خوشهچین
در نوشتههای ادبی "خوشه چین" کسی است که از حاصل کار، دانش، هنر یا خرمن کسی اندکی برگیرد، که از هر جا برای خود چیزی اندوخته کند. اینجا گوشهی دنجِ من ✨ از ۵ شهریور ۱۳۹۵
Більше279
Підписники
+324 години
+27 днів
+830 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
'یاد آوریِ غم'
شما را نمیدانم ولی خودم عادت دارم (بد یا خوبش را مطمئن نیستم) چند وقت یکبار دلتنگی و از دست دادن هایم را درون ذهنم تکرار کنم، دلیلش را هنوز نمیفهمم! شاید اینشکلی بتوانم ترسِ فراموش کردن یا فراموش شدن را درونم از بین ببرم، نمیدانم اصلا کار میکند یانه (به خیلی از دوستانم که مرا میشناسند گفتم که بزرگترین ترسم فراموش شدن و فراموشیست، حالا بماند چرا؛ شاید بعد ها دلیلش را فهمیدم و به شما هم گفتم؛ بگذریم...)
شاید برایتان خندهدار باشد؛ اینکه گاهی وقتها اینجا مینویسم و از غم نبودن و از دست دادنِ آدمهای نزدیک زندگیام میگویم، دلیل اصلیاش این است که میخواهم مطمئن شوم آنها را فراموش نکردم!
سالها پیش وقتی نوجوان بودم در کتابی خواندم "فراموش کردنِ یک دوست غم انگیز است، هرکسی که دوست ندارد، اگر من او را فراموش کنم ممکن است مثل بزرگترها شوم که به هیچ چیز بهغیر از اعداد و ارقام علاقهای ندارند..."
سالها گذشت و هنوز هم دوست ندارم مثل بزرگترها شوم و علاقهمندی هایم را در اعداد و ارقام و سیاست و راههای پول زیاد در آوردن خلاصه شود!
خلاصه که بر خلاف حرفهای این کتاب های زرد روان شناسی، به نظرم گاهی یاد آوریِ غم و نگاه به گذشته خوب است! حداقل شاید باعث شود آنهایی را که از دست دادم را در خواب ببینم و بهشان یادآوری کنم که من فراموشت نکردم! تو هم من را فراموش نکن...
❤ 4💔 3
فرمود: آن كه سپاس نيكى تو را نگزارد، مبادا به نيكويى كردنت بىرغبت گرداند!
❤ 8💔 2
داشتم میگفتم
دلتنگی خیلی وحشیه، مکان و زمان نمیشناسه!
یهو وسط یه روز خوب یا یه روز شلوغ، وسط بلبشوی یه دعوا، موقع رد شدن از خیابون، تو پاساژ وسط خرید، تو صف نونوایی، وسط جشن فارغ التحصيلی، شب عید، میون شلوغی مترو، سر جلسه ی امتحان، حتی وسط وانفسای قیامت...
چنگ میزنه تو گلوت و تویی که مات و مبهوت تو چشاش نگا میکنی و خشکت میزنه. حتی به این فکر هم نمیکنی که این لامروت از کجا پیداش شد! فقط غرق میشی...
غرق میشی...
چی میگفتم؟!
آره داشتم میگفتم ، دلتنگی خیلی وحشیه...
علیرضا مواسات
❤ 9💔 2😢 1
میگفت: مواجهه با مرگِ عزیز اینجوریه، برمیگردی سر زندگیت و وارد جریان زندگی و روزمرگیت میشی؛ لبخند میزنی، غذا میخوری و کارهاتو میکنی؛ یهو وسط بیربط ترین کارها یکهو دچار هجوم نبودنِ اون آدم میشی!
یا وسط شادی ها و اتفاقات خوب زندگیت یهو یادت میاد اون آدم نیست و اگر بود چه خوب بود...
😢 4❤ 3
Repost from N/a
«فلتقع بالحب مع شخصا يرى أن حزنك هو أكبر مصائبه.»
دلبستهی کسی شو که غمگین شدن تو بزرگترین دلنگرانیاش باشد.
💔 3🕊 2
چقدر لازم دارم یک نفر مراقبم باشه.
مراقب باشه که بهم خوش بگذره، مراقب باشه که تنهایی به استخونم نرسه و بار جهان اطرافم رو تنها به دوش نکشم و تنها ادامه ندم...
هزار ساله که فقط من مراقبم!
❤ 5💔 1