cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

برفی‌ترین آغوش

ارتباط با ادمین: @MJalilMozaffari

Більше
Іран303 910Мова не вказанаКатегорія не вказана
Рекламні дописи
196
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

#غزل رُزِ سیاه بیاور، بهار می‌آید سوار مرده و ردّ ِ غبار می‌آید کسی که رفت کمی شادی آورد با خود سیاه‌جامه به تن، سوگوار می‌آید زبان سرخ و سری سبز داشت، سودایی برآستانِ سحر سر به دار می‌آید هزار سال زمستان، هزار سال خزان بگو بگو پس کی نوبهار می‌آید چهل بهار نشسته به بام بومی شوم صداش سال به سال آزگار می‌آید امید مرده ولی گوش کن از آیینه صدای روشن آیینه دار می‌آید #محمدجلیل_مظفری http://t.me/barfitarinaghosh
Показати все...
برفی‌ترین آغوش

ارتباط با ادمین: @MJalilMozaffari

#غزل اجاقی سرد در دل مردگی‌های زمستام اسیر و زخم‌ناک روزهای تلخ آبانم کسی جز گریه نشنید از غزل‌های سیاه من صدای ناله های ناودان در روز بارانم نمی‌روید ز خاکم جز گیاهِ هرزه‌نالی‌ها شبیهِ بغض کوری در گلویِ خشک گلدانم قرار این بود از مویت، رهایی را بیاموزم چه دانستم که در هر پیچ و هر تابش به زندانم ببین در حال خاموشی‌ست فانوس غزل‌هایم ز بس در گیرودارِ عشق‌بازی‌های پنهانم تماشای تو گر درمان بیماریم باشد هم به دیدارم نخواهی آمد این را خوب می‌دانم ببین در خط پایانم، بگو با من که آخر کی!؟ به سامان می‌رسد این روزگار نابسامانم #محمدجلیل_مظفری http://t.me/barfitarinaghosh
Показати все...
برفی‌ترین آغوش

ارتباط با ادمین: @MJalilMozaffari

شبِ بارانیِ بهار آمد با تبِ تندِ انتظار آمد دشت در دشت لاله‌کار آمد با غمِ لاله‌ها کنار آمد گویی از دودمان باران بود در مسیر سکوت و تنهایی فارغ از ننگ و نام و رسوایی غرقِ شور و جنونِ لیلایی طالعش شعر بود و شیدایی «آتش از آهِ او نمایان بود»* واژه آغاز شور و حیرانی‌ست و غزل ابتدایِ ویرانی‌ست شعر زخمی عمیق و پنهانی‌ست شاعری آخرش پریشانی‌ست سال تا سال او زمستان بود از دل درد زاده بود اما دل به آیینه داده بود اما دست دردست جاده بود اما چون درخت ایستاده بود اما سال‌ها در حصار طوفان بود در سراپردۀ فسون و فریب ماند در منتهای گندم و‌سیب رفت تا لحظه‌های ناب و نجیب قصه‌پرداز روزهای غریب در دلش رازهای پنهان بود ________________________ *مصرعی از #بیدل_دهلوی با فعل شد http://t.me/barfitarinaghosh
Показати все...
برفی‌ترین آغوش

ارتباط با ادمین: @MJalilMozaffari

#غزل در کوچه‌ها سکوت تو را جار می‌زنند فریاد سرخ حنجره را دار می‌زنند از گرده‌های زخمی‌مان بار می‌کشند بر شانه‌های خسته‌ی‌مان بار می‌زنند «پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند» آتش به هست و نیستِ خَمار می‌زنند مشتی کلاغ پیرِ کریه و سیاه دل بر شاخه‌ها نشسته و هی قار می‌زنند حّد می‌زنند شاخۀ سبز چنار را تهمت به کاج و سرو و سپیدار می‌زنند دیری‌ست داغ ننگ به پیشانیِ کسان مُهر سکوت بر لبِ هشیار می‌زنند هر روز کوسِ پرده‌دری‌های خلق را بر بام یا که بر سرِ بازار می‌زنند خود کرده را چه چاره؟! خود آورده‌ایمشان بر ما اگرچه تهمت بسیار می‌زنند #محمدجلیل_مظفری http://t.me/barfitarinaghosh
Показати все...
برفی‌ترین آغوش

ارتباط با ادمین: @MJalilMozaffari

پیشکش به دوست هنرمندم #مجید_خادمی #غزل در آغوشش گرفته ابر، ماهِ آسمانم را به تاریکی کشانده سربه سر جان و جهانم را رفیق نیمه‌راهی شد نصیبِ پاکبازی‌هام که سوزانده‌ست بدعهدیش مغز و استخوانم را به خون دل اگر پروردمش در آستین باری کمر بسته‌ست ویران سازد آخر خانمانم را به تنگ آمد دل از نیرنگ‌بازی‌هایِ نامحرم پراکندند آخر نانجیبان دوستانم را چه شیرین بود میوه‌ی شاخ سرسبزِ هنر، اما به اشک شور آغشتند نامردانه نانم را نمی‌چرخد به روی کاغذ این خودکار لاکردار دوات و لیقه را باز آورید و خیزرانم را فرو افتاده پرده، صحنه از بازیگران خالیست چه شد با من بگو پایان باز داستانم را بهمن ۱۳۹۹ #محمدجلیل_مظفری http://t.me/barfitarinaghosh
Показати все...
برفی‌ترین آغوش

ارتباط با ادمین: @MJalilMozaffari

#غزل . . عزمم اگر به هیبتِ کوهِ پلور بود نقلِ دلم حکایتِ سنگ و بلور بود عمری اگر به شیوۀ هندی سرودمت چشمانِ تو تراشه‌ای از کوهِ نور بود وقتی که رفتی و غزلم رنگ غم گرفت انگار کن که وقت دمیدن به صور بود روز وداع چشم تو بیداد می‌نواخت هرچند در نگاه تو غوغای شور بود من در دو قطب چشم تو یخ بستم و هنوز خورشید در محاصرۀ شرقِ دور بود بهمن ۱۳۹۹ #محمدجلیل_مظفری http://t.me/barfitarinaghosh
Показати все...
برفی‌ترین آغوش

ارتباط با ادمین: @MJalilMozaffari

#غزل درست در شبِ امیدهای رو به زوالم دوباره رد شدی از کوچه‌های تنگ خیالم خدا کند که خیال تو تا سپیده بپاید که عمر می‌رود و بیشتر نمانده مجالم اگرچه پیرم و الکن، تو ناز کن غزل از من که شد رهاییِ مویت حریف طبع زلالم مگر که چشم تو بخت سیاه من بگشاید که جز تباهی و حسرت کسی نخوانده ز فالم هنوز شوق پریدن در آسمان توام هست اگرچه بسته در این تنگی قفس پر و بالم بهمن ماه ۱۳۹۹ محمدجلیل_مظفری http://t.me/barfitarinaghosh
Показати все...
برفی‌ترین آغوش

ارتباط با ادمین: @MJalilMozaffari

#غزل تو را در تماشای خود گفتگو کرده با من تو را روزِ آیینه‌ها بازگو کرده با من در انبوهی از ابرها طی شدی، یک ستاره تو را در شبِ واژه‌ها جستجو کرده با من گذشتم من از اعترافِ شبِ تیره‌روزی که خورشید، در روحِ فانوس، خو کرده با من غبارم، نشسته بر اندوهِ این دشتِ بی‌رنگ که باران در اندیشه‌هایش وضو کرده با من عبوری‌ست چون سایه از پشتِ دیوارِ تقدیر مرا رو به تردید‌ها روبه‌رو کرده با من اوّل اسفند نودو‌نُه #امیر_دادویی @amirdadooei
Показати все...
#غزل سکوتِ آینه‌های مکدرید، چرا!؟ مرا به مسلخ آئینه می‌برید چرا؟ بر آن سرند شیاطین، سرِ دروغ و فریب شمارِ بی‌خردان، هم بر آن سرید، چرا!؟ چو گوسفند به هر دره می چرید و عجب چو گرگ گلۀ همسایه می‌درید چرا؟ مترسکانه نشستید بر سرِ هر باغ چو زاغ بر سر هر شاخه می‌پرید چرا؟ نه داد می‌شنوید و نه درد می‌بینید غریب نیست که هم کور و هم کَرید...!؟ چرا؟ . . دی ماه ۱۳۹۹ #محمدجلیل_مظفری http://t.me/barfitarinaghosh
Показати все...
برفی‌ترین آغوش

ارتباط با ادمین: @MJalilMozaffari

#غزل آن جانِ زخم خوردۀ از کینه‌ها منم فرسوده از حکایتِ این روز‌ها تنم با این لبان بسته به جز واژه‌های تلخ چیزی نمی‌تراود از این طبع الکنم در دنجِ انزوای غریبی نشسته‌ام بر پودِ بی‌کسیّ ِ خودم تار می‌تنم گرچه رسیده‌ام به تهِ خطِ نیستی اما گمان نداشتم از درد بشکنم آن شعلۀ نحیفم، کم‌سو و بی‌فروغ آن آتشی که دیر نپاید همان منم جانِ به لب رسیده که محتاج آب نیست بگذار تیغِ کینۀ خود را به گردنم شانزدهم دی ماه ۱۳۹۹ #محمدجلیل_مظفری http://t.me/barfitarinaghosh
Показати все...
برفی‌ترین آغوش

ارتباط با ادمین: @MJalilMozaffari