4 889
Підписники
-824 години
-237 днів
-8530 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
درد یعنے ڪه فراموشش ڪُنے با قلبِ خسته
درد یعنی؛نیست! اما بر دلت مهرش نشسته
لابلاے خاطراتِ تلخ وُ شیرینِ گذشته
درد یعنی؛دیدنِ یک قابِ بے عڪس وشڪسته
پیشِ آن دریاے آبی و عمیقِ چشمهایش
درد یعنے ؛ ماهیِ تنها درونِ تُنگِ بسته
#شیوا_صالحـے
.
شعر مے گویم ولے معٖشوقه اے در کار نیست
آه،مـن دیـوانـه ام،دیــــوانه بودن عار نیست
خواستم چـون مصـرع اول تـو را مخـفے کنم
باخـتـم دل را،حـقـیـقـت قابل انکـــــار نیست
از راحم تبریزی
تنها ، چرااا ؟؟؟____
قصد رفتن کرده ای ؟ ای جانِ جان ، بی ماا ، چرا ؟
با دل بشکسته ء ماا ، این چنین سوداا ، چراا ؟
غافل از ، فکر و ، خیالت ، یک نفس ما را نبود ،،
اندرون جان مایی ،، جان مااا ، تنها ،، چرا ؟
دردلِ سرگشته ء ما ، گردبادی ، از غم است ،،
غوطه در دریای محزون ، دامن صحرا ، چراا ؟
نیست دیگر ، روشنی ،، در چشم مااا ،، از نور عشق ،
دیده ء بینا ،، چه جویی ؟؟ دیده ء بینا ، چرااا ؟
سوختم ، از اندرونم ،، هر شبم ،، تا صبحدم ،
مرهم ، این سوز رااا ،، خاکستر دنیاا، چراا ؟
بی هوا ، هرنیمه شب ، در انتظار باده ایم ،،
بر دل صد پاره ء ماا ،، ساغر و ، میناا ، چراا ؟
چون سخن باز کنم ؟ از سینه ء سوزان خود ؟
خار بر چشمم نمودی ،، بر دلم خارا ، چرا ؟
در دل شوریده ء ماا ،، جز خیالت ، هیچ نیست
دل هنووزم ، گرم توست ، این سردی و ، سرمااا ، چراا ؟
اسمان نیلگون ، با نور توو ،، روشن شود ،
گوهر شب تاب مایی ،، ظلمت شبها چرااا ؟
خسته ام از عشق بی تووو ،، خسته ام از زندگی ،،،
این چنین شیدا نمودی ،، این چنین رسوا چرا ؟
ب قلم استاد راحم تبربزی
کوچک شما پارسا 🙏🌺❤️
👏 1
عجب حال پریشان دارد این دل
به خود موج خروشان دارد این دل
لهیب از آتش عشقت کشد جان
درونش آه سوزان دارد این دل
نظر بر عالم و آدم ندارد
سراسر میل جانان دارد این دل
زِ من فرمان نمیگیرد چرا او
گمانم قصد عصیان دارد این دل
شکست از دوریت ای جانِ دلبر
بیا تا جای جبران دارد این دل
رِسد پایان شبها و به دستت
رِسد دستم که ایمان دارد این دل
برایت شاعر و آوازه خوان شد
کتاب شعر و دیوان دارد این دل
به نجوا «عاشق» غمدیده گوید
عجب حال پریشان دارد این دل
آرزو میکنم نـه حسرت گـذشتـه
غمگینتـون کنـه و نه غم آینده نگرانتون
در حـال زنـدگی کنید
و لحظه هـایتـان
پـر از آرامــش باشـه
عصر زیبـاتون بخیر🌸
شرمنده ام، شرمنده از آزار، حق با توست
در چشمهایت کمترم از خار، حق با توست
بد کردم و نفرین نکردی، رفتی و گفتی
اندازه ی من نیستی انگار، حق با توست
آرام خندیدیّ و گفتی دل نباید بست
بر خنده های مثلِ زهرِ مار، حق با توست
من بارها تکرار کردم « دوستت دارم »
انگار دلگیری از این تکرار، حق با توست
دیوانه ی مویِ پریشانِ توأم اما
گفتی بپرهیز از طنابِ دار، حق با توست
هر خشت را با خونِ دل چیدم ولی افسوس
آجر به آجر بینمان دیوار... حق با توست
لعنت به تدبیری که با خودکرده در جنگ است
تقدیرِ دل مرگ است یا آوار، حق با توست
علیرضا_رنجبر
👍 1