اشعار برگزیده شعرای ایران
@Hazrati52 از اشعار شیرین شعرای شیرین زبان ایران کهن و معاصر سود ببرید هر نوع شعر اصیل بخواین در این کانال بجویید . هرکه باعشق براین دایره پیوسته ⚘سلام⚘ مهرجویانه بدین قافله دلبسته ⚘سلام⚘ از دل و دیده به هردوست وعزیزی سلام نظرات و پیشنهادا
Більше1 903
Підписники
Немає даних24 години
-77 днів
-5030 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
گـلی از شـاخه اگر می چینیم 🌸🍃
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم
لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم🌸🍃
و شبی چند از آن
هی بخوانیم و
ببوسیم و معطر بشویم. 🌸🍃
شاید از باغچه کوچک
اندیشه مان گل روید🌸🍃
👤سهراب سپهری
یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او
با حق صحبت من و عهد قدیم خویش
یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او
دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یاد من نکند یاد باد از او
حال دلم حواله به دیوان خواجه باد
یار آن زمان که خواسته فال مراد از او
من با روان خواجه از او شکوه میکنم
تا داد من مگر بستد اوستاد از او
آن برق آه ماست که پرتو کنند وام
روشنگران کوکبه بامداد از او
یاد آن زمان که گر بدو ابرو زدیی گره
از کار بسته هم گرهی میگشاد از او
شرم از کمند طره او داشت شهریار
روزی که سر به کوه و بیابان نهاد از او
🍃شهریار🍃
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
#مولانا
ساده لـوحان غافــلند از الفت بیجای هم
می نَهند از دوستی زنجیـــرها بر پای هم
صاف اگر باشد هــوای بی غبار دوستی
حال دل را می توان دریافت از سیمای هم...
#صائب_تبریزی
ای آسمان خوش خرگهی
وی خاک زیبا درگهی
ای روز گوهر می دهی
وی شب تو عنبر می کشی
وی مهر اختر می کشی
وی ماه لشکر می کشی
ای گل به بستان می روی
وی غنچه پنهان می روی...
#مولانا
شب تیره و ره دراز و من حیران
فانس گرفته او به راه من
بر شعله بی شکیب فانوسش
وحشت زده می دود نگاه من
بر ما چه گذشت ؟ کس چه میداند
در بستر سبره های تر دامان
گویی
که لبش به گردنم آویخت
الماس هزار بوسه سوزان
بر ما چه گذشت ؟ کس چه میداند
من او شدم ... او خروش دریاها
من بوته وحشی نیازی گرم
او زمزمه نسیم صحراها
من تشنه میان بازوان او
همچون علفی ز شوق روییدم
تا عطر شکوفه های لرزان را
در جام شب شکفته نوشیدم
باران ستاره ریخت بر مویم
از شاخه تکدرخت خاموشی
در بستر سبزه های تر دامان
من ماندم و شعله های آغوشی
می ترسم از این نسیم بی پروا
گر با تنم این چنین در آویزد
ترسم که ز پیکرم میان جمع
عطر علف فشرده برخیزد
فروغ فرخزاد
گفتی چه دلگشاست افق در طلوع صبح
گفتم که چهره ی تو از آن دلگشاتر است
گفتی که با صفاتر از این نوبهار چیست؟
گفتم جمال دوست، بسی با صفاتر است
#فریدون_مشیری
نغمه عشق سرودم، غزل از دل خواندم
مست پیمانه زدیدار تو خوشگل خواندم
نازنین بادل درمانده سر وکارت چیست؟ من نکاح همه ازبهر تو باطل خواندم...
#احسان_حق_شناس
ســودای عشق خوبان از سربدر کن، ای دل
در کـــوی نیک نامی لختی گذر کن، ای دل
دنیی و دیـــن و دانش در کار عشق کردی
زیــــن کار غصه بینی، کار دگر کن، ای دل
#اوحدی
چه زیباست که چون صبح پیام ظفر آریم ...
گلِ سرخ گلِ نور ز باغ سحر آریم
چه زیباست چو خورشید درافشان و درخشان
ز آفاق پر از نور جهان را خبر آریم
#فریدون_مشیری