𝐭𝐞𝐱𝐭𝐪𝐚𝐚𝐦
غَم دِل بِه دوست گُفتن چه خوشَست شَهریارا.. 💛🍃
Більше189
Підписники
Немає даних24 години
-47 днів
-1030 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
❌نگو اصلا برام وقت نمیذاری
✅بگو اینکه واسه هم وقت میذاریم برام ارزشمنده.
❌ نگو اصلا نظر من برات مهم نیست.
✅بگوبه نظرم با همفکری همدیگه میتونیم تصمیم بهتری بگیریم.
❌نگو دوستم داری؟
✅بگو وقتی دوستت دارم رو از زبون تو میشنوم حس خوبی میگیرم.
❌نگو بدون تو میمیرم
✅بگو وقتی کنارمی حالم بهتره.
❌نگو چرا جواب پیامم رو نمیدی.
✅بگو اگه سرت شلوغه یکم بعد بهم پیام بده عزیزم
❌نگو هیچوقت برام هدیه نمیگیری
✅بگو نمیدونی چقدرخوشحال میشم وقتی تو برام هدیه میگیری.
@textqaam
👍 1
مشکل اینجاست که...
ما نه برای خودمان بلکه برای اطرافمان زندگی میکنیم!؛
لباس میپوشیم که مردم خوششان بیاید...
عطر میزنیم که مردم لذت ببرند...
رشته ای درس می خوانیم که کلاس داشته باشد...
با کسی ازدواج میکنیم تا دهان مردم را ببندیم...
بچه دار میشویم که برایمان حرف در نیاورند...
و این داستان تا آخر عمر ادامه دارد!
ما اگر کاری برای دل خودمان می کردیم...
وضع مان این نبود ... همین
@textqaam
#نصیحت_امشب :
هیچوقت از گذشته یک نفر علیهش استفاده
نکن؛ چون ممکنه خدا گذشته اون آدم رو
تبدیل به آینده تو کنه
👍 3
ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ میگذاشت. ﻣﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽآمد، ﺷﯿﺮ را میخورد ﻭ سکهاﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ میانداخت.
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ. ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ بکشد ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﮑﻪﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ را ﮐﺮﺩ. ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪ و ﭘﺴﺮ را نیش زد و ﭘﺴﺮ ﻣﺮﺩ.
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﯽﭘﻮﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﻣﺎﺭ ﺷﯿﺮ را ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﮑﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
«ﺩیگر ﺑﺮﺍیم ﺷﯿﺮ ﻧﯿﺎور، ﭼﻮﻥ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﮒ ﭘﺴﺮﺕ را فراموش میکنی و ﻧﻪ ﻣﻦ ﺩﻡ ﺑﺮﯾﺪﻩام را.»
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺯﺧﻢ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﻮﺩ...
@textqaam
👍 3