cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

کانال محمدکاظم کاظمی

کانال‌های مرتبط: آثار (شعرها و نوشته‌های آموزشی) @asarkazemi پادکست شعر پارسی https://castbox.fm/va/5426223 صفحۀ اینستاگرام: instagram.com/mkazemkazemi

Більше
Рекламні дописи
2 438
Підписники
-224 години
-57 днів
+1630 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Показати все...
محمدکاظم کاظمی: باید به مهاجرین نگاه فرصت‌محور داشت، نه تهدید‌محور

شاعر و پژوهشگر افغانستانی در رابطه با توقعات جامعه مهاجر ایران از دولت چهاردهم گفت: باید از ظرفیت‌ها و توانایی‌های جامعه مهاجر استفاده شود.

🔹 امسال مرثیه‌خوانی میر فخرالدین آقا دست به دست می‌گردد. شاید چون خیلی‌ها دلشان برای مرثیه‌خوانی‌های ساده، پرمحتوا و مؤثر تنگ شده است. به راستی کسی نیست که این سبک‌های اصیل را احیا کند؟ @mkazemkazemi
Показати все...
Mir Fakhruddin Agha - Mohtasham.mp35.90 MB
10👍 1
Repost from خانهٔ آینه
Фото недоступнеДивитись в Telegram
✳️ دورهمی بیدل‌خوانی 🔻 در «کافه کتاب خانهٔ تجربه» 🔻 یک‌شنبه‌ها، ساعت ۱۹:۳۰ تا ۲۱ 🔻 مشهد، هفت تیر ۱۵، پلاک ۴
Показати все...
👍 3
✳️ کوله‌پشتی‌ها و پوسترها 🔻 تابستان ۱۳۹۶ ساره ما با اشتیاق آمد که با ماشین برویم برای گشت و گذارهای شب انتخابات. دوستش ترانه هم با او بود. ما مهاجرین البته در انتخابات شرکت نداریم ولی اشتیاق دختران را نمی‌شد بی‌پاسخ گذاشت. سوار شدیم و رفتیم و بوق زدن و شعار دادن بود و شور و اشتیاقی که جوان‌ها در آن سال داشتند. ساره چقدر اشتیاق داشت که زودتر ۱۹ ساله شود و وقتی شناسنامهٔ ایرانی می‌گیرد در انتخابات بعدی شرکت کند. 🔻 تابستان ۱۴۰۰ اما زمان گذشت و ساعت چهار سال نواخت و در انتخابات ۱۴۰۰ ساره شناسنامهٔ ایرانی گرفته بود، ولی دیگر به انتخابات فکر نمی‌کرد، به هر دلیلی که من در اینجا نمی‌خواهم به آن بپردازم. شاید خیلی‌های دیگر از هم‌سالانش هم مثل او. و بعد هم پرواز کرد و از ایران رفت به کشورهای غریب دوردست. 🔻 تابستان ۱۴۰۳ چند روز پیش فیلمی دیدم از شور و هیجان دختران و پسران در مشهد که برای انتخابات ۱۴۰۳ ریاست‌جمهوری پوستر پخش می‌کردند با پوشش‌های متفاوت و حرکات و سکنات جوانان این سال‌ها. ناگهان به یاد پاییز سال ۱۴۰۱ افتادم که وقتی با دوچرخه از جلسه برمی‌گشتم، در احمدآباد و خیابان کوهسنگی مشهد جوانانی خشمگین را می‌دیدم با کوله‌پشتی‌هایی که یحتمل سلاح‌های دست‌ساز هم داشت و من می‌ترسیدم نزدیکشان بشوم. به راستی چه چیزی به جای آن کوله‌پشتی‌ها، این پوسترها را به این بچه‌ها داد؟ 🔻 ۸ تیر ۱۳۰۴ و امسال مریم ما که پارسال شناسنامهٔ ایرانی گرفته، برای اولین بار به شعبهٔ رأی‌گیری رفت و برگهٔ رأی خود را در صندوق انداخت. با خود اندیشیدم که این، آرزویی بود که روزی، سارهٔ ما هم داشت. نمی‌دانم تا چهار سال بعد چه خواهد شد. حوادث و وقایع گاهی نزدیک‌تر از چیزی هستند که در آینه به نظر می‌رسند و گاهی دورتر از آنچه دست ما به آن می‌تواند رسید. 🔻 توضیح گفتنی است که آنچه در مورد کسب تابعیت و شناسنامهٔ ایرانی دختران ما گفتم، یک امکان عمومی برای همه جوانان مهاجر نیست. قوانین و مقررات سختی بر تابعیت حاکم است و فقط کسانی که از بدو تولد جواز اقامت داشته‌اند می‌توانند تابعیت ایران بگیرند و آنان که کارت شناسایی اتباع داشته‌اند، از این امکان محروم‌اند، حتی اگر در ایران متولد شده باشند و از بدو تولد هم کارت شناسایی داشته باشند. ولی در همین جوانان هم می‌بینم که آن حس و حال نهفته نسبت به کشوری که در آن به دنیا آمده‌اند وجود دارد. حس و حالی که فقط در حد احساس تمایلی قلبی نسبت به «زادگاه»شان امکان بروز دارد و بس.
Показати все...
کانال محمدکاظم کاظمی

✳️ تصویر یادداشت «کوله‌پشتی‌ها و پوسترها»

2👍 1
Фото недоступнеДивитись в Telegram
✳️ تصویر یادداشت «از کوله‌پشتی تا پوستر»
Показати все...
😁 2 1
‌ ✳️ انتشار کتاب «مزارات هرات» ▪️ رسالهٔ مزارات هرات شامل سه حصه حصۀ اول (مقصدالاقبال سلطانیه) تألیف اصیل‌الدین واعظ هروی حصهٔ دوم تألیف عبیدالله بن ابوسعید هروی حصهٔ سوم تألیف ملا محمدصدیق هروی به تصحیح، مقابله، حواشی و تعلیقات عبدالرئوف فکری هروی به اهتمام دکتر هادی اکبرزاده ناشر: انتشارات عرفان صفحه‌آرایی: محمدکاظم کاظمی طرح جلد: باسم‌الرسام چاپ دوم (اول عرفان)، ۱۴۰۲ 🔻 شهر هرات را «خاک اولیا» نامیده‌اند به سبب برخورداری بسیار این شهر از مقبره‌ها و مزارات اهالی دانش، ادب و عرفان. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که آنقدر از مزارات مشاهیر در فقط همین شهر می‌توان یافت که در همه دیگر شهرهای افغانستان به مشاهده نرسیده است. 🔻 دریغ که بسیاری از این مزارات وضعیت نابسامانی دارد. شماری از این‌ها ویران شده یا با توسعه‌های شهری آسیب دیده یا حتی ناپدید شده است. آن‌ها هم که باقی است رسیدگی بسیار به خود نمی‌بیند مگر تعدادی اندک. حفظ و مرمت این مقابر البته یک ضرورت مهم است که هم به عهدهٔ‌ مردم است و هم حکومتگران، که معمولاً‌ هم هیچ گروه آن مایه از احساس مسئولیت را در این موضوع نداشته‌اند. ولی آنچه قبل از این‌ها و در قدم اول اهمیت دارد، شناخت این مقابر است و ثبت و ضبط مشخصات کسانی که در آن‌ها خفته‌اند و نیز سنگ‌های قبر و کتیبه‌هایی که هر کدام یک سند تاریخی‌اند. 🔻 هم از این روی است که ضرورت و ارزش کتابی مثل «رسالهٔ مزارات هرات» معلوم می‌شود. کتابی مفصل و مرجع دربارهٔ این مزارات که البته خود حاصل سه رساله است، چنان که در ابتدای این یادداشت دیدید. و به این بیفزاییم حواشی و تعلیقات مرحوم عبدالرئوف فکری سلجوقی که به‌راستی این رساله را زنده کرده است. با توجه به فاصلهٔ زمانی میان تألیف این رساله‌ها و عصر حاضر، اگر این تعلیقات مرحوم فکری سلجوقی نبود، شاید این کتاب مهم، آن‌قدرها هم به‌روز و کارآمد نمی‌بود. 🔻 کتاب بار اول در سال ۱۳۴۴ شمسی چاپ شده است و در سال‌های اخیر همواره نایاب بوده است با همه نیازی که به آن احساس می‌شده است. از آن گذشته، حدود نیم قرن فاصله، طبیعتاً‌ استفاده از چاپ اول را از نظر نوع حروف‌چینی و خطاهای تایپی و پریدگی و افتادگی حروف، بسیار دشوار می‌ساخت. 🔻 در چاپ جدید، کتاب از نو حروف‌چینی شده و با ویرایش و نمونه‌خوانی دکتر هادی اکبرزاده کیفیتی دیگر یافته است. صفحه‌آرایی آن نیز با من بوده است. 🔻 «رسالهٔ مزارات هرات» را می‌توانید در مشهد از انتشارات امام در چهارراه دکترا تهیه کنید و برای تهیهٔ آن در سایر جای‌ها، می‌شود با پیام‌رسان‌ها با انتشارات عرفان تماس بگیرید. 🔻 تلفن: +989123131455 🔻 تلگرام @Ketaberfan
Показати все...
کانال محمدکاظم کاظمی

✳️ تصویر جلد کتاب «مزارات هرات» 🔻 توضیح بیشتر در پست بعد

👍 4
Фото недоступнеДивитись в Telegram
✳️ تصویر جلد کتاب «مزارات هرات» 🔻 توضیح بیشتر در پست بعد
Показати все...
✳️ غدیر 🔹 نعمت میرزازاده 🔻 قسمت اول قصیده‌ای است مفصل، استادانه و پرمعنی از نعمت میرزازاده (م. آزرم). این شاعر چند قصیدهٔ عالی دربارهٔ حضرت پیامبر، حضرت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا دارد و این‌ها در کتاب «لیلةالقدر» او چاپ شده است. دریغ که گذشت ایام و فاصله‌ای که شاعرِ این سروده‌ها با نظام حاکم در ایران پیدا کرد، این شعرها را مهجور نهاده است. انتشار این قصیده‌های نعمت میرزازاده همیشه از آرزوهایم بوده است ولی در این فراوانی مشغله‌ها، کمتر به آن‌ها دست یافته‌ام. امروز به شکرانهٔ روز عید غدیر، این قصیده را از کتاب شاعر تایپ کردم و تقدیم شما می‌کنم. با درود به روان حاج محمود اکبرزاده یزدی که در دههٔ شصت، ما را با قصیده‌های نعمت میرزازاده آشنا کرد و خود از دوستداران این شعرها بود. غدیر (به سیدعلی حسینی خامنه‌ای) _ «تمام قافله گیرد به جای خویش قرار...!» منادیان همه کردند حکم را تکرار کویر بود، افق تا افق، گداخته مس بر آن گداخته مس، کاروان، خطی ز غبار دمیده مجمر خورشید، بر فراز کویر وز آن، شراره فروتافته هزار هزار به نیمروز تو گفتی که کورهٔ خورشید تمام هستی خود، زی کویر، کرده نثار هوا ستاده که در سینه‌اش گرفته نفس نفس نمانده که خود باد، مانده از رفتار شتاب قافله افزون، که زودتر برسد به منزلی، که مگر سایه باشد و جوبار به دوردست، نه پیدا، مگر درختی چند در آن کویر، به مانند قامت زنهار فراخنای بیابان چو پیکری خفته که پاش در افق و سر به سینهٔ کهسار به نیمروز به «جُحفه» قرار ممکن نیست فتاد همهمه در کاروان، که چیست قرار، نه کاروان، که ز حج بازگشته انبوهی فزون ز دیدن و افزون‌تر از حدود شمار نه کاروان، که به فرسنگ‌ها خطی ممتد _ نود هزار نفر از پیادگان و سوار _ قبیله‌های عرب در کنار یکدیگر رکاب‌دار نبی، چون مهاجر و انصار نبی ستاد و بفرمود تا که گردآیند تمام قافله، از پیش و پس، کران و کنار کنار راه، یکی کوه بود و در پایش بمانده برکهٔ بارانِ ابرهایِ بهار کنار برکه، درختان سالخوردی چند که سایبان شده در آن کویر آتشبار بگفت تا که برآرند از جهاز شتر فراز دامنهٔ کوه، منبری سُتْوار از آن‌که لحظهٔ پیشین رسیده بود سروش که در رسیده زمانی، که حق شود اظهار ملازمان همه دیدند _ بر نشانهٔ وحی _ عرق نشسته نبی را به جبهه و رخسار شکفته چهرهٔ پاکش ز التهاب پیام زدوده جلوهٔ وحیَش ز روی خسته غبار فراز دامنهٔ کوه، بر شد و نگریست در آن قبایل بسیار، از یمین و یسار در آن فراز چه می‌دید، کس نمی‌دانست کنون بگویمت از آن مناظر و اسرار: «گذشته»ها و «کنون» و فضای «آینده» همه معاینه می‌دید اندر آن دیدار «گذشته»، بود ره رفته، مبدأش «مکه» که تا «مدینه» همی گشته بود ره هموار «کنون» تجمع خلق است اندر این منزل که‌شان به مقصد «آینده»، بست باید بار و لیک حوزهٔ «آینده» هست جمله جهان: رهی به طول ابد، رهنوردی‌اش دشوار هر‌آنچه طی شده زین پیشتر، رهی اندک هرآنچه مانده از این پس، مسافتی بسیار چنان رهی است فراپیش و وقتِ رهبر تنگ که را سزاست که بر کاروان شود سالار؟ چنین، «گذشته» و «آینده» و «کنون»‌ می‌دید به چشمِ روشنِ دل، نقش‌های روشن و تار به بیست سال و سه، کوشیده بود تا اسلام رسیده بود به «اکنون» به یُمنِ بس پیکار وز آن‌که شارع اسلام بود، می‌دانست که هست نهضت او تازه پای در رفتار ز «جاهلیت» پیشین، هنوز آثاری است که گاه جلوه کند آشکار، آن آثار هنوز دورهٔ تعلیم، خود نگشته تمام که تا پدید شود راه و چاه و گلبن و خار اگرچه هست در اسلام، اصل، آزادی و در «امور» به شَورند مردمان مختار ولیک قاعده را نیز هست استثنا کز این خلاف، شود قاعده بسی ستوار به‌ویژه آن که کمین کرده‌اند در ره خلق بسا به چهره شبان و به سیرتِ کفتار که هست نهضت اسلام، چون نهالی خُرد که باغبان طلبد تا نهال آرد بار نهال، نهضت اسلام و باغبان، رهبر و بار، مردم آزاد و چشم و دل بیدار وز آن‌که مرحلهٔ رهبری هنوز به‌جاست تمام نیست هدایت، در این زمان ناچار به یُمن تربیت آنگه که ریشه کرد درخت به بار آید و نقصان نیابد از آزار میان «رهبر» و «حاکم» تفاوتی است عظیم چنان که هست تفاوت میان «راه» و «سوار» نخست راه بباید به سوی مقصد خلق وز آن سپس به سر کاروان، یکی سالار (ادامه در پست بعدی) @mkazemkazemi
Показати все...
👍 1
✳️ غدیر 🔹 نعمت میرزازاده 🔻 قسمت دوم از آن فراز، در این گونه پرده‌ها می‌دید هزار نقش که نآرم سرود، در گفتار کنون سزاست یکی راهبر بود حاکم کنون رواست همان راه‌دان بود سردار کسی که نهضت اسلام را شناسد نیک کسی که در ره حق بگذرد ز خویش و تبار کسی که در دل و جانش ز جاهلیت نیست نه هیچ شعلهٔ آز و نه هیچ لکهٔ تار کسی که دانش و آزادگی از او روید چنان که از دل آتش شود پدید، شرار کسی که در نظرش هیچ نیست جز انسان کسی که در دل او نیست هیچ، جز دادار کسی که هست ستمدیده را بِهین یاور کسی که هست ستم‌باره را مِهین قهّار کسی که قلعهٔ «خیبر» گشوده است به دست به جنگ «بدر»، ز اهریمنان کشیده دمار کسی که روی نگردانده هیچ‌گه از رزم کسی که در «اُحُد» از دشمنان نکرده فرار کسی که هست چو دریا و می‌کند طوفان ز اشک چشم یتیم؛ این شگرف دریابار! کسی که هست چنانچون نبی به قول و عمل کسی که جان گرامی به حق کند ایثار کسی که خُفت به جای نبی در آن شب خوف، درون مهلکه، تا جان کند به دوست نثار کسی که نیست جدا از فروغ علم نبی چنان که نیست ز آتش جدا، شرارهٔ نار به‌ویژه آن که سروش آمده است لحظهٔ پیش که بیش از این بنشاید درنگ، در این کار از آن فراز، علی را بخواند در بر خویش «وصی» کنار «نبی» آمد و گرفت قرار فرازِ دستِ نبی شد علی، که تا بینند به دستِ قائد اسلام، مظهری ز شعار گرفت دست علی و نمود بر همه خلق که اینک آن‌که شما راست رهبر و سردار هر آنکه را که بُدم مقتدا و پیغمبر علی است زین سپس او را امیر و حکم‌گذار ودیعت است شما را ز من دو شیء گران که هست ارزش‌شان بیشتر ز هر مقدار یکی کلام خدا و دگر حریم رسول که نیستند جدا این دو، تا به روز شمار وگر ز دست نهید این دو را، یقین دانم که نیست بهره شما را به غیر رنج و مرار علی است آن که شما راست زین سپس رهبر علی است آن که شما راست زین سپس سردار گذشته است از آن روز، روزگار دراز گذشته است بسی ماه و سال و لیل و نهار و لیک بیعت آن روز، همچنان برجاست چو آفتاب که نارد کسَش کند انکار «غدیر»، چشمهٔ پاکی است در دل تاریخ روان به بستر آینده، نی به وادی پار هماره تا که بوَد حق برابر باطل هماره تا که تحرّک بوَد بری ز قرار پیام صحنۀ آن روز، بانگ آزادی است طنین فکنده در آفاق هستی و اعصار مشهد، بهمن ۱۳۴۷ منبع: لیلةالقدر، نعمت میرزازاده (م. آزرم)، انتشارات روشنان، اردیبهشت ۱۳۵۷، صفحات ۶۷ تا ۷۶.
Показати все...
1
🔻 نصرت فتح‌علی خان 🔹 قوالی «من کنت مولاه» #نصرت_فتح_علی_خان #من_کنت_مولاه @musicsharqi
Показати все...
Man Konto Mawlah+ (32 Kb).mp31.56 MB
4
Оберіть інший тариф

На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.