cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

شعر و ادب پارسی

برگزیده اشعار شیرین فارسی « شعر هایم را زیر و رو نڪنید ؛ من غمِ نبودنش را لابلای آنها پنهان ڪردہ ام »

Більше
Рекламні дописи
1 422
Підписники
-124 години
+77 днів
-1330 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

چنان به فکرِ تو در خویشتن فرو رفتیم که خشک شد چو سبو دست زیرِ سر ما را @Persian_Literature1 #صائب
Показати все...
عشق،پرواز بلندی است مرا پر بدهید به من اندیشه ی از مرز فراتر بدهید من به دنبال دل گمشده ای می گردم یک پریدن به من از بال کبوتر بدهید تا درختان جوان، راه مرا سد نکنند برگ سبزی به من از فصل صنوبر بدهید یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید باغ جولان مرا بی در و پیکر بدهید آتش از سینه ی آن سرو جوان بردارید شعله اش را به درختان تناور بدهید تا که یک نسل به یک اصل خیانت نکند به گلو فرصت فریادِ سیاوش بدهید عشق،اگر کرد نصیحت به شما گوش کنید تن برازنده او نیست به او سر بدهید دفتر شعر جنون بار مرا پاره کنید یا به یک شاعر دیوانه ی دیگر بدهید @Persian_Literature1
Показати все...
آتشی افتاده امشب در دل دلگیر من گرم می ریزد به رویم اشک بی تأثیر من ای دل آزاده! ای زنجیری سودای عشق! شعله بودم آب گشتم تا شدی درگیر من عشق می جوشد به رگهای تنم با سرکشی آب می سازد دلِ سرحلقۀ زنجیر من هر قدر آتش به کف داری بزن بر سینه ام ای محبت! ای رسول عشق! ای تقدیر من! شِکوه،بیجا میکند طبع سخن ناسنجِ دل تا ابد باید بسوزد قامت تصویر من... @Persian_Literature1 #راحله_یار
Показати все...
ما نقشِ دلپذیر ورقهای ساده‌ایم چون داغِ لاله از جگر درد زاده‌ایم با سینه‌ی گشاده در آماجگاه خاک بی‌اضطراب همچو هدف ایستاده‌ایم پوشیده نیست خُردۂ رازِ فلک ز ما چون صبح ما دوبار درین نشئه زاده‌ایم چون غنچه در ریاض جهان،برگ عیش ما اوراق هستیی است که بر باد داده‌ایم ای زلف یار، اینهمه گردنکشی چرا؟ آخر تو هم فتاده و ما هم فتاده‌ایم صائب زبان شِکوه نداریم همچو خار چون غنچه دست بر دل پر خون نهاده‌ایم @Persian_Literature1 #صائب
Показати все...
جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست جدا مشو که مرا طاقت جدائی نیست مدام آتش شوق تو درون من است چنانکه یک دم از آن آتشم رهائی نیست وفا نمودن و برگشتن و جفا کردن طریق یاری و آئین دل ربائی نیست من از تو بوسه تمنا کجا توانم کرد؟ چو گرد کوی توام زَهرۂ گدائی نیست به سعی، دولت وصلت نمیشود حاصل محقق است که دولت به جز عطائی نیست عبید ! پیش کسانی که عشق می ورزند شبِ وصال،کم از روزِ پادشاهی نیست @Persian_Literature1 #عبید_زاکانی
Показати все...
روزی که آن درخت تنومند ارّه شد خورشید، ناپدید در اعماق درّه شد   جام تَرَک تَرَک شده‏‌ام را گرفت عشق بوسید بعد زد به زمین... ذره‌‏ذره شد   یک‏‌باره زد به دور خودش دوره آسیاب هر آن‏‌چه بود زیر دو دندان پرّه شد   گرگ آن‏‌زمان که سیر شد از این گرسنگی از لاک خود بر آمد و در جلد برّه شد   لِه کرد دنده‏ های مرا چرخ روزگار روحم دچار زندگی روزمره شد @Persian_Literature1
Показати все...
هر کدام از ما چیزی را از دست می‌دهیم که برایمان عزیز است؛ فرصت‌های ازدست‌رفته، امکانات ازدست‌رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم برشان گردانیم... این بخشی از آن چیزی‌ست که به آن می‌گویند زنده بودن! @Persian_Literature1 ‍📚 کافکا در کرانه #هاروکی موراکامی
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
Показати все...
وقتی گریبانِ عَدَم با دستِ خلقت می‌درید وقتی اَبد چشمِ تو را پیش از اَزَل می‌آفرید وقتی زمین نازِ تو را در آسمان‌ها می‌کشید وقتی عطش طعمِ تو را با اشک‌هایم می‌چشید من عاشقِ چَشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی یک‌ آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک‌ لحظه بود آن‌‌دَم که چشمانت مرا از عمقِ چشمانم ربود وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سَجده کرد آدم زمینی‌تر شد و عالم به آدم سجده کرد من بودم و چشمانِ تو، نه آتشی و نه گِلی چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی من عاشقِ چَشمت شدم، شاید کمی هم بیشتر چیزی از آن‌سوی یقین، شاید کمی هم‌کیش‌تر آغاز و ختمِ ماجرا لمسِ تماشای تو بود دیگر فقط تصویرِ من در مَردمک‌های تو بود @Persian_Literature1 #افشین_یداللهی
Показати все...
موسیقی_ملل 🎙پپینو گالیاردی @Persian_Literature1
Показати все...
Peppino Gagliardi - Che Vuole Questa Musica Stasera.mp38.21 MB
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.