cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

نوای دل

🌷🌷💐💐🌸🌸 (اسماعیل پیغمبری کلات) نوای دل کانال سروده های تورکی و فارسی https://t.me/joinchat/AAAAAD8NRmh7E8DO-sq65g

Більше
Іран306 618Мова не вказанаКатегорія не вказана
Рекламні дописи
194
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

#آنا دُرِّ دریایِ ادب، بحرِ محبت، آنادی صدفین سینه سینه، کنز شرافت، آنادی مَنَه ایراد ائلمه یازسام اگر شعریمده هر دلین اهلینه هم، باعث رحمت، آنادی ئوپسه هرکیم ایاقون، بس اوجالار شانی بلی ایاقون آلتی اؤلوب، مدخلِ جنت، آنادی ایستیورسن که شفاعت آلوسان، آل بوندان درگه خالقه، اسبابِ شفاعت، آنادی گول کیمی ساخلا اونی، دؤلدور ائوی عطریندن چون گولستان دا کی گول زارِ لطافت، آنادی خالقِ کُلِّ بشر، چؤخ اونی زیبا یاراتوب یئری وار گر که دئسم، زینتِ خلقت، آنادی آناوا خدمت ائله، خدمت بی منت ائله آند اؤلا اللهَ شایسته‌ی خدمت، آنادی ✍استاد #اسماعیل_پیغمبری_کلات ۱۴۰۰/۰۲/۳۰ کلات نادر #شعر 🗞@turkanxorasan
Показати все...
" نسیه کاری" دوباره فصل خردادست و گرما دوباره حوزه ی تصحيحی و ما همه احضار، با یک زنگ گشتیم به روی صندلی هامان نشستیم همه با ذوق و شوقِ کودکانه قلم بر دست، بی عذر و بهانه یکی عینک به چشم و چشم کم سو یکی را گَردِ پیری بر سر و رو یکی ماسکی ودستکش دست کرده یکی را بوی الکل ، مست کرده یکی هی میکند این پا و آن پا یکی هی میرود زینجا به آنجا یکی دائم به صحبت از سیاست یکی کرده هوس، ميزِ ریاست یکی دارد سخن ، از خاطراتش یکی ساکت بُوَد گویی به ذاتش یکی تصحیح کرده، میشمارد یکی قیمت به هر برگی گذارد یکی را، برگه پشتِ برگه آید تو گویی زیر دستش برگه زاید یکی چایی برای خود بریزد یکی گاهی فقط از جای خیزد یکی جارو به دست و گَه بروبد یکی مُهری به روی برگه کوبد یکی" ساقی " شراب ناب دارد یکی جامی به دستش آب دارد یکی دستش بود دائم به مویش یکی هم میکشد،شیلدی به رویش یکی گوید خدایا خسته گشتم چقدر مشغول این یکدسته گشتم یکی گاهی کشد دستی به ریشش دوباره میکشد برگی به پیشش یکی از بس به حوزه خو گرفته طلاقش را ز شوهر، او گرفته تمامی سر به زیر و نسیه کاریم طلب، کُلّی ز سال پیش ، داریم قلم از دست، یک لحظه نذاریم چو پولی هم ندن حرفی نداریم گذشته سنّمان بعضی ز پنجا فشار آورده معمولا به چند جا بدینجا هم فشارش شد مضاعف ولی ایستاده ایم هرصبح درصف به سبز و قرمزش پاکت شماریم حسابش را به خاطر می سپاریم کمر درد و فشار چشم و باسن گهی هم درد پا و خارش تن عرق جاری شود گاه از سر و رو ولیکن کس نیارد ، خم به ابرو برای نامدن هی عهد بستیم ولی سال دگر عهدش شکستیم خلاصه جملگی مشغول گشتیم گرفتار حساب پول گشتیم هزاران برگه را تصحیح کردیم گرفتار بسی آسیب و دردیم مریضی ها که دائم در کمینن کُنيمَش خرجِ دکتر ها، یقیناً سه چار باری تمامی توبه کردیم بخود مشکوک گردیده که مَرديم به ظاهر پر توان و روی پاییم یقیناً سال دیگر هم بياييم بزن "پیغمبری" یک سبز دیگر برون کن فکر دیگر را تو از سر ببین آیا که تصحیحت بالانسه؟ مگو این سرنوشت از روی شانسه "ولی زاده" گرفته دست بالا به فکر سال دیگر شد ز حالا 99/03/29 حوزه ی تصحيح ناحیه 6 مشهد 🌷🌷💐💐🌸🌸 (اسماعیل پیغمبری کلات) نوای دل کانال سروده های تورکی و فارسی https://t.me/joinchat/AAAAAD8NRmh7E8DO-sq65g
Показати все...
" شب بیاد ماندنی" امشب شبِ وصل و دلگشاییست شب نیست که عین روشناییست هنگامه ی عشق و دلرباییست یک محفلِ پُر شور و صفاییست امشب شب شعر شیمیاییست تیمی ز چهار سویِ ایران سنتز شده از نسلِ دبیران یک عده جوان و چند پیران یک فرصت تازه ی طلاییست امشب شب شعر شیمیاییست در شکلِ وبینار و مجازی با پی اچ شاد و دلنوازی گر رسم شود ،به سرفرازی پیوندِ غریب و آشناییست امشب شب شعر شیمیاییست مهمانِ چه ویژه ، دارد امشب پیوسته فوتون ببارد امشب اکتت به اتم ، بیارد امشب چه دعوتِ عالی و بجاییست امشب شب شعر شیمیاییست دکتر " علیِ عموی زاده " ظرفیت دانشش زیاده قانون تعادلش چه ساده در عکس که مرد با صفاییست امشب شب شعر شیمیاییست "برقیّ "و " مُریدی" ، از رفیقان معیارِ روان رویست "شایان" استاد" حمیدیِ " درخشان "مرضیه ی حجتی" کجاییست؟ امشب شب شعر شیمیاییست شد نوبت "صادقی" و" نسرین" سامانه ی اُسمزی و شیرین دیل داش دی مَنَه بو یارِ دیرین وقتِ هنر و چامه سُراییست امشب شب شعر شیمیاییست معجونِ ، "دبیرخانه "داریم ترشیِّ سه ساله می گذاریم اکسایش و کاهشی بیاریم بیکار ، دبیروکِش خداییست امشب شب شعر شیمیاییست شبهِ فلزی برای ارشاد ذوب گشته به گلگشتِ خُراشاد از بازدهِ درصدیش، دلشاد دانم که چه گنجِ پر بهاییست امشب شب شعر شیمیاییست فعّال ترین الکترولیت مِهر آوری اش مثالِ ترمیت سختست به کار همچو پیریت توصیف، زِ "مریمِ خزاییست " امشب شب شعر شیمیاییست " کاووسی" و دکترا به شیمی با تجربه ، نسبتا قدیمی با شیمی معدنی صمیمی آنتالپیِ خوش عهد و وفاییست امشب شب شعر شیمیاییست "زهرا "که جوانترینشان بود تصعید شد از اهالیِ مود یک مول به دبیرخانه افزود در حالتِ پایه کیمیاییست امشب شب شعر شیمیاییست یاران ،یه کموکّه مور ببَخشِن بر قله ی موج می درخشِن یک بند بخونُم عینِ یخ شِن این لهجه زِ من چه ماجراییست امشب شب شعر شیمیاییست وِر مُو به خدا اجازه دادن یک بسته زرشک تازه دادن نَه ! آدرسِ یک مغازه دادن بی فَیدَه و وعده ها هواییست امشب شب شعر شیمیاییست " تقدیر " مِدن فقط همیشه با یک سخن و به یک کلیشه شکلش کموکی عوض نمیشه چون طبل تهی و پُرصداییست امشب شب شعر شیمیاییست دلخوش که دبیرخانه داریم یک خانه ی بی نشانه داریم تعطیل ، به هر بهانه داریم هم ارزِ ، سرایِ بینواییست امشب شب شعر شیمیاییست پیغمبریا طنز و شعارت مجموعه ی شعرِ بی شمارت کم‌ بودنِ غلظت مولارت سرشار ز عیب و نارساییست امشب شب شعر شیمیاییست (به مناسبت شب شعر شیمیایی ۱۴۰۰/۰۲/۲۹ ) دیل داش = هم زبان 🌷🌷💐💐🌸🌸 (اسماعیل پیغمبری کلات) نوای دل کانال سروده های تورکی و فارسی https://t.me/joinchat/AAAAAD8NRmh7E8DO-sq65g
Показати все...
" سدیم نامه " منم Na گروه یک، که قلیایی بُوَد نامم پُر از اسرار زیبایی ، نموده زندگی جامم به سالِ هجده صفر وهفت،بدنیا آمدم برقی پس از من رفت از دنیا،ولی" دیویِ۱ "ناکامم به آرامی نمیمانم، بسی فعال و پُرکارم به زیر نفت تنهایی، بیندازی مگر دامم خَراشد پیکرم چاقو، زَند آسان بُرش دَرمن همین را میکُنَد نادان،به K و سایر اقوامم به زیرِ لایه ای نازک، ز اکسیدم اگر گَردی تنی نرم و سبک دارم،تماما نقره ای فامم تنم را لمس منمایی، به دستانِ هوسبازت بسانِ تشنه کامی چون،زدستت آب آشامم به رویِ لایه ی آخر، نشسته "ذره ای منفی" چو برخیزد شَوَم اُکتِت،نئون مانند و آرامم اگر آرامشی خواهی،کمی بخشندگی آموز برای هم قطارانم ، گذشتن هست پیغامم میانِ آبم اندازی، به آنی آتش افروزم به روی آب میسوزم، و اکسیژن بُوَد شامم چه زوجِ خوب و طنّازی،به PH میشوم بازی کنارِ (اُ اچِ) OH منفی، گذارم گر که من گامم به عشقِ نافلز گشتم، گرفتارِ هوس رانی کلر را تا بغل گیرم، به بوسی میکند رامم تمامِ مردمِ دنیا ، شنیده نامِ ترکیبم کنارِسُفره همواره،چه باخاص وچه باعامم فراوان یافت بنمایی،مرا هم با نمک هم سود نمک باشد پدر بر من،و باشد سودچون مامم فشارِخون اگر داری،نمک کمتر بکن مصرف چرا ای بد غذا آخر ،دهی بیجا تو دشنامم بگو" پیغمبری "گاهی، اگر آرامشت خواهی خدایا مثل این عنصر، بزن مُهرِ سرانجامم کنم در عشق یکرنگی، ندارم هیچ دلتنگی چو از یک عنصر عاشق، گرفتم باز الهامم (به مناسبت شب شعر شیمیایی ۲۹ / ۰۲/ ۱۴۰۰) ۱) کاشف،همفری دیوی ۱۸۰۷ ☘☘☘☘🌺🌺🌺🌺 مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن هزج مثمن سالم 🌷🌷💐💐🌸🌸 (اسماعیل پیغمبری کلات) نوای دل کانال سروده های تورکی و فارسی https://t.me/joinchat/AAAAAD8NRmh7E8DO-sq65g
Показати все...
لینک ورود به وبینار شب شعرشیمیایی 🔻🔻🔻 http://185.53.143.153/fan زمان برگزاری : چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ساعت ۲۱ تا ۳۰ / ۲۲
Показати все...
لینک ورود به وبینار شب شعرشیمیایی 🔻🔻🔻 http://185.53.143.153/fan زمان برگزاری : چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ساعت ۲۱ تا ۲۲:۳۹
Показати все...
« شادمانه » صبح دم وقت طلوع نور بود محفل عشق و محبت جور بود زد سپیده بوسه ای بر آسمان شادمانی هدیه کردش برجهان مثنوی، باب سخن را باز کرد قصه ای شور آفرین آغاز کرد باغ و بستانی به پای کوه بود در کنارش جنگلی انبوه بود چشمه ای جاری درون باغ بود چون نگینی در میان راغ بود بلبلی بر شاخساری نغمه خوان شادمان از نغمه هایش باغبان زد ندا ،با شادمانی و سرود قاصدک در باغ هنگام ورود هان سحر شد بار دیگر خفتگان شاد کامی آمد از در خفتگان نرگس چشم فلک بیدار شد چهره ها آماده ی دیدار شد کلبه ها روشن شده شادی کنید صبح شد ، بیدار ، آبادی، کنید قلب ها با نور مهمانی کنید از درون،بیرون پریشانی کنید خاکِ نرمِ کوچه را ، آبی زنید پرچم شادی به هر بابی زنید از میانِ لاله های واژگون ناگهان، پروانه ای آمد برون پرتو خورشید چون تابیده شد بر دو بالش سایه غم دیده شد گفت:با آن قاصدک لختی سخن در حضور لاله و طرفِ چمن من جدا از خیل یاران گشته ام روز ها کوه و بیابان گشته ام عاقبت ، پیدا نمودم باغ را داده کاهش اندکی این داغ را مانده ام در انتظارت تا سحر تا به من آری ز یارانم خبر گشته ام سرتاسر این باغ را دیده ام مرغ و کلاغ و زاغ را دیده ام در باغ بس جشن و سرور کرده ام کمتر من احساس غرور روز ها در انتظارت بوده ام شهد،با تلخی ولی نوشیده ام مهربانی ها ز اینان دیده ام اندکی اما ز دل خندیده ام گو زِ یارانم خبر داری مرا؟ مژده ای از سویشان آری مرا؟ هم دلی ، با یار دیرین میکنی؟ تلخ کامی را تو شیرین میکنی؟ تا رسید اینجا سخن آهی کشید در خیالش چهره ی ماهی کشید آهِ او در باغ گل ها غصه شد قاصدک راوی برای قصه شد گفت:بس ناسازگاری کرده این ناشیانه ، غمگساری کرده این از غم هجران یارانش ولی شادمانی را ندیده او ،بلی حال نیکو را رهایش کرده بود غصه ی بگذشته یاد آورده بود تا سحر،تاری ز شب را می‌درید با غم و غصه به هر سو میپرید مهربان، دم را غنیمت می شمار غصه ی بگذشته را آن جا گذار حال را دریاب و شادی پیشه کن بهر احساس درون اندیشه کن پشت ابر تیره روزی روشن است فصل رویش خنده های سوسن است دل به شادی نی به غصه زنده است چون علاجِ غمگُساری خنده است پس بخند و خنده بر لبها نشان تا بمانی شاد و خرم هر زمان 🌷🌷💐💐🌸🌸 99/11/30 (اسماعیل پیغمبری کلات) نوای دل کانال سروده های تورکی و فارسی https://t.me/joinchat/AAAAAD8NRmh7E8DO-sq65g
Показати все...
شادمانه ا. پیغمبری کلات.mp34.53 MB
‏فایل صوتی از طرف تبریزی
Показати все...
AUD-20210511-WA0000.opus2.93 MB
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.