cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

Jump-Cut Group

گروه جامپ-کات صفحه‌ی جامپ کات در RFN: https://radicalfilmnetwork.com/iran/jump-cut-group/ ایمیل: [email protected] اینستاگرام: @jumpcutgroup

Більше
Країна не вказанаМова не вказанаКатегорія не вказана
Рекламні дописи
1 330
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Repost from تز یازدهم
Фото недоступнеДивитись в Telegram
📍تز یازدهم📍 رنج می‌کشم، پس هستم فابیو ویگی ترجمه: صالح نجفی 📎لینک مقاله در سایت: http://thesis11.com/Article.aspx?Id=6586 ▪️www.thesis11.com ▪️https://t.me/thesis11site
Показати все...
Repost from تز یازدهم
یأس و، درنهایت، خودکشی نقشی دوگانه در فیلم‌های فاسبیندر بازی می‌کنند: هم وسیله‌ای برای محکوم‌کردن مستقیم و به‌باد‌انتقاد‌گرفتنِ روابط کج‌ومعوج اجتماعی، هم راهبردی برای به‌خاطرآوردنِ تصویری از نجات و رستگاری. آنچه برای فاسبیندر بی‌اندازه مهم است مواجهۀ جانکاه با «خلئی» است که «سوژه» نامیده می‌شود، «فاعل بشری»، زیرا فاسبیندر در عمق ضمیرش می‌داند که فقط در آن خلأ ممکن است تصویری از رهایی از ستم اجتماعی سربرآورد. هانس و فاکس، هردو، در روند سقوط خود معاونت می‌کنند و هردو به‌این‌اعتبار تمثال‌هایی‌اند که استثمار ذاتیِ نظام سرمایه‌داری را محکوم می‌کنند و به‌وجهی استعاری به‌ درون عرصۀ آزادی برمی‌جهند. فاسبیندر در قطعه‌ای که براستی یادآور نظریۀ پازولینی دربارۀ شباهت استعاری مرگ و مونتاژ است دربارۀ معنا و اهمیت مرگ چنین می‌نویسد: «زندگی فقط در لحظه‌ای مهارکردنی و دست‌یافتنی می‌شود که مرگ را به‌عنوان جنبۀ حقیقیِ زندگی بپذیریم. مادام که به مرگ به‌چشم یکی از محرّمات بنگریم که کسی نباید درباره‌اش مستقیم حرف بزند، زندگی چیزی ملال‌آور می‌ماند. جامعه‌ای که بنایش بر استثمار انسان‌ها استوار است چاره‌ای ندارد جز اینکه مرگ را از محرّمات بشمارد.» فیلم‌های فاسبیندر نشان می‌دهند زمانی می‌توان مرگ را از ردیف محرّمات خارج کرد که «مرگ» را با «رانه» جُفت کنیم. به بیان استعاری، مازوخیسم از نظر او مستلزمِ معلق‌ساختنِ حالت استغراقِ شخصیت در نظم نمادین است، معلق‌شدنی که به‌ لطف سماجت رانه می‌تواند دست دهد.
Показати все...
Repost from تز یازدهم
Фото недоступнеДивитись в Telegram
«دموکراسی» که امثال هابرماس اینهمه سنگش را به سینه میزنند از نظر فردریک لوردُن کلمه‌ای هم‌آوا به شمار می‌رود (منظور از اُمونیم کلمه‌ای مثل «تور» یا «شیر» است به معنی تور ماهیگیری و سفر تفریحی و شیر خوردنی و حیوان وحشی و ...)، هم‌آوایی بی‌اندازه گمراه‌کننده برای اشاره به حاکمیت جمعی، حاکمیتی که وقتی اوضاع عادی است توانی برای جلوگیری از تُرکتازی سرمایه ندارد و وقتی اوضاع بحرانی می‌شود مثل آب خوردن به صورت خشونتی درمی‌آید که در وضعیت‌های اضطراری به کار می‌رود (در اینجا او از برشت نقل میکند: «فاشیسم نه ضد دموکراسی بلکه صورت تحول‌یافتۀ آن در زمانۀ بحران است»). آلبرتو توسکانو @thesis11site
Показати все...
دَنیل بِلِتراش: «جشنواره کن در مقابله با ممنوعیت‌ها و فاشیستی شدن جشنواره ونیز ایجاد شد اما از همان آغازْ سیاست استعماری ساده‌لوحانه‌ خود، تحدید مقاومت جبهه‌ی مردمی و «شکست عجیب» را اعلان کرد. برای زمانی طولانی تحت نفوذ فدراسیون ملی سندیکاهای نمایش بود، اما همه این‌ها با میتران و شامورتی‌بازی‌هایش، با زرق و برق قلابی‌ای که ژاک لانگ (وزیر فرهنگ میتران) به آن داد به پایان رسید. امروز جشنواره کن، همانطور که گدار آن را زیباشناسی غربی می‌نامد، ادعا می‌کند که اگر تولستوی و آیزنشتاین و دیگرانی از این دست را سانسور می‌کند تنها به این دلیل است که می‌خواهد به شکل بهتريْ زیباشناسی جنگ را که زمانی والتر بنیامین، برشت و بسیاری دیگر در زمانه‌ی خود از آن سخن می‌گفتند، اعلان کند. از تارانتینو به بازی‌های ویدئویی و بسیج نیروی هوایی فرانسه برای استقبال از تام کروز و زِلِنسکی رسیدیم که همگی محصولات جانبی برای تجلیل و دستکاری «منافع» جنگ است. ما مدت‌ها پیش در این باره بحث کرده بودیم. در کن همه چیز ممکن است! نیروی هوایی فرانسه به مناسبت اولین اکران تاپ‌گان ماوریک بر فراز فرش قرمز جشنواره فیلم کن به استقبال تام کروز رفت! این فیلم که بر اساس برهه‌ای از جنگ ویتنام ساخته شده است، ستوان جوانی را به صحنه می‌برد که در بحبوحه‌ی شکست ایالات متحده روش جدیدی برای نبرد نیروی هوایی در جنگ ابداع می‌کند. طی جنگ ویتنام و همزمان با مه 68، جشنواره کن با ژان لوک گدار مدعی سینمای دیگری شد اما برای بیشتر پروتاگونیست‌های آن زمان، این جشنواره با چاپلوسی میترانتیستی و آتلانتیسم افسارگسیخته پایان یافت. ما هنوز همانجا هستیم... و همه چیز صرفاً میزآن‌سن جدید دولتمردان با یک کَستینگ (casting) عجیب و غریب است، اما این میزآن‌سن می‌خواهد تناقضات را به تمثیلی از اجتماعْ به مثابه رأی مفید تغییرشکل دهد؛ رأیی که این سه دلقک لوپِن، مکرون و ملانشون در نمایش عروسکی مضحکشان به ما پیشنهاد می‌کنند. این حرفه‌ای‌ها در حال ابداع یک سناریو، یک مغز چندجهانی هستند که تنها کافی است از آن‌ها پیروی کنید و تسلیم دستوراتشان شوید تا بتوانید همراه مارول وارد جهان موازی شوید. داشت یادم می‌رفت که یک موجود نیمه برهنه‌ی بیچاره که فقط ملبس به رنگ آبی و زرد بود به تندی وارد رژه‌ی ستاره‌ها شد و فریاد زد که نماد زنان تجاوزشده در اوکراین است... محافظان امنیتی او را به سرعت بردند در حالی که او تلاش می‌کرد سهمی از این نمایش داشته باشد و حتی برای پذیرفته‌‌شدن در مراسم با کوکارد (نشان سه رنگی از پرچم کشورها که به سینه می‌زنند، مثل مدال) آمده بود...» ژان لوک گدار: «اگر از منظر آنچه «به صحنه بردن» می‌نامیم به مداخله‌ی زلنسکی در جشنواره کن نگاه کنید، همه چیز روشن است: بازیگری بد، کمدینی حرفه‌ای، زیر نگاه دیگرانی که خودشان یک پا حرفه‌ای هستند. به گمانم مدت‌ها پیش چیزی در همین باره گفته‌ام. پس احتمالاً لازم بود یک جنگ جهانی دیگر یا تهدید فاجعه‌ای دیگر به صحنه برود تا بفهمیم جشنواره کن هم مانند هر ابزار دیگری ابزار پروپاگاندا است. کار آن پروپاگاندای زیباشناسی غربی است که... البته فهم این مسئله سخت نیست، اما فعلاً همینی‌ست که هست. حقیقتِ تصاویر با کندی بیرون می‌زند. اکنون تصور کنید که خود جنگْ همین زیباشناسی‌ای‌ باشد که طی هر جشنواره‌ی جهانی به کار می‌رود که سهامدارانش همان دولت‌های در تضاد، یا دقیق‌تر «بر سر منافع» هستند و ما همگی تماشاگران بازنمایی‌های آن‌ها هستیم... همه‌ی ما، من و شما. اغلب می‌شنوم که می‌گویند «تضاد منافع» و این حشو است. زیرا تضادی در کار نخواهد بود، چه بزرگ چه کوچک، اگر منافع نباشد. بروتوس، نرون، بایدن، یا پوتین، کنستانتینوپل، عراق یا اوکراین، چیز زیادی تغییر نکرده است، مگر فراگیرکردن کشتار». *** زیباشناسيْ اخلاق است: اما همواره در چهارچوب اطلاعات نادرست و نمایش غربی؛ پیشنهاد می‌کنم نگاهی به اخبار اینترنتی با عناوین جذابش بیندازید: شما اوکراین را می‌بینید و قهرمانان ماریوپُل، دادگاه جانی دپ، غَلَیان عواطف شدید، بدبختی‌ها و خوشبختی‌های سلطنت موناکو و بریتانیا، بیماری‌هایی که پوتین به آن‌ها مبتلا می‌شود (چند روز پیش قرار بود وسط جلسه استفراغ کند). همه چیز بر همان منوال شایعه و جزئیات دقیق از زندگی خصوصی پیش می‌رود. این همان اطلاعاتی است که ما به آن اطلاعات آزاد می‌گوییم و توجه داشته باشیم که انتخابات فرانسه، معرفی دولت جدید، «مخالفانِ» رسمی (و مفید) همه در داستانی روایت می‌شوند که در آن، روایت خیالی در مقام حقیقت جا زده می‌شود و این است «زیباشناسی غربی».
Показати все...
فرانچسکو رُزی یکی از مهم‌ترین چهره‌های سینمای سیاسی است که تا حد زیادی قدرنادیده باقی مانده و جایگاه رفیعش در تاریخ سینما به طور کلی، و در تاریخ سینمای سیاسی به طور خاص، هنوز ناشناخته است. او که توأمان فرزند خَلَف رُسلینی و ویسکُنتی است و تأثرات فیلم نوآر و بصیرت‌های ژرف اجتماعی-فرهنگی سینمای لیبرال آمریکا (همچون الیا کازان) را با خود به همراه دارد جزو معدود سینه‌آست‌های متعهدی ست که هم از زدوبندهای قدرت‌های سیاسی پرده برمی‌بردارد (نقد سیاسی) و هم پیامدها و عواقب فساد و ارتشاء را بر بدن جامعه نشان می‌دهد (نقد اجتماعی). یکی از مهم‌ترین فیلم‌هایش، فیلمی است با نام دست دزدها بر شهر (1963) که در آن این رفت و برگشت توأمان میان نقد سیاسی و نقد اجتماعی را شاهدیم. فیلمی که با فروریزی یک ساختمان فرسوده (ساختمان فقیرنشینی در محله‌ی سنت آندرئای ناپل) آغاز می‌شود و رُزی با این بهانه وارد دوگانه‌ی صحن شورای شهر و پشت صحنه‌ی آن می‌شود. «رئالیسم» او از میلش به نشان دادن فقر و فاقه‌ی طبقات زحمتکش و بسنده کردن به تصویر خیابان‌ها سرچشمه نمی‌گیرد (مثل آنچه در سینمای اجتماعی ایران در سال‌های اخیر روبروییم و مصداق بارز «اگزُتیسم اجتماعی» است). برای او درست مانند لوکاچ، رئالیست بودن به معنای درک خصلت فراگیر یک واقعیت، از جمله واقعیت قدرتمندان است: رئالیسم مترادف با تمامیت است و تمام تناقض‌هایش را دربرمی‌گیرد. رُزی به جای ساختن «ملودرام اجتماعی» و دست زدن به قسمی روانشناسیِ اجتماعی – چه سطحی و چه عمیق –، تلاش می‌کند مکانیسم‌ها و روش‌های سرکوب و سلطه‌گری را برملا کند و این‌چنین است که آثار او به «فیلم-تحقیق‌»هایی بدل می‌شود که اگرچه میلیتانت نیست اما صریحاً سیاسی و نقادانه است. *عنوان فیلم در انگلیسی Hands over the City است اما در عنوان فرانسه Main basse sur la ville طرافتی نهفته است که در ترجمه فارسی آن را حفظ کرده‌ایم. ترکیب Main basse در این عنوان به صورت تحت اللفظی به معنای «دست کوتاه» است که دلالت بر «دست جیب‌بر» یا «دست دزد» دارد؛ دستی که برای دزدی دراز نشده تا دزدی‌اش عیان باشد، بلکه دستانش به قدری کوتاه است که در واقع «نامرئی» است. https://t.me/jumpcut
Показати все...
Jump-Cut Group

گروه جامپ-کات صفحه‌ی جامپ کات در RFN:

https://radicalfilmnetwork.com/iran/jump-cut-group/

ایمیل: [email protected] اینستاگرام: @jumpcutgroup

زیرنویس فارسی دست دزدها بر شهر، 1963
Показати все...
Hands.Over.the.City.1963.1080p.BrRip.srt0.88 KB
Hands.Over.the.City.1963.1080p.BrRip.mkv1479.19 MB
Фото недоступнеДивитись в Telegram
فیلم دست دزدها بر شهر، 1963 ساخته فرانچسکو رُزی گروه جامپ-کات صفحه‌ی جامپ کات در RFN: https://radicalfilmnetwork.com/iran/jump-cut-group/ ایمیل: [email protected] اینستاگرام: @jumpcutgroup
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.