#سرشک پاییز
باید جهان را بهتر از آنچه تحویل گرفتهای تحویل بدهی٬ خواه با فرزندی خوب یا باغچهای سرسبز؛ اگر فقط یک نفر با بودن تو سادهتر نفس کشید، یعنی تو موفق شدهای #گابریل_گارسیا_مارکز
Більше371
Підписники
+224 години
+17 днів
-930 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
.
.
می خواهم چشمانم را ببندم به مقصد رهایی؛ بروم دربست تا آسمان؛ آن جا که آبی وجودش رخنه کند تا اعماق جان و تنها سهم من، آرامش باشد و دیگر هیچ...
#سمیه شجری
🌱🌷
مثنوی یک قصهای دارد حکایت یک گاو است که از صبح تا شب، توی یک جزیره سبزِ خوش آب و علف مشغول چراست.
خوب میچرد، خوب میخورد، چاق و فربه میشود، بعد شب تا صبح از نگرانی اینکه فردا چه بخورد، هرچه به تناش گوشت شده بود، آب میشود !
حکایت آن گاو، حکایت دل نگرانیهای بیخود ما آدمهاست.
حکایت همان ترسهایی، که هیچوقت اتفاق نمیافتد، فقط لحظههایمان را هدر میدهد. یک روز چشم باز میکنی، به خودت میآیی، میبینی عمری در ترس گذشته و تو لذتی از روزهایت نبردی .
معتاد شدهایم، عادت کردهایم هر روز یک دلمشغولی پیدا کنیم. یک روز غصه گذشته رهایمان نمیکند، یک روز دلواپسی فردا
مدتیست فکرم مشغول این تک بیتِ «باید پارو نزد وا داد» شده است.
خوب است گاهی، دلمان را به دریا بزنیم، توکل کنیم و امیدوار باشیم موج بعدی که میآید ما را به جاهای خوب خوب میرساند
باور کنید همان فکرش هم خوب است، شما را به جاهای خوب خوب میرساند
بهترین کار برای تمیز کردن آب گلآلود این است که کاری نکنید
منطقی بودن همیشه آسان است، اما تا پایان کار منطقی بودن، تقریبا محال است.
📖 #اسطوره_سیزیف
#آلبر_کامو
📚
آری، امان پور مرده است، اما
در کودکی همسایه ای داشتیم که اسمش بهنوش خانم بود. هر وقت که بهنوش خانم را در کوچه و خیابان و سرگذر و بقالی محل می دیدیم بعد از سلام و احوال پرسی می زد زیر گریه.
مادرم می گفت: وای بهنوش خانم چی شده؟
بهنوش خانم می گفت: امان پور مرده!
و امان پور اسم شوهرش بود که ۲۵ سال پیش مرده بود و حالا تبدیل شده بود به یک عکس ترک خورده سه در چهار، در جیب طلقی کیف پول بهنوش خانم.
در آن روزهای کودکی، من از خودم می پرسیدم: امان پور هفته ای چند بار می میرد؟ و ما چرا هیچ وقت در مراسم تشیع جنازه امان پور شرکت نمی کنیم؟
بعدها که بزرگتر شدم فهمیدم امان پور اسم مستعار همه اندوه های بهنوش خانم بود. او همه مشکلات و غم ها و سوگ ها و دردهایش را به امان پور تبدیل می کرد؛ چون امان پور دستکم یک عکس سه در چهار داشت که می توانست نشانش دهد اما هزار و یک مشکل دیگر نشان دادنی نبود.
این روزها که جامعه در التهاب شعله های چپ و راست می سوزد، زنان بسیاری با من حرف می زنند که گلویشان پر از درد و خشم و انزجار است. آنها اسم همه دردها و خشم هایشان را گذاشته اند حاکمیت. چه آنها که می خواهند رای بدهند و چه آنها که نمی خواهند، دردی مشترک دارند. و هر دو گروه می خواهند که با رای دادن یا با ندادنش همه آن دردها را دوا کنند.
هر دو ناراحتند از خیلی کسان و از خیلی چیزها: از پدر مستبد و مادر نابخرد و برادر زورگو و همسر بی وفا و همسایه فضول و خویشاوند دردسر ساز و همکار زیرآب زن و دوست دروغگو و مدیر ریاکار و کارمند چاپلوس و هزار یک آدم ناجور دور و برشان…
هر دو ناراحتند از سال ها زخم های التیام نیافته و مصیبتهای مزمن و تصمیم های غلط و آرزوهای بر باد رفته و زندگی های نزیسته …
آنها فکر می کنند با رای دادنشان، یا با رای ندادنشان این آدم های اشتباهی و اجباری و این نکبت های ناخواسته زندگی شان تمام می شود.
آنها فکر می کنند فردای آن جمعه که انگشتشان را در آن مرکب سرخ و آبی بزنند یا نزنند، پدر مستبد و مادر نابخرد و برادر زورگو و همسر بی وفا و همسایه فضول و خویشاوند دردسر ساز و همکار زیرآب زن و دوست دروغگو و مدیر ریاکار و کارمند چاپلوس و هزار یک زخم ناسور و جراحت جوش نخورده و مصیبت مزمن درست می شود.
آری ما گریه می کنیم، آری امان پور مرده است، اما اسم همه غم های ما امان پور نیست!
#عرفان_نظرآهاری
اصلهای مهم و فراموش شده
✍ رحیم قمیشی
فردی که دچار فقر مفرط شده، همه آرزویش رسیدن به یک پول میشود، یک گشایش اقتصادی یا یک شانس برخورداری.
وقتی که به آنها میرسد تازه یادش میآید اینها که مهم نبودهاند، او زندگی کردن را بلد نبوده. او معنای زندگی را فراموش کرده، پول بهخودی خود هیچ تغییر مهمی در زندگی او پدید نمیآورد.
او اصول مهم دیگری را در فقر و نداری، به فراموشی سپرده بوده است.
لعنت بر فقر.
نوجوانی که تمام هم و غم خود را در آمادگی کنکور گذاشته، فردای اعلام نتایج است که متوجه میشود، قبولی در دانشگاهی معتبر، تنها درصد بسیار کوچکی از موفقیت است، حال باید خودش را برای تعامل با اساتیدی آماده کند که نخبهها هم، درمیمانند، و آن روز، آرزویش میشود، یک تعطیلی، کاش اصلأ قبول نشده بود!
او فراموش کرده بود، قبولی کنکور اگر برنامه نداشته باشد، تحصیل علم اگر هدف نداشته باشد، موفقیت نیست. نوعی شکست است. اتلاف عمر است.
در پدیدههای اجتماعی اگر جوانان، نوجوانان و بانوان همراه نباشند، اگر آنها امید به بهبود نداشته باشند، اگر برای فضای عمومی اجتماع فکر نشده باشد، اگر به همراهی همراهان همیشگی دلخوش شده باشد، چه موفقیتی ممکن است بهدست آید؟!
در اجتماع برای هر قدم مهمی، همراهی بدنه اجتماع، باقی ماندن آنها در صحنه، امید پیدا کردن آنها برای بهبود، همبستگی اجتماعی برای پیمودن راه دشوار پیشرو، حرف نخست را میزند.
همان نکتهای که این روزها فراموش شده.
فقط رأیی بیاوریم!
تنها قدرت را بهدست بگیریم.
افرادی که ما صالح میدانیم مقامدار شوند!
آیا اسم اینها موفقیت است!؟
چقدر اصول که در این میان فراموش میشوند.
چقدر امیدها که به نومیدی گرایش پیدا میکنند.
با ساده کردن مسئله چیزی حل نمیشود.
اگر به مشکلات افزوده نشود!
جلوگیری از دزدی موفقیت است؟
برداشتن ونها از خیابان موفقیت است؟
شکستن تحریمها موفقیت است؟
چقدر ما از اصل زندگی دور افتادهایم.
عزتی که میخواستیم.
آزادیای که طلب میکردیم.
آبادانیای که حقمان بود.
آیندهای روشن که انتظارمان بود.
همه این اصلها محو شدهاند...
رسیدهایم به اینکه؛
شاید کمی دیرتر بمیریم!
شاید کنکور قبول شویم!
شاید پولی برسد.
شاید دزدی کم شود!
مقام انسانیت ما
بزرگی ما؟
اهداف ما!
برنامههای ما؟
این روزها احساس میکنم؛
چقدر ما حقیر شدهایم
یعنی حقیرمان کردهاند...
...
متحد شویم!
ابر باران می شود
دانه گندم می شود
چشمه جویبار می شود
متحد شویم!
بهار می رسد
از جنازه نهرها می زایند
ما جنازه هاییم
بهار
هزار قلب که جوانه می زند در عشق...
#پازولینی
🎼 عقب نمیکشم
🎤کیمیا تاجزاده
🤝
4_5787214620267646604.mp35.00 MB
👍 2
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.