کتابخانه 7
📘📗📕ارشیو بزرگ کتاب در موضوعات مختلف 💯جامعه شناسی 💯شعروادبیات 💯بریده ی کتاب 💯روانشناسی 💯فلسفه و عرفان 💯رمان وداستان 💯کتب درسی و مهندسی
Більше4 959
Підписники
-324 години
+157 днів
+7830 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
"اصلا خیر و برکت از همه چیزها رفته."
شهباز سرش را از روی تصدیق تکان داد و گفت: "قربان دهنت. انگار دوره آخر زمان است. رسم زمانه برگشته. خدا قسمت بکند بیست و پنج سال پیش در خراسان مجاور بودم. روغن یکمن دو عباسی بود، تخممرغ میدادند ده تا صد دینار. نان سنگک میخریدیم به بلندی یک آدم. کی غصه بیپولی داشت؟ خدا بیامرزد پدرم را، یک الاغ بندری خریده بود. با هم دو ترکه سوار میشدیم.
من بیست سالم بود، توی کوچه با بچههای محلهمان تیلهبازی میکردم. حالا همه جوانها از دل و دماغ میافتند، از غورگی مویز میشوند، باز هم قربان دوره خودمان، بقولی آن خدا بیامرز: اگر پیرم و میلرزم بصد تا جوان میارزم."
یدالله پک زد به چپقش، گفت: "سال به سال دریغ از پارسال!"
#محلل
#صادق_هدایت
👍 3
همه غوطهها بخوردی همه کارها بکردی
منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر
همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی
بِشِنو از این محاسب عدد و شمار دیگر
مولانا
❤ 1
Фото недоступнеДивитись в Telegram
مهر سلطنتی داریوش بزرگ مربوط به زمان زمام دارى اش که او را سوار بر ارابه ای درحال شکار شیر نشان میدهد.
محل نگهداری: موزه بریتانیا
👍 2
من آن درختِ زمستانی،
بر آستانِ بهارانم
که جز به طعنه نمیخندد،
شکوفه بر تنِ عریانم.
زِ نوشخندِ سحرگاهان،
خبر چگونه توانم داشت
منی که در شبِ بی پایان،
گواهِ گریهی بارانم.
غلامِ همّتِ خورشیدم،
که چون دریچه فرو بندد
نه از هراسِ من اندیشد،
نه از سیاهیِ زندانم
کجاست بادِ سحرگاهان؟
که در صفای پس از باران
کند به یادِ تو، ای ایران!
به بوی خاکِ تو مهمانم.
#نادر_نادرپور
Фото недоступнеДивитись в Telegram
شعر و بوسه را که داشته باشی
مرگ چه دارد که از تو بستاند ؟
#یانیس_ریتسوس
بیکلام - مرگ قو
یکی از معروف ترین بیکلام های دنیا اثر آهنگساز برتر جهان چایکوفسکی بر فرکانس ۳۱۰ هرتز تنظیم شده و حاوی نویز خاکستری برای تسکین درد احساسی، مناسب برای کسانی هست که دچار مصدومیت روحی و عاطفی هستند.
می داني اولين بوسه ي جهان چه طور كشف شد ؟
دست هاش تا آرنج گلي بود گفت كه در زمان هاي بسيار قديم زن و مردي پينه دوز يك روز به هنگام كار بوسه را كشف كردند . مرد دست هاش به كار بود ، تكه نخي را به دندان كند ، به زنش گفت بيا اين را از لب من بردار و بينداز . زن هم دست هاش به سوزن و وصله بود ، آمد كه نخ را از لب هاي مرد بردارد ، ديد دستش بند است ، گفت چه كار كنم . ناچار با لب برداشت ، شيرين بود ، ادامه دادند
😊😊
عباس معروفی
سال بلوا
❤ 3