بــازبــاران...📚⚽️
«باز باران...» طرح دائمی ترویج فرهنگ کتابخوانی و ورزش در کودکان و نوجوانان 🔸معرفی تخصصی مناسبترین کتابها و بازیهای کودک و نوجوان تماس با روابط عمومی: @Baaz_Baraan تلفن تماس: ۰۹۱۱۶۷۰۳۰۰۸ ۰۱۳۳۳۷۶۹۱۷۷
Більше397
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
دوشنبه، ۲۱ شهریور رو که یادتون هست؟ 😎
روزی که عموشاهین میان باز باران و کلی بازی و شادی در انتظارمونه. 😍
قراره چند ساعت هیجانانگیز رو با عمو شاهین و اسباببازیهای دستساز قدیمیشون، کنار هم بگذرونیم. 🎉
ساعت: ۵:۳۰ منتظرتون هستیم. ✨
به دوستاتون هم خبر بدید.🎉🎉🎉
Фото недоступнеДивитись в Telegram
سلام 🌈
شاعر میگه: خبر آمد خبری در راه است :)
خب زود تند سریع بریم سراغ خبر خوبمون؛ چون خودمون هم خیلی براش ذوق داریم! 🤩
کتابفروش مهمان!
یعنی چی؟
کتابفروشِ مهمان اسم طرحیه که ما تو بازباران به کمک دوستامون بهش فکر کردیم و حالا زمان رو مناسب دیدیم که با شما در میون بذاریم.
قضیه اینه که بازباران تو یه روز مشخص در هفته، کار رو میسپاره به دست رفقاش!
چجوری؟
اینجوری که یه روز تو هفته، کل ساعت بعدازظهر یعنی ١٧ تا ٢٢، دو تا از دوستای خوبمون کار فروش و معرفی کتابها و بازیها رو انجام میدن. البته ما خودمون هم هستیم اما به قول معروف گوی و میدان رو میدیم به جوونترها :)
دو نفری که کتابفروش مهمان ما هستن، مطمئنا تجربههاشون برای مخاطبین ما جذابه. مثلا کتابهایی که خوندن... بازیهایی که ازش چیزی یاد گرفتن...
از این هفته دوستای باانرژیمون، بامداد، یاس و گلسان روزهای دوشنبه از ساعت ۵ عصر تا ۱۰ شب کنارمون هستن.💚😇
حالا هرکدوم از رفقای ما که دوست دارن در این طرح شرکت کنن، در دایرکت اینستاگرام یا واتساپ بهمون پیام بدن تا ما بتونیم یه برنامهریزی دقیق و جذاب داشته باشیم.
به امید دیدارتون 🌠
Фото недоступнеДивитись в Telegram
سلام 🌈
امیدواریم حال همهتون خوب باشه.
مخاطب امروزمون بچهها نیستن!
نوبتی هم باشه نوبت مادرهای بازبارانیه.
ما قصد داریم صبح روزهای شنبه و دوشنبه میزبان مادرهای فعال بازباران باشیم. اینطوری شما میتونید در این فرصت از تجربههاشون به عنوان مادر و تسهیلگر استفاده کنید.
برنامهمون به این شکله:
شنبهها صبح؛ خانم سحر اخوان، مامان سورن.
دوشنبهها صبح: خانم یکتا نظرپور، مامان بامداد.
نیازی به توضیح نیست که میتونیم کنار این مادرها چیزهای زیادی یاد بگیریم؛ چون خودشون تجربهی کار با بچهها تو سنهای مختلف رو داشتن و کلی حرف برای گفتن دارن. مثل اینکه چه کتابهایی برای چه نیازهایی مناسبتره یا هر کدوم از بازیها چه چیزهای رو در بچهها تقویت میکنه.
امیدواریم صبحهای هیجانانگیزی کنارتون داشته باشیم.
به امید دیدارتون.😇
Фото недоступнеДивитись в Telegram
دوستانِ بازبارانی سلام 💚😊
میخوایم با همکاریِ هم مثلِ سالِ گذشته
نذرِ کتابهایِ باکیفیتِ کودک و نوجوان
داشته باشیم و اونها رو برسونیم به دستِ دوستانمون تو مناطق ِ کمبرخوردار...
حالا هر مبلغی که دوست دارین رو به این شماره کارت واریز کنین 😊
5894_6315_4904_4295
بانک رفاه- به نام آقای حمید وثیرش
زمان: یکشنبه و دوشنبه
١۶ و ١٧ مرداد ١۴٠١
@baazbaaraan
https://www.instagram.com/tv/Cg7B-r_oIAA/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
👆👆👆
او ترسیمگر چشماندازی از آموزش کودکان بود که کودکانِ در حال رشد را داوری نمیکرد و مسئولیتهایی فراتر از توان بر دوششان نمینهاد. او همیشه میگفت باید کودکان را به چشم نعمتهای خداوندی نگاه کنیم. فرصتهایی یگانه و متفاوت از یکدیگر که خداوند به جهان عطا میکند تا در دامنش رشد بیابند، بشناسندش و آن را به جایی بهتر تبدیل کنند. زندگی او و نسل او آیینهی تمامنمای پاسداشت این نعمتها بود. کسانی که جوانههای خیالانگیز ذهن کودکان را ارج مینهادند و میکوشیدند با دگرگون کردن نگرشها نسبت به مسئلهی کودکی، زمینی را به گسترهی ایران برای بالیدن آن جوانهها آماده کنند. هرچند توران خانم میگفت نسل ما، آن نسل خدمتگزار و عاشق، آرام آرام در حال خداحافظی است، اما امید داشت باری دیگر از زمینی که آن را با عشق و آرزوهای بسیار کِشته بود، نسلی نو بروید.
✍️ زهرا بابایی
@baazbaaraan
سرود آن رود که ما را به دریا بُرد
ژاله آموزگار، استاد اسطورهشناس در جایی گفته بود که من به نسل ممکنها تعلق دارم؛ نسلی که هدف داشت و در راهِ آن میکوشید. نسلی که اگر کسی در آن از استعداد و پشتکار برخوردار بود، هیچ دری را به روی خود بسته نمیدید. انسانهایی سختکوش که شاید موانع کندشان میکرد، اما نگاهشان را از هدف منحرف نمیساخت. نسلی که زندگیاش را وقف کشتوکار بر زمینی بایر میکرد و زمین نیز در پایان، بهای عرقریزان روح و دسترنج جسمشان را با جوانهها و نعمتهایش میپرداخت.
بیشک توران میرهادی، زنی از این نسل و نماد تابندهی آن است؛ کسی که هفت دهه از عمر خود را بر سر کاری سترگ گذاشت: بر سر پرورش نهال نهادها و فرهنگ کودکی در ایران.
توران میرهادی یا آنطور که امروزه تمامی کنشگران حوزهی کودکی میشناسندش، مامان توران، در سال ١٣٠۶ در تهران از پدری ایرانی و مادری آلمانی زاده شد. او در خانهای چندفرهنگی و مداراگر پرورش یافت، اما تضاد آن خانه با جهان پرآشوب بیرون خیلی زود دغدغههایی مهم را در دلش بیدار کرد. در حالی که جنگ جهانی دوم آتشی را افروخته بود که سرزمین مادری توران در کورهی آن میسوخت و سرزمین پدریاش از زبانههای آن در امان نبود، او به این میاندیشید چه چیزی میتواند به دوستی انسانهایی گوناگون در نژاد، زبان و مذهب بیانجامد. همین موضوع بود که روح جستوجوگر او را در دانشگاه از کلاسهای علوم طبیعی به دانشکدهی ادبیات کشاند و پای صحبتهای استادان بزرگی چون محمدباقر هوشیار و جبار باغچهبان نشاند. استادانی که نگاه او را متوجه اهمیت تعلیم و تربیت کردند؛ هوشیار شوق به دانش نظری را در او بیدار کرد و باغچهبان با آن همت والایش، عشق به کودکان ایران را در وجود او برانگیخت؛ شوق و عشقی که در سراسر عمر در قلب او رو به فزونی بود.
توران میرهادی زندگی سرشاری داشت. امروز در هرکجای حوزهی کودکی ایران چشم بدوانیم ردپایی از او میبینیم. این حضور پررنگ ناشی از علاقهی او به همکاری با دیگران و پشتکارش در نهادسازی است. هرجا که بود چیزی از خود به جای میگذاشت و الهامبخش دیگران بود. پس از مرگ برادرش، مدرسهی فرهاد را به نام او ساخت و به گفتهی خودش، غم بزرگ را به کاری بزرگ تبدیل کرد. ذهن او از زمان تحصیل روانشناسی در اروپا، درگیر این موضوع بود که چطور میتوانیم در مدارسمان آموزش مشارکتی را جایگزین آموزش مخرّب رقابتی کنیم. مدرسهی فرهاد جایی بود که او و همکارانش این فکر را پیگرفتند و در آن کاری را انجام دادند که هنوز هم پس از گذر دههها، نمونهای موفق و پیشرو از آموزش مشارکتی به شمار میرود.
اما از دل تجربهی همین مدرسه و برای رفع کاستیهای حوزهی ادبیات کودکی بود که او در سال ١٣۴١ با همکاری جمعی از همفکرانش شورای کتاب کودک را تأسیس کرد. نهادی که با غنا و تنوع خود ادبیات کودکی را در ایران دگرگون کرد، بهگونهای که تمام نهادهای کودکی در ایران از آن تأثیر پذیرفتند و جرقهی شکلگیری بسیاری از آنها، توسط شاگردان ایشان از شورا آغاز شد. درکنار فعالیتهای متعدد شورا همچون تأثیر بر روی ارتقاء کیفیت کتابهای کودک و نوجوان، شاید بتوانیم بزرگترین دستاورد این شورا را تدوین فرهنگنامهی کودکان و نوجوانان بدانیم؛ مجموعهای بیبدیل که خلاءهای بسیاری را در حوزهی کودکی پر کرده است. چنین دستاوردهای بزرگی بیحضور شخصیتی چون میرهادی ممکن نبود. او با روحیهی منعطف خود، فاصلهها را کم کرد و پلی میان نگاههای سنتی و مدرن بست و با اینکار اجازه داد که هزاران کوشندهی نامدار و گمنام فرهنگ کودکی بیآنکه یکدیگر را ببینند، خود را متعلق به یک خانواده بدانند و او را مادر الهامبخش خود بنامند.
توران خانم آرزو داشت که علفهای هرز رقابت را از ریشه درآورد و مشارکت و گفتوگو را در محیط تربیتی به جای آنها بنشاند، زیرا معتقد بود که کودکان با تجربهی عشق و امنیت است که میتوانند استعدادهایشان را آشکار کنند. طبیعت و نزدیکی به آن جایگاه مهمی در اندیشهی او داشت و پادزهری بود برای مصرفگرایی و تکنولوژیزدگی.
👇👇👇
سرود آن رود که ما را به دریا بُرد
ژاله آموزگار، استاد اسطورهشناس در جایی گفته بود که من به نسل ممکنها تعلق دارم؛ نسلی که هدف داشت و در راهِ آن میکوشید. نسلی که اگر کسی در آن از استعداد و پشتکار برخوردار بود، هیچ دری را به روی خود بسته نمیدید. انسانهایی سختکوش که شاید موانع کندشان میکرد، اما نگاهشان را از هدف منحرف نمیساخت. نسلی که زندگیاش را وقف کشتوکار بر زمینی بایر میکرد و زمین نیز در پایان، بهای عرقریزان روح و دسترنج جسمشان را با جوانهها و نعمتهایش میپرداخت.
بیشک توران میرهادی، زنی از این نسل و نماد تابندهی آن است؛ کسی که هفت دهه از عمر خود را بر سر کاری سترگ گذاشت: بر سر پرورش نهال نهادها و فرهنگ کودکی در ایران.
توران میرهادی یا آنطور که امروزه تمامی کنشگران حوزهی کودکی میشناسندش، مامان توران، در سال ١٣٠۶ در تهران از پدری ایرانی و مادری آلمانی زاده شد. او در خانهای چندفرهنگی و مداراگر پرورش یافت، اما تضاد آن خانه با جهان پرآشوب بیرون خیلی زود دغدغههایی مهم را در دلش بیدار کرد. در حالی که جنگ جهانی دوم آتشی را افروخته بود که سرزمین مادری توران در کورهی آن میسوخت و سرزمین پدریاش از زبانههای آن در امان نبود، او به این میاندیشید چه چیزی میتواند به دوستی انسانهایی گوناگون در نژاد، زبان و مذهب بیانجامد. همین موضوع بود که روح جستوجوگر او را در دانشگاه از کلاسهای علوم طبیعی به دانشکدهی ادبیات کشاند و پای صحبتهای استادان بزرگی چون محمدباقر هوشیار و جبار باغچهبان نشاند. استادانی که نگاه او را متوجه اهمیت تعلیم و تربیت کردند؛ هوشیار شوق به دانش نظری را در او بیدار کرد و باغچهبان با آن همت والایش، عشق به کودکان ایران را در وجود او برانگیخت؛ شوق و عشقی که در سراسر عمر در قلب او رو به فزونی بود.
توران میرهادی زندگی سرشاری داشت. امروز در هرکجای حوزهی کودکی ایران چشم بدوانیم ردپایی از او میبینیم. این حضور پررنگ ناشی از علاقهی او به همکاری با دیگران و پشتکارش در نهادسازی است. هرجا که بود چیزی از خود به جای میگذاشت و الهامبخش دیگران بود. پس از مرگ برادرش، مدرسهی فرهاد را به نام او ساخت و به گفتهی خودش، غم بزرگ را به کاری بزرگ تبدیل کرد. ذهن او از زمان تحصیل روانشناسی در اروپا، درگیر این موضوع بود که چطور میتوانیم در مدارسمان آموزش مشارکتی را جایگزین آموزش مخرّب رقابتی کنیم. مدرسهی فرهاد جایی بود که او و همکارانش این فکر را پیگرفتند و در آن کاری را انجام دادند که هنوز هم پس از گذر دههها، نمونهای موفق و پیشرو از آموزش مشارکتی به شمار میرود.
اما از دل تجربهی همین مدرسه و برای رفع کاستیهای حوزهی ادبیات کودکی بود که او در سال ١٣۴١ با همکاری جمعی از همفکرانش شورای کتاب کودک را تأسیس کرد. نهادی که با غنا و تنوع خود ادبیات کودکی را در ایران دگرگون کرد، بهگونهای که تمام نهادهای کودکی در ایران از آن تأثیر پذیرفتند و جرقهی شکلگیری بسیاری از آنها، توسط شاگردان ایشان از شورا آغاز شد. درکنار فعالیتهای متعدد شورا همچون تأثیر بر روی ارتقاء کیفیت کتابهای کودک و نوجوان، شاید بتوانیم بزرگترین دستاورد این شورا را تدوین فرهنگنامهی کودکان و نوجوانان بدانیم؛ مجموعهای بیبدیل که خلاءهای بسیاری را در حوزهی کودکی پر کرده است. چنین دستاوردهای بزرگی بیحضور شخصیتی چون میرهادی ممکن نبود. او با روحیهی منعطف خود، فاصلهها را کم کرد و پلی میان نگاههای سنتی و مدرن بست و با اینکار اجازه داد که هزاران کوشندهی نامدار و گمنام فرهنگ کودکی بیآنکه یکدیگر را ببینند، خود را متعلق به یک خانواده بدانند و او را مادر الهامبخش خود بنامند.
توران خانم آرزو داشت که علفهای هرز رقابت را از ریشه درآورد و مشارکت و گفتوگو را در محیط تربیتی به جای آنها بنشاند، زیرا معتقد بود که کودکان با تجربهی عشق و امنیت است که میتوانند استعدادهایشان را آشکار کنند. طبیعت و نزدیکی به آن جایگاه مهمی در اندیشهی او داشت و پادزهری بود برای مصرفگرایی و تکنولوژیزدگی.
او ترسیمگر چشماندازی از آموزش کودکان بود که کودکانِ در حال رشد را داوری نمیکرد و مسئولیتهایی فراتر از توان بر دوششان نمینهاد. او همیشه میگفت باید کودکان را به چشم نعمتهای خداوندی نگاه کنیم. فرصتهایی یگانه و متفاوت از یکدیگر که خداوند به جهان عطا میکند تا در دامنش رشد بیابند، بشناسندش و آن را به جایی بهتر تبدیل کنند. زندگی او و نسل او آیینهی تمامنمای پاسداشت این نعمتها بود. کسانی که جوانههای خیالانگیز ذهن کودکان را ارج مینهادند و میکوشیدند با دگرگون کردن نگرشها نسبت به مسئلهی کودکی، زمینی را به گسترهی ایران برای بالیدن آن جوانهها آماده کنند.
هرچند توران خانم میگفت نسل ما، آن نسل خدمتگزار و عاشق، آرام آرام در حال خداحافظی است، اما امید داشت باری دیگر از زمینی که آن را با عشق و آرزوهای بسیار کِشته بود، نسلی نو بروید.
✍ زهرا بابایی
@baazbaaraan
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.