کتابخوانی تلگرام
👈استفاده ازفایل های صوتی کانال با ذکر منبع و آیدی کانال کتابخوانی بلامانع است ارتباط با ادمین: 👇 @gooyaabook
Більше2 594
Підписники
-224 години
+457 днів
+12230 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
.
@ketabkhaniye_telegram
📚 #گلستان_سعدی
اثر: شیخ اجل #سعدی
راوی: #مهرآوا
تنظیم و میکس: #باران
♦️ حکمت شمارهٔ ۲۳
🔹دشمن چو از همه حیلتی فرو مانَد، سلسلهٔ دوستی بجنبانَد، پس آنگه به دوستی کارهایی کند که هیچ دشمن نتواند.
...................................
♦️حکمت شمارهٔ ۲۴
🔹سر ِ مار به دست ِ دشمن بکوب که از اِحدَیالحُسنَیَین خالی نباشد: اگر این غالب آمد، مار کُشتی و گر آن، از دشمن رَستی.
به روز ِ معرکه ایمِن مشو ز خصم ِ ضعیف
که مغز ِ شیر برآرد چو دل ز جان برداشت
....................................
♦️حکمت شمارهٔ ۲۵
🔹خبری که دانی که دلی بیازارد، تو خاموش تا دیگری بیارد.
بلبلا! مژدهٔ بهار بیار
خبر ِ بد به بوم باز گذار
#باب_هشتم
#در_آداب_صحبت
#حکمت_23_24_25
@mehrrrava
@ketabkhaniye_telegram
#Size: 1.9 MB
#Length: 00:02:48
.
attach 📎
03:52
Відео недоступнеДивитись в Telegram
@ketabkhaniye_telegram
#کلیپ_آموزشی
🎬 #درماندگی_آموخته_شده
👈 وقتی یک نفر در زندگی رنج میکشد و کاری از دستش برنمیآید، از یک جایی به بعد باور میکند که نمیتواند این رنج را برطرف کند، حتی با وجود تواناییهایی که دارد.
👈 عادت دادن مردم به سطح پایینی از خدمات
14.69 MB
👍 2👌 1
03:52
Відео недоступнеДивитись в Telegram
@ketabkhaniye_telegram
#کلیپ_آموزشی
🎬 #درماندگی_آموخته_شده
👈 وقتی یک نفر در زندگی رنج میکشد و کاری از دستش برنمیآید، از یک جایی به بعد باور میکند که نمیتواند این رنج را برطرف کند، حتی با وجود تواناییهایی که دارد.
👈 عادت دادن مردم به سطح پایینی از خدمات
14.69 MB
Repost from N/a
✅ گروه تبادل مهر
📌آیا مایلین با فهرستی از بهترین کانالهای تلگرام آشنا بشین ؟
✔️فقط کافیست بر روی لینک 👇اشاره و Add کنید.
📎https://t.me/addlist/G1dIYjR8oiAxNGI8
✅ Tabadol e Mehr Group
آوای مهر
@mehrrrava
غزلیات حافظ
@haaafeeez
ارتباط جهت تبادل :
@mh7074
.
📚#سهم_من
✍#پرینوش_صنیعی
🔹#قسمت_43
@ketabkhaniye_telegram
🔹 امان از دست این زنهای قدیمی، اصلاً مفهموم ازدواج رو درک نمیکنن، زنو یک زنجیری میدونن براى بستن دست و پای مرد بيچاره، در صورتیکه مفهوم ازدواج همراهی، تفاهم، پذیرش خواستههای طرفین و حقوق مساویه، به نظر تو غیر از اینه؟
- نه، کاملاً حق با شماست،
و در دل اینهمه بزرگوارى و شعورش را ستودم.
- اینقدر از زنای بیشعوری که مدام از شوهراشون میپرسن کجا بودی؟ با کی بودی؟ چرا دیر اومدی؟ چرا نیومدی؟ بدم میاد. تو ماها زن ومرد حقوق مشخص و مساوى دارن، هیچکدوم هم حق ندارن دیگرى رو به بند بکشند، به کارهایی که دوست نداره وادارش کنن، یا استنطاق کنند.
- چه خوب!
پیام را کاملاً روشن ومشخص دریافت کردم، هرگز نباید سؤال کنم چرا، کی و کجا...
واقعیت این بود که در آن موقع برایم اهمیتی هم نداشت. زیرا اولاً او به مراتب از من بزرگتر، درس خواندهتر و باتجربهتر بود، مسلماً بهتر از من میدانست چطور باید زندگی کند. ثانیا اصلاً به من چه که او چه کار میکرد؟ همینکه برای زنها این همه حق و حقوق قائل بود و اجازه میداد درس بخوانم و کارهایی را که دوست دارم انجام دهم نه تنها کافی بلکه از سرم هم زیاد بود.
****
دیر وقت به خانه رسیدیم، او بدون اینکه حرفی بزند بالش و ملافهای برداشت و مشغول آماده کردن محل خوابش شد. معذب بودم نمیدانستم باید چه کنم، خجالتآور بود که من روی تخت بخوابم و او را که اينهمه مهربان و بامحبت بود، وادار کنم که در این جای ناراحت بخوابد، قدری این پا و آن پا کردم و بالاخره گفتم:
- اینطوری خیلی بده، شما ناراحت میخوابید، شما بیاین روی تخت، من پایین میخوابم.
- نه مهم نیست. من همه جا میتونم بخوابم.
- آخه... من عادت دارم رو زمین بخوابم.
- منم همینطور.
به اتاق خواب رفتم، با خود فکر کردم تا کی میتوانم اینطوری زندگی کنم؟ از نظر احساسی آشفته بودم، هیچگونه کشش عاشقانهای، خواست غریزی وجود نداشت، ولی من خود را بدهکار میدانستم، او مرا از آن خانه نجات داده و میخواست با اجازه ادامهی تحصیل بزرگترین لطف را به من بکند، از طرفی آن احساس انزجاری که روز اول از تصور تماس
دستهای او با بدنم میکردم از میان رفته بود. به هال رفتم، بالای سرش ایستادم و گفتم:
- لطفاً بیا و سرجات بخواب.
نگاه نافذ، پرسشگر و کنجکاو خود را برای چند لحظه به چهرهام دوخت، با لبخندی نامحسوس دستش را به طرفم دراز کرد، با کمک من از جایش برخاست و بدین ترتیب در جایگاه همسریش قرار گرفت.
آن شب پس از اینکه او به خواب عمیق فرو رفت، من ساعتها گریه کردم و در خانه قدم زدم، نمیدانستم چه مرگم شده. هیچ فکر روشنی نداشتم فقط دلتنگ بودم.
چند روز بعد پروین خانم به دیدنم آمد، هیجانزده بود گفت:
- هر چه منتظر شدم خودت بيای که نیومدی دیدم بیشتر از این نمیتونم تحمل کنم. گفتم ببینم در چه حالی؟
- خوبم! بد نیستم.
- برام تعریف کن چطوره؟ اذیتت که نکرده؟ بگو ببینم شب اول چی به سرت اومد با اون حالی که تو داشتی گفتم سنکوب میکنی.
- آره حالم خیلی بد بود ولی اون فهمید، وقت ی وضع منو دید از خونه رفت بیرون تا من راحت بخوابم.
- وای...! چه آدم نازنینی!؟ خدا رو شکر! نمیدونی چقدر دلم شور میزد، دیدی چقدر مرد باشعوریه! حالا اگه زن اون اصغر قصاب شده بودی، خدا میدونه چه بلایی سرت میآورد، حالا بگو ببینم در کل ازش راضی هستی؟
- آره، خیلی پسر خوبیه، خانوادهاش هم خوبن.
- الحمداالله. میبیت
نی چقدر با اون خواستگارای دیگهت فرق دارن؟
- آره، اینو مدیون توأم، حالا کم کم متوجه میشم تو چه لطف بزرگی در حق من کردی.
- نه بابا...من کاری نکردم، خودت خوب بودی که اینا پسندیدنت، حالا خدا رو شکر که تو راحتی، شانس خودت بود، من بدبخت از این شانسا نداشتم.
- تو که با حاج آقا مشکلی نداری، بیچاره کاری به کارت نداره.
- تو حالاشو میبینی حالا که پیر شده و مریضه و پشم پیلیش ریخته، نمیدونی اون وقتا چه گرگی بود، شب اول چطوری به من حمله کرد، من که میلرزیدم و گریه میکردم. چه کتکی ازش خوردم. اون روزا پولدار بود هنوز فکر میکرد که عیب از زناس که بچه دار نمیشه، کلی بیا و برو داشت، خدا رو بنده نبود. بلاهایی سرم آورد که گفتنی نیست، وقتی صدای در میومد و میفهمیدم اومده خونه، چهارستون بدنم میلرزید. آخه نه اینکه منم بچه بودم، خیلی ازش میترسیدم، ولی وقتی الحمداالله ورشکست شد و همه مال و منالشو از دست داد، بعد هم دکترا بهش گفتن که عیب از خودشه و هیچوقت نمیتونه بچهدار بشه، انگار یه سوزن به بادکنک زدند، باد و فیسش خوابید، یه دفعه به اندازه بیست سال پیر شد، همه هم ولش کردن و رفتن، منم بزرگتر و قویتر شده بودم، زبونم دراز شده بود، میتونستم جلوش وایسم یا ولش کنم برم، حالا میترسه که منو هم از دست بده، اینه که کاری به کارم نداره، حالا دیگه نوبت تاخت و
تاز منه!
👍 5
Repost from کانال تبادلات ژرف
📌این روزهای افراد خاص کانالهای های خاص رو دنبال میکنن
🔰این فولدر کلی کانال خاص برای تو که خاصی
📌فقط کافیه دکمهی ADD رو بزنی و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنی 👇
https://t.me/addlist/V0y7TXOYJAA5ZWQ0
پیشنهاد ویژه امشب👈 بزن رو لینکها🔔
1.جذب فرد خاص
2.برنامه ورزشی و باشگاه
3.مدیریت استرس
@ketabkhaniye_telegram
📚 #دختری_که_رهایش_کردی
اثر: #جوجو_مویز
مترجم: #کتایون_اسماعیلی
#فصل_بیستم
گوینده : #فریباعطاریانثانی
تنظیم و میکس : #باران
@naghmehayefaribaei
@ketabkhaniye_telegram
#Size: 6.6 MB
#Length: 00:09:34
.
attach 📎
👍 1
@ketabkhaniye_telegram
📚 #سیزده_داستان
✍ #جلال_آلاحمد
این داستان:
🔹 #دهنکجی
گوینده : #پرند
تنظیم و میکس: #باران
🔹 تازه اینها که چیزی نیست. روبهروی ساختمانی که من در طبقهی سوم گاراژی هست که تاکسیها و اتومبیلهای کرایهای شبها در آن توقف میکنند.
یک اتوشویی مرتب و تمیز نیست که کف حیاطش را آسفالت کرده باشند و دربان
آبرومندی هم داشته باشد که مال مردم را بپاید. یک گاراژ فکسنی که تاکسیدارها مجبورند
خودشان هم توی تاکسیهاشان بخوابند نه صاحبی دارد و نه دربانی!
و من وقتی توی رختخوابم فرو میروم و میخواهم آرام بگیرم تازه تاکسیها شروع کردهاند به این که از کار هجده ساعتهی روزشان برگردند و بگذارند که شوفرهای ناشی و دستپاچهشان چند ساعتی استراحت کنند ...
@ketabkhaniye_telegram
#Size: 13.1 MB
#Length: 00:19:00
.
attach 📎
👍 1👎 1❤ 1
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.