cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

Рекламні дописи
28 549
Підписники
+924 години
+247 днів
+14430 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

چطور به تن او، آن انحنای آتش و بوسه، فکر نکنم؟ آدم برای تحمل دوزخ ناچار است گاهی بهشت را به یاد بیاورد. @hamid_salimi59 و شب بخیر ❤️
Показати все...
cheshmane mast.mp311.98 MB
152😢 29👍 4
گوسان/یکشنبه ۲۰ خرداد از ساعت ۱۷:۳۰ اجرا و تحلیل داستان کوتاه و شعر کافه کاف‌کتاب نشانی: خ ولیعصر بین همت و م ونک روبروی دوازدهم گاندی مجتمع خورشید کافه کاف‌کتاب "لطفا بدون تاخیر تشریف بیاورید." این هفته از نیلوفر اسماعیلی داستان می‌شنویم و علی سلیمی و علیرضا صادقی برایمان شعر می‌خوانند. همچنین کسرا و دوستانش قرار است دقایقی با اجرای موسیقی راک در کنار ما باشند. لینک خرید بلیت: https://haalin.ir/events/ به امید دیدار. @gusann
Показати все...
events

نشست ادبی شعر و قصه گوسان - لطفا برای تهیه بلیت وارد سایت هالین شوید.

23👍 4👎 3
لباسش را در خانه‌ی من جا گذاشته‌بود. خانه‌ام را دور لباسش چیدم. چه خانه‌ی خوبی. @hamid_salimi59 و شب بخیر مخصوصا به دختر توییتر و پسر اینستا که سراغ آهنگای شب‌بخیر رو گرفتن❤️
Показати все...
Ashkan Khatibi ft. Melina - Sharqe Doore Tanhaie.mp310.88 MB
260😢 33👍 13👎 3
ای خوش‌تر از جان، آخر کجایی؟ کی روی خوبت با ما نمایی؟ بی‌تو چنانم کز جان به جانم هر سو دوانم، آخر کجایی؟ بیمار خود را می‌پرس گه‌گه پیوسته از ما مگزین جدایی #عراقی @hamid_salimi59
Показати все...
Men I Trust – Girl.mp38.17 MB
93👍 8😢 8
پدرش را به خاک سپرد. همه که رفتند؛ تنها به خاک نشست پیرمردی سی‌ساله و  خودش را کودکی دید که دست‌های بابا را گرفته. در سینه‌کش آفتاب بعدازظهری بهاری روی مراتع سبز تازه‌روییده ییلاقات روستای پدری می‌دود. دست از دستش می‌کشد و خودش را در دنیای کودکی لابلای شوق‌ دیدن‌ها و شناختن‌ها گم می‌کند. باد به صورت نحیفش می‌خورد و صدای زنگوله و گله گوسفندها به وجد میاوردش و نگاه کم‌عمقش به پستی و بلندی‌های ارتفاعات دور نیست و نشنیده صدای گرگ‌های کوهستان را به وقت شب. بابا دورتر ایستاده و نگاهش را از روی او بر نمی‌دارد. نهیبش می‌زند که دور نشود و مبادا احساس تنهایی و رهاشدن در خود ببلعدش. دور نمی‌شود و غافل است از اینکه این قاب‌ِتصاویر، دیوار اتاق میانسالی را پر خواهد کرد: بابا، کودکی. بابا،سفر. بابا، نگرانی. بابا،... . از بابا دور نمی‌شود. رهاشده و تنها در تمام لحظه‌های نفس کشیده به این فکر می‌کند که «تمام چیزهای قشنگ برای تمام شدن شروع می‌شوند.» #محمدرضا_تهماسب @hamid_salimi59 با یاد پدران خفته در خاک❤️
Показати все...
127😢 72👍 8
و شب بخیر❤️
Показати все...
204😢 41🤝 4👎 1
Показати все...
Tefo - Tabi Tabi.mp35.82 MB
70🤝 5👍 4👎 2
برایش نوشتم: حتی اسب‌هایی که در خوابم با آن‌ها دویده‌ام، مرا به نام تو می‌شناسند عزیز محزونم. و بعد دوباره به حرف‌هایش، به کارهایش، به آدمی که کنار من می‌شد، و به آدمی که دور از من بود فکر کردم. کلماتم را پاک کردم، و برای تراپیستم نوشتم: مایلم فعلا جلسات را لغو کنم. نوشت چرا؟ نوشتم به این جنون نیاز دارم. بعد، در تاریکی خانه‌ام نشستم و به آدم‌های اطراف او فکر کردم. به گردنی که می‌بوسد، به دستی که کمرش را نوازش می‌کند، به آدم بعدی که او را می‌خنداند، به داستان‌خواندنش برای آدمی خوشبخت. به او فکر نکردم، به او فکر کردن مجابم می‌کند باور کنم آفتاب همیشه توهم من بوده که از تاریکی می‌ترسم. و اگر روز واقعیت نداشته‌باشد، چطور به یاد بیاورم وسط روز بوسیده شده‌ام؟ بله، باز لاک‌پشت غمگینی شده‌ام که از لاک خود بیزار است. لباس‌های سفیدم را دور از تن او دوست ندارم، و آن‌قدر سیاه پوشیده‌ام که بخشی از شب شده‌ام. یادم آمد او شب را دوست دارد، بهتر است دیگر سیاه نپوشم. بهتر است جزء نامحبوب آن کل محبوب او نباشم. مگر آدم چقدر می‌تواند جلوی آینه به خودش بگوید عیبی ندارد، رد می‌شود، اینطوری برای جفتتان بهتر شد؟ عزیزم، اسب‌هایی که در خوابم با آن‌ها دویده‌ام، مرا به نام تو می‌شناسند. شعر تازه‌ام با این کلمات شروع می‌شود، و هرگز تمام نمی‌شود، چرا که شعرم درباره‌ی توست، و تو اندوه زیبای بی‌پایان منی. حالا دوباره انکارم کن، و برای کسی که می‌بوسی افسانه‌ی لب‌های خشک کسی را بگو که تو را نبوسید، اما اگر می‌بوسید لابد دیگر دلش نمی‌خواست آدمی باشد در داستان‌های تولتز، جایی که سرنوشت زود از راه می‌رسد. و این کلمات پراکنده‌اند، همان‌طور که تو همچنان در خانه‌ام، در قلبم، در روزم و در شب‌های تاریکم پراکنده‌ای. این پریشانی را تو ساختی، و عیبی ندارد که یادت رفته. کسی جنایات خودش را به یاد نمی‌سپارد. همین. #حمیدسلیمی @hamid_salimi59
Показати все...
237😢 64👍 24🤝 3👎 2
و شب بخیر❤️
Показати все...
203😢 41🤝 8👍 5
چون امروز تولد پدرمه، و چون بابا هایده و چاوشی رو دوست داشت، و چون امیدوارم هوش مصنوعی روزی علاجی برای دلتنگی‌های دم غروب پیدا کنه... @hamid_salimi59
Показати все...
@Tap_Seda_تاپ_صدا_To_Dar_Masafat_Barani_hayedeh_Mohsen_Chavo.mp35.28 MB
336😢 86👍 7👎 3🤝 3