cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

داستان و پند

Рекламні дописи
131 094
Підписники
-94824 години
+6 6567 днів
+6 36130 днів
Час активного постингу

Триває завантаження даних...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Аналітика публікацій
ДописиПерегляди
Поширення
Динаміка переглядів
01
🔴مسجدآدم کش در اطراف شهر ري مسجدي بود كه هر كس پاي در آن مي‌گذاشت، كشته مي‌شد. هيچكس جرأت نداشت پا در آن مسجد اسرارآميز بگذارد. مخصوصاً در شب هر كس وارد مي‌شد در همان دم از ترس مي‌مرد. شبي مرد مسافر غريبي از راه رسيد و يكسره از مردم سراغ مسجد را گرفت. مردم از كار او حيرت كردند. از او پرسيدند: با مسجد چه كاري داري؟ اين مسجد مهمان‌كش است. مگر نمي‌داني؟ مرد غريب با خونسردي و اطمينان كامل گفت: مي‌دانم، مي‌خواهم امشب در آن مسجد بخوابم. مردم حيرت‌زده گفتند : مگر از جانت سير شده‌اي؟ عقلت كجا رفته؟ مرد مسافر گفت: من اين حرفها سرم نمي‌شود. به اين زندگي دنيا هم دلبسته نيستم تا از مرگ بترسم. مردم بار ديگر او را از اين كار بازداشتند. اما هرچه گفتند، فايده نداشت. مرد مسافر به حرف مردم توجهي نكرد و شبانه قدم در مسجد اسرارآميز گذاشت و روي زمين دراز كشيد تا بخوابد. در همين لحظه، صداي درشت و هولناكي از سقف بلند شد.و ناگهان..  ادامه ی داستان.. ➡️
2 5916Loading...
02
❌مسجدآدم کش در اطراف شهر ري مسجدي بود كه هر كس پاي در آن مي‌گذاشت، كشته مي‌شد. هيچكس جرأت نداشت پا در آن مسجد اسرارآميز بگذارد. مخصوصاً در شب هر كس وارد مي‌شد در همان دم از ترس مي‌مرد. شبي مرد مسافر غريبي از راه رسيد و يكسره از مردم سراغ مسجد را گرفت. مردم از كار او حيرت كردند. از او پرسيدند: با مسجد چه كاري داري؟ اين مسجد مهمان‌كش است. مگر نمي‌داني؟ مرد غريب با خونسردي و اطمينان كامل گفت: مي‌دانم، مي‌خواهم امشب در آن مسجد بخوابم. مردم حيرت‌زده گفتند : مگر از جانت سير شده‌اي؟ عقلت كجا رفته؟ مرد مسافر گفت: من اين حرفها سرم نمي‌شود. به اين زندگي دنيا هم دلبسته نيستم تا از مرگ بترسم. مردم بار ديگر او را از اين كار بازداشتند. اما هرچه گفتند، فايده نداشت. مرد مسافر به حرف مردم توجهي نكرد و شبانه قدم در مسجد اسرارآميز گذاشت و روي زمين دراز كشيد تا بخوابد. در همين لحظه، صداي درشت و هولناكي از سقف بلند شد.و ناگهان..  ادامه ی داستان.
5 9647Loading...
03
سلام خانم دکتر، همسر بنده بعد تولد بچه دوم میل جنسی نداره، چیکار کنیم؟ ✅ مشاهده پاسخ ....
7 5300Loading...
04
ایا رابطه از مقعد حرام است؟             مشاهده پاسخ
7 3770Loading...
05
ویالون نوازی بی نهایت زیبا و شنیدنی "استاد ابرهیم طاهری"🎻"رسوای زمانه"🎵 دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور... این کلیپ بسیار زیبا تقدیم به شما عزیزان #شبتون_بخیر♥️
7 36755Loading...
06
اول ببین کسی پیشت نیست🙊🔥💦🤤 بعد بزن رو فلفل زیر 🤭🔞 🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶 مامانت پیشت نیست بمال روش🤫😱❌👆
6 4162Loading...
07
پروکسی متصل روسیه😍 когдаонговоритчточайне должен бытьхолоднымКогдаонговоритчтояневижутвоейпечали
6 1152Loading...
08
#به‌وقت_عروسی من وقتی عروس شدم 14 سالم بود شب اول عروسیمون برامون گل ارایی کرده بودن و خجالت میکشیدم پیش شوهرم بخابم شوهرم گفت : امشب....ادامه داستان
6 2000Loading...
09
اول ببین کسی پیشت نیست🙊🔥💦🤤 بعد بزن رو فلفل زیر 🤭🔞 🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶 مامانت پیشت نیست بمال روش🤫😱❌👆
3990Loading...
10
خدا نگذره ازت پرپر شدم از خنده🤣🤣 سالم بری #له_و_لورده برمیگردی ⛔️😂 😂😂😂😂 🙈🙈🙈🙈 👅👅👅👅 بپا کسی نبینه فقط😋بزن روشون👆 👆
1 1330Loading...
11
ویکتور بورگه کمدین، پیانیست و رهبر ارکستر مشهور دانمارکی بود که به عنوان شاهزادهٔ طنز دانمارک شناخته می‌شد. خیلی خوب بود👏😄 ‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎🅰 @dastanvpand1
7 05934Loading...
12
هنرش که عالیه ولی کفشاش😍😄 ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎🅰 @dastanvpand1
6 66641Loading...
13
بی لیاقت... او که دارد قصد رفتن روزگاری می رود زیر پایش گر دو چشمت را گذاری می رود بی لیاقت عاقبت یک راه پیدا می کند بی دلیل یا با دلیل خنده داری می رود. ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎🅰 @dastanvpand1
6 72056Loading...
14
  ☆🌹#داستان_شب🌹☆ تمام مردم ده کوچک ما خانوم و آقای لطفی را می‌شناختند، آن هم به خاطر پارادوکس رفتاری و تضاد شدیدی که میان این زن و شوهر مسن وجود داشت خانم لطفی مدام در حال دعوا با پیرمرد بود اما آقای لطفی هیچ‌گاه یک کلمه هم جواب او را نمی‌داد. با این حال آن که همیشه دمغ و ناراحت دیده می‌شد،پیرزن، بود مردم می‌گفتند: جالبه. شوهر بیچاره‌اش یک کلمه هم جوابش رو نمی‌ده اما باز هم همیشه دمغ و دلخوره این وضع ادامه داشت تا اینکه ناگهان خانم لطفی تبدیل شد به سرزنده‌ترین پیرزن ده! نه اینکه فکر کنید از دعوا با شوهرش دست برداشت که اتفاقاً در این اواخر تندخوتر هم شده بود اتفاق عجیب این بود که بر خلاف همیشه آقای لطفی چند وقتی بود که وقتی زنش با گفتن یک کلمه با او دعوا می‌کرد او پنج کلمه جوابش را می داد پیرمردهای ده که حیران شده بودند، آنقدر به آقای لطفی اصرار کردند تا سرانجام پیرمرد رازش را بر ملا کرد من تازه فهمیدم زن بیچاره ام به این خاطر ناراحت است که سکوت مرا دال بر بی‌تفاوتی‌ام نسبت به خودش می‌داند حالا که جوابش را می‌دهم، به این حقیقت رسیده که دوستش دارم با زن‌ها حرف بزنید. سکوت زنها رو آزار میده! 🅰 @dastanvpand1
6 82738Loading...
15
💔قلب شکسته🥺 ﺧﺎﻧﻤﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﺬﺭﺍ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﻣﻨﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﻋﺰﯾﺰﻡ ... ﺍﺯﻫﻤﺎﻥ ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺍﺯ ﺯﻧﻬﺎ ﻣﯿﺸﻨﻮﻧﺪﻭ ﻗﺪﺭﺵ را نمیدانند همیشه شیطنت داشت ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺻﺪﻗﻪ ﺍﻡ می رفت. ﯾﮏ ﺷﺐ ﮐﻼﻓﻪ ﺑﻮﺩ،ﯾﺎﺩﻟﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﺪ من همیشه سرم شلوغ بود،ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ندارم ﻫﻤﯿﺸﻪ بد موقع میای ﮔﻔﺖ ﮐﺎﺵ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﺫﯾﺖ ﻧﻤﯿﺸﺪﯼ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻩ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻢ،ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍﮐﻨﻪ ﺗﺎ ﺻﺒﺢنباشی این حرف را بی اختیار زدم😔😭 ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮔﻔﺘم یهـو..... ادامه ی داستان. ➡️➡️
8 3784Loading...
16
چرامردها بدنبال رابطه مقعدی هستند❓ مشاهده
8 5081Loading...
17
❌داستان دردناک واقعی یک دانش آموز دختر یک روز که دخترم از مدرسه برگشت، خیلی زود بود. گفتم دخترم چرا اینقد زود برگشتی؟ داشت گریه میکرد از درد شکمش هرکاری کردم خوب نمیشد. شکمش بزرگ شده بود ادامه داستان👉🏼
1 4540Loading...
18
🚷داستانی مهیج و واقعی 🚷 ( هیراد ) بعد از مرگ پدرو مادرم،با خواهرم هستی بزرگ شدم.اون با باربد ازدواج کرد و بچه دارن.منم درشرف ازدواج بودم  با پسری به اسم هیراد،کسی که خیلی دوسش دارم.وقتی شیدا صمیمی ترین دوستم بوسیله برادرش محمدرضا منو ب شرکتشون معرفی کرد همونجا با هیراد اشناشدم و بعد مدتی منو به خانوادش برای ازدواج معرفی کردبعداز قرارومدارهای خواستگاری و تعیین روز عقد.قراربود منو هیراد فردا نامزد کنیم. روز نامزدی صبح که از خواب بیدار شدم بدون اینکه به کسی بگم رفتم دیدن هیراد که یهو اونو..... ادامه ی داستان
1 7512Loading...
19
🚷داستانی مهیج و واقعی 🚷 ( هیراد ) بعد از مرگ پدرو مادرم،با خواهرم هستی بزرگ شدم.اون با باربد ازدواج کرد و بچه دارن.منم درشرف ازدواج بودم  با پسری به اسم هیراد،کسی که خیلی دوسش دارم.وقتی شیدا صمیمی ترین دوستم بوسیله برادرش محمدرضا منو ب شرکتشون معرفی کرد همونجا با هیراد اشناشدم و بعد مدتی منو به خانوادش برای ازدواج معرفی کردبعداز قرارومدارهای خواستگاری و تعیین روز عقد.قراربود منو هیراد فردا نامزد کنیم. روز نامزدی صبح که از خواب بیدار شدم بدون اینکه به کسی بگم رفتم دیدن هیراد که یهو اونو..... ادامه ی داستان
2 8740Loading...
20
رمان  #کاش_هنوزم_عاشقم_بودی ناز که در بهزیستی بزرگ شده بود به کمک یکی از خیرین مدرک کامپیوتر گرفته و اکنون در سن ۲۰ سالگی برای زندگی به دنیایی ناشناخته ی خارج از مرکز قدم میگذارد، در حالیکه ترس و دلهره با او همراه شده به خانه ی خاله ماهی که برای اقامتش در نظر گرفته شده میرود و ... خواندن رمان......👉🏼 خواندن رمان......👉🏼
4 1500Loading...
21
بیا اینجا دوربین مخفی خفن سکسی ببین جر بخوری از خنده @jerrovajer @jerrovajer
12 1735Loading...
22
🐐😂 #زنگ۰تفریح۰۰۰۰۰ ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎🅰 @dastanvpand1
12 26742Loading...
23
رمان  #کاش_هنوزم_عاشقم_بودی ناز که در بهزیستی بزرگ شده بود به کمک یکی از خیرین مدرک کامپیوتر گرفته و اکنون در سن ۲۰ سالگی برای زندگی به دنیایی ناشناخته ی خارج از مرکز قدم میگذارد، در حالیکه ترس و دلهره با او همراه شده به خانه ی خاله ماهی که برای اقامتش در نظر گرفته شده میرود و ... خواندن رمان......👉🏼 خواندن رمان......👉🏼
1 3942Loading...
24
📝لیست غذاهایی که میخواستم🥘🥙🍲
8 6330Loading...
25
با غذاهای تکراری خدافظی کن دستور یه عالمه غذای سه سوته و جدید همش اینجاس فقط برای تو⬇️⬇️ @ammeh_joon
8 7563Loading...
26
سرود ملی کشورهایی که در گذشته به زبان فارسی خوانده می‌شد. مسلما تعدای از این کشورها هم شعر و هم زبان سرود ملی شان تغییر کرده است. ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎🅰 @dastanvpand1
11 24851Loading...
27
چجوری زودانزالی رو از بین ببریم ⁉️😦
7 2811Loading...
28
۱۰ محل تحریک پذیر بدن خانم ها جهت افزایش میل جنسی🫦
7 5842Loading...
29
😱اوفف بیا تو کانال خنده کنون😂انقد بخندی که لوله شی😁 😜فقط بیماری قلبی نداری بیا تو😢چیزی که تو آسمونا دنبالش بودی😳 ❌بپر رو لینک🔗🔗🔗
7 5851Loading...
30
تقلید صداش عالیه...👍 ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎🅰 @dastanvpand1
10 47970Loading...
31
فرقی نمیکنه فقیر باشی یا ثروتــمند، میزان برکت خانواده رو دعای مادر تعیین میکنه هر کجا دیدی خداوند باشکوه تحویلت گرفت، بی شک بدان خرجش دعای مــــادر بوده است.. ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎🅰 @dastanvpand1
10 513116Loading...
32
برای کفشی که همیشه پایت را می زند فرقی نمی کند تو راهت را درست رفته باشی یا اشتباه هر مسیری را با او همقدم شوی باز هم دست آخر به تاول های پایت می رسی آدم ها هم به کفش ها بی شباهت نیستند کفشی که همیشه پایت را می زند آدمی که همیشه آزارت می دهد هیچ وقت نخواهد فهمید تو چه دردی را تحمل کردی تا با او همقدم باشی ...!!! ✍"فروغ‌فرخزاد" ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎🅰 @dastanvpand1
10 094102Loading...
33
🍒🍃🍒🍃🍒🍃🍒🍃 🍒🍃🍒🍃🍒🍃 🍒🍃🍒 🍒 🔶️ داستان #ﺿﺮﺏ_ﺍﻟﻤﺜﻞ 🔺️ فردا را کسی ندیده است. 💢سال‌ها پیش مردی چوپان با خانواده‌اش زندگی می‌کرد که وضع اقتصادی خوبی نداشتند. روزی از روزها همسر مرد به او گفت: که پسرمان به سن درس خواندن رسیده و باید به مکتب برود تا در آینده کاره‌ای شود ولی مرد به او گفت: که درس خواندن پول می‌خواهد و ما نمی‌توانیم از پس هزینه‌هایش برآییم پس بهتر است او را همراه خودم به چوپانی ببرم تا اندکی پول به‌دست آورد. اما همسرش قبول نکرد و به او گفت: که من هم کار می‌کنم تا بتوانم هزینه درس خواندن فرزندمان را بدهم. 💢 مرد که چنین شنید قبول کرد و فرزندشان را برای درس خواندن به مکتب فرستادند. چندین سال گذشت و فرزندشان اکنون به سن جوانی رسیده بود، او مکتب و مدرسه را پشت سر نهاده بود و در دارالعلم شهر سرگرم درس خواندن بود. او از زرنگ ترین و تواناترین دانشجویان بود و همین سبب شده بود تا در آن جایگاه همه او را بشناسند و او دانشجویی نمونه باشد. در یکی از روزها که دانشجویان دور هم گرد آمده بودند و درباره آینده و آرزوهایشان سخن می‌گفتند تا اینکه نوبت به پسر چوپان رسید و او گفت: 💢«من می‌خواهم دبیر ویژه وزیر یا شاه شوم». همه دانشجویان از این سخن شگفت زده شدند زیرا در آن روزگار تنها کسانی می‌توانستند به دبیری وزیر برسند که یا هوش و دانشی بسیار سرشار داشته باشند و یا از خانواده و خاندانی بزرگ و عالی مقام باشند. در میان دانشجویان چند تن از طبقه ممتاز جامعه آن روزگار بودند به ویژه یکی از آن‌ها که فرزند یکی از فرماندهان بود و پدرش با وزیر ارتباطی تنگاتنگ داشت. او که از کم هوش‌ترین دانشجویان بود با شنیدن این سخن پوزخندی زد و گفت: «ای پسر چوپان؛ این آرزوها را از سر به در کن که تا ما هستیم تو باید در آرزوی چنین مقامی بمانی. آن جایگه از هم اکنون برای من آماده شده است و سال آینده به آن مقام می‌رسم». 💢پسر چوپان در پاسخ گفت: «من با تلاش و کوشش خودم را به آن جایگاه می‌رسانم و تو هم با مقام پدرت خودت را به آن جایگاه برسان. البته اگر تا ان زمان حادثه‌ای رخ ندهد و تا آن زمان پدرت در آن جایگاه باشد زیرا فردا را کسی ندیده است». هنوز سالی نگذشته بود که در ناحیه‌ای در کشور شورش شد و حکومتی جدید برپا شد. در این میان پسر چوپان نیز به‌علت دانایی و کادانی به دبیری برگزیده ان حکومت درآمد. روزی از روزها که پسر چوپان به سوی بارگاه وزیر می‌رفت همان جوان خودپسند را دید که مخفیانه از شهر می‌گریخت. جوان با دیدن پسر چوپان که اکنون دبیر وزیر شده بود یکه‌ای خورد و به او گفت: با من کاری نداشته باش و بگذار به خانواده‌ام بپیوندم زیرا آن‌ها مدتی پیش از شهر گریخته‌اند و من هم به دنبال آنان می‌روم. 💢پسر چوپان به او گفت: «نترس من با تو کاری ندارم و فقط همین یک جمله را که قبلا به تو گفتم را می‌گویم و پس آن را خوب به خاطر بسپار که فردا را کسی ندیده است». ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍒 🍒🍃🍒‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎🅰 @dastanvpand1 🍒🍃🍒🍃🍒🍃 🍒🍃🍒🍃🍒🍃🍒
12 17981Loading...
34
❗️کپشن بسیار مهم❗️ 🌺✍️بسیار دقت کنید که گاهی ما به علت عدم آگاهی از نیت شوم عده ای،خواسته های انها را به خاطر مسایل انسانی میپذیریم،غافل از اینکه این افراد فقط به فکر دستیابی به طعمه خود هستند که در نهایت پس از موفق شدن از نقشه پلید خود،باعث بروز ایجاد مشکلاتی برای ما می‌شوند.پس مراقب باشید که برای هر شخص غریبه ای، با اکانت خودتان تاکسی اینترنتی نگیرید چرا که دردسرهای بعد از آن بسیار بیشتر از ثواب کردن آن است.این پست مهم رو ذخیره کن و بفرست برای دوستات تا اونها هم آگاه بشن. ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎🅰 @dastanvpand1
10 760120Loading...
35
#رمان #کوه_غرور سام بر اثر اتفاقاتی به زندان می‌افتد، او بعد از اینکه از زندان آزاد میشود دیگر آن سام سابق نیست! از آدمهای اطرافش متنفر است و آدمی سرد و خشک و مغرور شده و از همه کینه به دل دارد. دیانا دختری مهربان به عنوان پرستار بچه وارد خانه و زندگی سام می‌شود، سام کوه غروری که خدا را فراموش کرده، با وجود دیانا و حرفها و اعتقاداتش ... ادامه رمانو اینجا بخونین ....👉🏼
9 3446Loading...
36
❗️چرامردها بدنبال رابطه مقعدی هستند مشاهده
11 3732Loading...
37
اول لا..یک کن و سیو یادت نره❤️ کجا‌ها به روان‌تون تجاوز شده⁉️ #پیشنهاددانلود.... دکتر فراز قورچیان ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎🅰 @dastanvpand1
13 68160Loading...
38
🍜سوپ مقوی و رژیمی پای مرغ🍜 ⬅️آموزش طرز تهیه ➡️
11 27214Loading...
39
من و شوهرم امیر علی زندگی خوب ، آرومی داشتیم یه روز باهم رفتیم خونه خواهر شوهرم مهمونی بعد ازخوش بازدید و پذیرایی بلند شدیم که بریم خونه که شوهر خواهرم گفت امیر علی وایسا!! یه پیامی برات اومد رفتی خونه بازش کن و بخون... خداحافظی کردیم و رفتیم خونه وقتی رسیدیم خونه پیامو که خوند شروع کرد به گریه فریاد وقتی پرسیدم چیشده  به منم نشون بده پیامو که  باز کردم دیدم نوشته 👇👇 👈ادامه ی داستان
13 0177Loading...
40
من بارانم. دختر شیطون ی که کل فامیل و دوستام از دست شیطنتام عاصی شده  بودن. ماجرای اصلی زندگی من اون روزی اتفاق افتاد که برای خواهرم خواستگار  اومد تو خونه باغ انارمون. قرار شد به خاطر پسرخاله م که عاشق خواهرم بود،  خواستگار رو فراری بدم. هر بلایی که فکر کنید تو باغ انار سرش اوردم، غافل از  اینکه دامادو اشتباهی گرفتم.. ادامه داستان
1 1661Loading...
Repost from N/a
🔴مسجدآدم کش در اطراف شهر ري مسجدي بود كه هر كس پاي در آن مي‌گذاشت، كشته مي‌شد. هيچكس جرأت نداشت پا در آن مسجد اسرارآميز بگذارد. مخصوصاً در شب هر كس وارد مي‌شد در همان دم از ترس مي‌مرد. شبي مرد مسافر غريبي از راه رسيد و يكسره از مردم سراغ مسجد را گرفت. مردم از كار او حيرت كردند. از او پرسيدند: با مسجد چه كاري داري؟ اين مسجد مهمان‌كش است. مگر نمي‌داني؟ مرد غريب با خونسردي و اطمينان كامل گفت: مي‌دانم، مي‌خواهم امشب در آن مسجد بخوابم. مردم حيرت‌زده گفتند : مگر از جانت سير شده‌اي؟ عقلت كجا رفته؟ مرد مسافر گفت: من اين حرفها سرم نمي‌شود. به اين زندگي دنيا هم دلبسته نيستم تا از مرگ بترسم. مردم بار ديگر او را از اين كار بازداشتند. اما هرچه گفتند، فايده نداشت. مرد مسافر به حرف مردم توجهي نكرد و شبانه قدم در مسجد اسرارآميز گذاشت و روي زمين دراز كشيد تا بخوابد. در همين لحظه، صداي درشت و هولناكي از سقف بلند شد.و ناگهان..  ادامه ی داستان.. ➡️
Показати все...
👍 8 1
مسجدآدم کش در اطراف شهر ري مسجدي بود كه هر كس پاي در آن مي‌گذاشت، كشته مي‌شد. هيچكس جرأت نداشت پا در آن مسجد اسرارآميز بگذارد. مخصوصاً در شب هر كس وارد مي‌شد در همان دم از ترس مي‌مرد. شبي مرد مسافر غريبي از راه رسيد و يكسره از مردم سراغ مسجد را گرفت. مردم از كار او حيرت كردند. از او پرسيدند: با مسجد چه كاري داري؟ اين مسجد مهمان‌كش است. مگر نمي‌داني؟ مرد غريب با خونسردي و اطمينان كامل گفت: مي‌دانم، مي‌خواهم امشب در آن مسجد بخوابم. مردم حيرت‌زده گفتند : مگر از جانت سير شده‌اي؟ عقلت كجا رفته؟ مرد مسافر گفت: من اين حرفها سرم نمي‌شود. به اين زندگي دنيا هم دلبسته نيستم تا از مرگ بترسم. مردم بار ديگر او را از اين كار بازداشتند. اما هرچه گفتند، فايده نداشت. مرد مسافر به حرف مردم توجهي نكرد و شبانه قدم در مسجد اسرارآميز گذاشت و روي زمين دراز كشيد تا بخوابد. در همين لحظه، صداي درشت و هولناكي از سقف بلند شد.و ناگهان..  ادامه ی داستان.
Показати все...
"⁦♥️⁩🌸 حـس خوب 🌸♥️"

♥رمــانهای جـذاب بـدون ســـانسـوررر❤ 🎀پستای متنوع و زیبـا🎀 ⛔ و فوروارد رمان بدون نام کانال ⛔ 🌱ما تبلیغات رو نه رد میکنیم نه تایید مسئول نیستیم🌱

👍 18 4
سلام خانم دکتر، همسر بنده بعد تولد بچه دوم میل جنسی نداره، چیکار کنیم؟ ✅ مشاهده پاسخ ....
Показати все...
پزشک زناشویی

اگه میخوای رابطه جنسی خوبی با پارتنرت داشته باشی جوین شو 😍 زیر ۱۸ سال ممنوع 🔞 ✅نحوه پرسش سوالات و مشاوره رایگان👇 @moshavere_Majale_Pezeshkie

ایا رابطه از مقعد حرام است؟             مشاهده پاسخ
Показати все...
00:53
Відео недоступнеДивитись в Telegram
ویالون نوازی بی نهایت زیبا و شنیدنی "استاد ابرهیم طاهری"🎻"رسوای زمانه"🎵 دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور... این کلیپ بسیار زیبا تقدیم به شما عزیزان #شبتون_بخیر♥️
Показати все...
6.43 MB
👍 9 5
Фото недоступнеДивитись в Telegram
اول ببین کسی پیشت نیست🙊🔥💦🤤 بعد بزن رو فلفل زیر 🤭🔞 🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶 مامانت پیشت نیست بمال روش🤫😱❌👆
Показати все...
👍 3👏 1
#به‌وقت_عروسی من وقتی عروس شدم 14 سالم بود شب اول عروسیمون برامون گل ارایی کرده بودن و خجالت میکشیدم پیش شوهرم بخابم شوهرم گفت : امشب....ادامه داستان
Показати все...
👍 4
Фото недоступнеДивитись в Telegram
اول ببین کسی پیشت نیست🙊🔥💦🤤 بعد بزن رو فلفل زیر 🤭🔞 🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶🌶 مامانت پیشت نیست بمال روش🤫😱❌👆
Показати все...
خدا نگذره ازت پرپر شدم از خنده🤣🤣 سالم بری #له_و_لورده برمیگردی ⛔️😂 😂😂😂😂 🙈🙈🙈🙈 👅👅👅👅 بپا کسی نبینه فقط😋بزن روشون👆 👆
Показати все...
😍کانال شادی😋

﷽ لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم پیج اینستاگرام شادی👇 www.instagram.com/chaneleshadi لحظاتي خوش در کانال شادی 🌷🌷🌷 شادي شما آرزوي ماست 😜