم تن به این ذلت نمیدم! دستش را روی صورت گذاشت _اوایل قصد داشتم انتقام پدرتو از تو بگیرم ولی پشیمون شدم چون میتونستم تورو تصاحب کنم الفردا فریاد کشید _مرگ رو به با تو بودن ترجیح میدم مردک رذل #بنر_دروغ_نیست❌ #توصیه‌ویژه‌ازدستش‌ندین👇🏻 https://t.me/joinchat/AAAAAE-Nfs3UUDOjYBfTnQ
Показати все...

#مترجم_نوشت_لطفا_حتما_بخونید. 👇 دوستان توی پیوی حجم پیام هاتون واقعا زیاده و من اگر دیر جواب پیام هاتون رو میدم عذر میخونم اما #همین_امروز برای آخرین بار رمانی رو که می خونم بهتون میگم چون قراره نویسنده اش لینک کانالش رو #مصدود وبرای همیشه #خصوصی کنه. فیلم تنت رو دیدید? یا دان? فیفتی شیدز و 365? دوست دارید یه رمان جذاب دقیقا تو این سبک ها و مخلوط با هم ولی خیلی هیجانی و باحال تر بخونی? فک کن مخلوط مافیایی هات با فضایی🤤 منکه خودم دارم میرم چندپارت جدیدی که نخوندم رو بشینم بخونم 🙂😉 خوب دیگه خبر دادم چه رمانی رو میخونم پیشنهاد می کنم اگر سلیقه ام رو قبول دارین تا دیر نشده و وقت دارین حتما حتما شماهم عضو کانالش بشین شروع کنید به خوندنش از همین الان👇👇 https://t.me/joinchat/SVqXpFcfut2Soq36 https://t.me/joinchat/SVqXpFcfut2Soq36
Показати все...
mp4.mp40.77 KB
👠 خاندان اسمیت اسمایت 🌂 خاندانی که مسئول برگذاری تمام مراسم های موسیقی لندن هستن 🎷 هونوریا نابغه ی موسیقی 🎻 مارکوس لرد رند جذاب 👞 و سرنوشت غیر قابل پیش بینی 🔮 عاشقانه ای بین کوچکترین دختر‌ ارل وینستد‌👒 و مارکوس‌ لرد چتریس 🎩 عشقی‌ زیبا که از بچگی‌ در دل این دو جوانه‌ زد و در بزرگسالی‌ شکوفا‌ شد 💐 سرنوشت مهربانی که تقدیر این دوشخص را به هم گره زد ! ●~●~●~●~● هونوریا‌ روی پاهایش‌ ایستاد‌ و با خجالت بوسه ای بر گونه‌ ی مار‌کوس‌ کاشت ☺️ قلب‌ هونوریا‌ با سرعت‌ زیادی می‌زد‌ و فکر اینکه‌ چرا این کارو انجام‌ داده بود اون رو به مرز جنون می رساند : " هی از فکرشو نکن اتفاقا وقت خیلی خوبی بود " مارکوس‌ دستان‌ هونوریا‌ را گرفت و دوباره او را جلوی همه بوسید 💋 #عاشقانه #کمدی #تاریخی https://t.me/joinchat/R97hqmJ6fDYC8MNV
Показати все...
ترجمه های هانیه نیک _ س 📃

جادوگر دریا =مترجم میدنایت=پارت گذاری بهم ریخته 🧜‍♀️ مترجم :هانیه _نیک_س خاندان اسمیت اسمایت🎻 مرگ در شب🖤 تناسخی‌ از جنس خاکستر🔥 پارت گذاری :روزهای فرد تناسخ:بهم ریخته پارت ها فقط برای مطالعه اعضای کاناله 📄 کپی 🚫 امیدوارم دوست داشته باشید 🤗

Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.