اُشو/محسنخاتمی سانسورنشده/Osho/اُشو/آلنجانمیلر/آبراهامهیکس/تیلسوآنTeal Swan
1 731
Підписники
+124 години
+227 днів
+3130 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
زندگی چنان پیچیده است که اگر من شروع کنم در مورد هرچیزی جزییاتی را به شما بگویم ـــ این را نباید خورد و آن را باید خورد ـــ یک راهنمای کامل خواهد شد و همیشه چیزهایی باقی میماند. میتوانی به کتابهای مقدس جینها نگاه کنی، هرگونه جزییاتی را شرح دادهاند. برای همین است که کتابهای مقدس جینها حتی ارزش خواندن ندارند. آنها وارد جزییات بسیار غیرضروری میشوند: یک راهب چند لباس باید داشته باشد، چقدر باید خوراک بخورند، چطور باید بخورد ـــ ایستاده یا نشسته! چطور باید گدایی کند، چه چیزهایی را باید قبول کند، چند راهب باید باهم برای گدایی خوراک بروند، آیا راهبهها باید همراه راهبان بروند یا نروند؛ یا چقدر باید ازهمدیگر فاصله داشته باشند ـــ جزییات بینهایت! اگر یک راهبه بیمار باشد، آیا راهب باید بدن او را لمس کند یا نه! سپس جزییاتی درون جزییات وجود دارند: آیا آن زن جوان است یا پیر ـــ اگر پیر باشد اشکالی ندارد؛ اگر جوان باشد نباید لمس شود. وقتی یک راهبه حمام میگیرد، آیا راهبان باید به او نگاه کنند یا نکنند…. حالا این چیزها ادامه دارند. بهنظر میرسد که این کتابهای مقدس ابداً مذهبی نیستند، خیلی به این چیزهای احمقانه می پردازند. و هنوز هم نمیتواند کامل باشد ـــ زیرا سینما چه میشود؟ آیا یک راهب باید به دیدن فیلم برود یا نرود؟ در آن زمان سینما وجود نداشت، پس سرگردان میشوی، باید خودت تصمیم بگیری. آیا یک راهب باید به عکس یک راهبه نگاه کند یا نه؟! در آن زمان عکسبرداری وجود نداشت ـــ و تو نمیتوانی چیزی به کتاب مقدس اضافه کنی، نمیتوان آن را بهتر کرد! پس باید همیشه چیزهایی را برای خودت اختراع کنی!
وقتی قرار باشد کسی راه خودش را پیدا کند، چرا این جنگل جزییات را درست کنی؟ من فقط یک چراغ به شما میدهم ـــ و همان چراغ کافی است، قادر هستید راه خود را پیدا کنید. من به شما نقشه نمیدهم و دستوراتی نمیدهم: “اول صد مایل مستقیم برو و سپس به راست بپیچ و سپس به چپ!” این سفر طوری است که هیچ جزییاتی ممکن نیست.❤️❤️❤️
🔥🔥🔥 انقلاب: تفسیر اشو از سرودههای کبیر🔥🔥🔥 از ۱۱ تا ۲۰ فوریه ۱۹۷۸ 🔥🔥🔥 برگردان و ویرایش: محسن خاتمی 🔥🔥🔥 تیرماه ۲۷۰۳ 🔥🔥🔥 ویرایشنشده 🔥🔥🔥
❤️❤️❤️ پرسیدهای: “در مورد خوراک چه میگویید؟” من در مورد خوراک صحبت نمیکنم، در مورد تو صحبت میکنم ـــ آن چیز واقعی در آنجا اتفاق میافتد. وقتی اتفاق افتاده باشد، آنگاه نگران تو نیستم؛ آنگاه هرچه اتفاق بیفتد درست است.
بگذار اینطور بگویم: هیچ عملی نیست که درست باشد و هیچ عملی نیست که غلط باشد؛ فقط افرادی هستند که درست هستند و افرادی هستند که نادرست هستند. وقتی انسان درست کاری انجام دهد، آن کار درست است: وقتی انسان نادرست عملی انجام دهد، آن عمل خطا است. درست و غلط کیفیتهای هیچ عملی نیستند ـــ تمامش بستگی به فردی دارد که پشت آن عمل است.
برای نمونه، چنین اتفاق افتاد: بودا به مریدان و راهبان و راهبههایش گفت، “هرچه که به شما داده شود، باید آن را بخورید. نباید درخواست کنید، نباید باری برای جامعه باشید. فقط باید برودی و در برابر خانهای بایستید و اگر افراد آن خانه احساس کنند که می خواهند ببخشند، خودشان به شما خواهند داد. شما حتی نباید تقاضا کنید و نباید جزییات نیازهای خودتان را بگویید. هرچه که داده شده، آن را با سپاسگزاری و فروتنی عمیق بپذیرید و بخورید.”
یک روز چنین اتفاق افتاد که راهبی پس از گدایی خوراکش از شهر برمیگشت و یک کلاغ از روی سرش پرواز کرد و یک تکه گوشت به درون کاسهی گدایی او انداخت. حالا، بودا گفته است، “هرچه که داده شود…” راهب ناراحت شد. او این گوشت را درخواست نکرده بود؛ از هوا افتاده بود و داخل کاسهاش بود، او آن را نخواسته بود. چه باید بکند؟ با خودش فکر کرد، “آیا باید آن را دور بیندازم یا آن را بخورم؟ ـــ زیرا بودا گفته است هیچ چیزی را دور نیدازید. مردم گرسنه هستند، همیشه کمبود خوراک هست. چیزی را دور نیندازید: هرچه داده شده را بخورید. آیا باید این تکه گوشت را دور بریزم یا بخورم؟”
مشکل چنان بود که سابقه نداشت. پس او فکرکرد، “بهتر است از بودا سوال کنم. پس وقتی همه جمع شدند، او کاسهی گدایی خودش را آورد و از بودا پرسید، “من چه باید بکنم؟”
بودا چشمانش را بست و قدر مراقبه کرد. او به دو دلیل مراقبه کرد. یکی اینکه اگر بگوید، “آن را دور بینداز،“ آنوقت سابقهای درست میکند که چیزها را میتوان دور انداخت. سپس بعدها ـــ ذهن حیلهگر انسان چنین است ـــ مردم فکر خواهند کرد که بودا آزادی داده است، اگر احساس میکنید چیزی اشتباه است، میتوانید آن را دور بیندازید. آنوقت آنان شروع میکنند به دور ریختن خوراکهایی که دوست ندارند. این یک اسراف خواهد بود.
سپس فکر کرد، “کلاغها هر روز گوشت را از دهانشان نمیاندازند. این فقط یک حادثه بوده و نباید از آن یک قانون درست کرد ـــ یک استثناء است.” پس بودا گفت، “اشکالی ندارد، هرچه که داده شده، حتی اگر کلاغ گوشت را انداخته باشد، باید آن را بخوری.”
این تمام تاریخ بودیسم را دگرگون کرد ـــ به شیوهای ظریف. راهبان و راهبهها این خبر را برای مردم منتشر کردند که هرچه که داده شود، حتی اگر گوشت باشد، آنها می پذیرند. و بودیسم فقط بخاطر آن کلاغ یک دین گوشتخوار شد!
میبینی؟ کلاغها مهمتر از بوداهای شما هستند. آنها امور را دگرگون میکنند! انسان چنان احمق است که از یک کلاغ پیروی میکند بجای اینکه از بودا پیروی کند!
من هیچ دستور مشخصی به شما نمیدهم که چه بخورید و چه نخورید. من فقط یک چیز به شما آموزش میدهم: بیشتر و بیشتر هشیار شوید، بیشتر و بیشتر آگاه شوید و بگذارید آگاهی شما تصمیم بگیرد.
❤️❤️❤️ پرسش دوم
در مورد خوراک چه میگویید؟ آیا برای رشد معنوی مطلقاً ضروری نیست که فرد گیاهخوار باشد؟
هرکاری که بکنی هرگز ضروری نیست، هرآنچه که هستی ضروری است. بودن ضرورت دارد، انجامدادن ضرورتی ندارد. بودن ضرورت دارد، داشتن ضروری نیست. آگاهی ضروری است، شخصیت ضروری نیست ـــ زیرا این شخصیت نیست که آگاهی تولید میکند، بلکه آگاهی است که تولیدِ شخصیت میکند.
اگر فردی بادیانت باشی، اگر معنوی باشی، چیزها در اطراف تو تغییر خواهند کرد. شاید گیاهخوار بشوی یا شاید نشوی. بستگی دارد ـــ مردم باهم تفاوت دارند. ولی گیاهخوار بودن نمیتواند شرط ضروری برای معنویبودن باشد. مردمانی معنوی بودهاند که گیاهخوار بودند، و مردمانی معنوی هم بودهاند که گیاهخوار نبودهاند. و خوب است که زندگی شامل تنوع است و خوب است که زندگی شامل انواع مختلفی از مردم هست؛ وگرنه بسیار کسلکننده میبود.
فقط فکر کن ـــ فقط ماهاویراها هستند، روی زمین پرسه میزنند، گیاهخواران برهنه! بدون کریشنا، بدون مسیح، بدون بودا، بدون محمد، بدون منصور! این دنیایی بسیار فقیر و واقعاً زشت خواهد بود. و بهیاد داشته باش؛ ماهاویرا زیباست ولی ماهاویراهای بسیار زیبا نخواهد بود.
خداوند هرگز یک شخصی را دوبار خلق نمیکند. و دلیلش این است که آن یکی کافیست، یک بار بیش از کافیست! خداوند کاملاً راضی است؛ هرگز تکرار نمیکند، هرگز کپی نمیکند. او فقط اصلها باور دارد نه نسخههای کپی شده را.
پس من نمیتوانم بگویم که نوع خوراک هیچ ضرورتی برای معنوی بودن دارد. ولی معنوی بودن تو میتواند عادت غذایی تو را تغییر بدهد. این را نیز نمیتوان پیشبینی کرد؛ من آزادی شما را کاملاً دست نخورده نگه میدارم. مسیح شراب مینوشید و به این سبب او کمتر معنوی نمیشود. پاتانجلی هرگز قادر نیست تصور کند که یک انسان معنوی شراب بنوشد، ولی این زاویهی دید پاتانجلی است. مسیح نمیتواند درک کند: “چرا پاتانجلی شراب نمینوشد؟ او باید برقصد و آواز بخواند و جشن بگیرد ـــ او رسیده است.”
ولی جشنگرفتنها نیز متفاوت هستند. کسی شاید با روزه گرفتن جشن بگیرد، و دیگری با سورچرانی و خوردن! مردم متفاوت هستند. اگر بتوانی این را به یاد داشته باشی، هرگز یک متعصب نخواهی شد. وگرنه خطر همیشه وجود دارد: در راه رشد معنوی بزرگترین خطر همین متعصب بودن است. تمام مردمان بهاصطلاح مذهبی متعصب یا فناتیک هستند، زیرا آنان فقط چیزهایی را مجاز میدانند که کتاب مقدس آنان گفته باشد، پایهگذار دین آنها گفته باشد ـــ هرچیز دیگر باید انکار شود. این یعنی زندگی را بسیار بسیار محدود ساختن. و زندگی نامحدود است، یک بینهایت است.❤️❤️❤️
🔥🔥🔥 انقلاب: تفسیر اشو از سرودههای کبیر🔥🔥🔥 از ۱۱ تا ۲۰ فوریه ۱۹۷۸ 🔥🔥🔥 برگردان و ویرایش: محسن خاتمی 🔥🔥🔥 تیرماه ۲۷۰۳ 🔥🔥🔥 ویرایشنشده 🔥🔥🔥
🔥 1
❤️❤️❤️ انقلاب مربوط به سر، انقلاب سیاسی خواهد بود، زیرا باخشونت همراه است. روند فکری آن یک روند خشن است. فکر یک تجاوزکار است ـــ کالبدشکافی میکند، میکُشد، به قطعاتی تقسیم میکند. برای همین است که علم نمی تواند چیزی در مورد آن کُلّ بگوید. علم تقسیم می کند و تقسیم میکند و تقسیم میکند؛ در مورد کوچکترینها صحبت میکند، ابداً در مورد تمامیت صحبت نمیکند. علم هیچ ارتباطی با تمامیت ندارد ـــ تمامیت کاملاً فراموش شده، گویی که وجود ندارد. گویی که آنچه که وجود دارد فقط الکترونها، نوترونها و پوزیترونها است. و بزودی اینها را هم تقسیم خواهند کرد. آنها به جداکردن ادامه میدهند.
این روند ذهن است: ذهن تقسیم میکند، عشق متحد میکند. مذاهب در مورد خداوند، آن تمامیت، آن کُلّ صحبت میکنند؛ در مورد قطعات و تکهها صحبت نمیکنند. ولی مذاهب یکوری lopsided و کج هستند، درست همانطور که علم یکوری و کج است.
دنیا نیاز به یک بینش جدید دارد ـــ بینشی تازه که تا حدّممکن علمی باشد و تاحدّممکن بادیانت باشد. من این را انقلاب میخوانم. دنیا در انتظار چنین انقلابی است، برای چنین انقلابی گرسنه است ـــ جایی که دین و علم بتوانند درهمدیگر ناپدید شوند، جایی که شرق و غرب برای نخستین بار بتوانند یکی شوند، جایی که مادهگرا و روحگرا دیگر دشمن همدیگر نباشند بلکه در دوستی دست همدیگر را بفشارند. زیرا این چیزی است که در خودِ زندگی اتفاق میافتد: مادّه دست در دست روح دارد. نیازی نیست که مادّهگرا دشمن روحگرا باشد و نیازی نیست که روحگرا دشمن مادّهگرا باشد. این احمقانه است. و این حماقت واقعاً برای مدت زیادی ادامه داشته و انسان بسیار رنج برده است.
آن انقلاب که مربوط به سر، داغ و تیز است باید که سطحی باقی بماند. و انقلابی که از عشق بیرون بیاید، عمیق میرود و از خودِ مرکز برمیخیزد. ولی بهیاد داشته باش: تو نباید مرکز را در مخالفت با پیراموش انتخاب کنی ـــ زیرا مرکز بدون پیرامون نمیتواند وجود داشته باشد؛ درست همانطور که پیرامون بدون مرکز نمیتواند وجود داشته باشد. اینها باهم هستند. مرکز فقط به این دلیل مرکز است که یک پیرامون وجود دارد و پیرامون فقط به این سبب وجود دارد که یک مرکز وجود دارد. اگر یکی را برداری، دیگری هم ازبین خواهد رفت.
اگر فقط مرد روی زمین بماند و تمام زنان از بین بروند، آیا فکر میکنی که مرد مدت زیادی دوام خواهد داشت؟ ـــ یا برعکس. این چیزی است که اتفاق افتاده. مرد فرهنگ و جامعهای را خلق کرده که در آن به زن توجهی نشده است. برای همین است که جامعه زشت و فرهنگ فلج شده است. برای همین است که بشریت افلیج است ـــ فقط نیمی از آن سلطه داشته و نیم دیگر به حساب نیامده و مجاز نبوده چیزی بگوید.
تمام جوامع بشری تاکنون بسیار رنج بردهاند: جنگها و جنگها و جنگها وجود داشتهاند ـــ تمام تاریخ بشر فقط از جنگیدن و خشونت و کشتار تشکیل شده. جایی برای قلب وجود نداشته و زن در آن تقریباً موجودی بوده که در نظر گرفته نشده. این یک بدبختی است. زن باید پذیرفته شود، محترم شمرده شود: زن آن تعادل را خواهد آورد. زن نمایندهی آن نیم دیگر و آن قطب دیگر است. مرد بهتنهایی فقط نیمی از داستان است.
انقلابی که فقط از سر باشد، مردانه است؛ و انقلابی که فقط ار قلب باشد، زنانه است. هرکدام به تنهایی یک انقلاب تمام نیستند. انقلاب تمام یک تعادل، یک هماهنگی خواهد بود: زن و مرد در همنوایی باهم میخوانند، یک آهنگ را از دو زاویه باهم میخوانند. ترانه یکی است، خوانندهها دو تن هستند ـــ آنها در این ترانه دیدار میکنند، در این ترانه ممزوج میشوند. آن ترانه بسیار زیباست.❤️❤️❤️
🔥🔥🔥 انقلاب: تفسیر اشو از سرودههای کبیر🔥🔥🔥 از ۱۱ تا ۲۰ فوریه ۱۹۷۸ 🔥🔥🔥 برگردان و ویرایش: محسن خاتمی 🔥🔥🔥 تیرماه ۲۷۰۳ 🔥🔥🔥 ویرایشنشده 🔥🔥🔥
🔥 1
❤️❤️❤️ مارکس منطقی است، زندگی غیرمنطقی است. مارکس محکوم به شکست است؛ شکست در ذاتِ خودِ این انتخاب است. مذاهب شکست خوردهاند ـــ چرا؟ آنها انتخاب کردهاند. آنها روح را در مخالفت با مادّه انتخاب کردهاند؛ خداوند را در مخالفت با دنیا انتخاب کردهاند ـــ شکست آنها در همین انتخاب است. انتخاب کن و شکست خواهی خورد. بیانته=خاب باشد و تمامیت را بپذیر. پذیرش تمامیت نیاز به شهامت واقعی دارد، زیرا تمامیت شامل قطبهای متضاد است. تمامیت شامل آری و نه است. در واقع، آن “و” فقط در زبان وجود دارد. تمامیت درواقع شامل “آری/نه” است ـــ “و” بین این دو وجود ندارد که آنها را به هم وصل کند؛ آنها یکی هستند.
و وقتی بتوانی تمامیت را یکی ببینی، دنیا در خدا ناپدید شده و خدا در دنیا ناپدید می شود. و مرد در زن ناپدید شده و زن در مرد ناپدید میشود؛ و سر و قلب هردو دست در دست هم میرقصند. برای من، تمامیت همین است. و تمامیت داشتن یعنی قداست داشتن یا مقدس بودن.
و آنگاه انقلابی برمیخیزد ـــ یک انقلاب واقعی که دگرگونکننده است. کبیر به این معنیِ تمامیت داشتن، یک انقلابی است.
دیروز در مورد عشق و مرگ صحبت میکردیم. بودا مرگ را انتخاب کرد، دین او به مرگ متکّی است. مسیح عشق را انتخاب کرد، دین او به عشق متکّی است. بودا بسیار بسیار روشنفکرانه است ـــ هیچ دینی مانند او منطقی نیست؛ دین تحلیلگر است. بودا یک کلام هم نمیگوید که نتواند آن را بطور منطقی اثبات کرد. برای همین است که او از واژهی “خدا” استفاده نمیکند، زیرا خدا را نمیتوان از نظر منطقی اثبات کرد. او هیچ چیزی نمی گوید که نتواند آن را اثبات کرد. او تماماً منطقی است.
مسیح عواطف و احساسات را دنبال میکند. جملات او بیمعنی هستند. فقط به چند جمله از مسیح فکر کن: آنها مسخره هستند. او میگوید: “آنان که دارا هستند، باید بیشتر به آنان داده شود. و آنان که ندار هستند، حتی همان که دارند از آنان گرفته خواهد شد!” بسیار ضدّکمونیستی است! به آنان که دارند باید بیشتر داده شود! و او میگوید، “آنان که اول هستند در ملکوت خداوند آخر خواهند بود و آنان که آخر هستند، اول خواهند بود. و اگر واقعاً خواهان ملکوت خداوند هستی، پس در روخ فقیر باشد. اگر همواره خودت را نگه بداری، خواهی باخت. اگر خودت را ببازی، خواهی یافت!”
اینها از نظر بودا کاملاًبی معنی هستند. اینها جملاتی منطقی نیستند، جملاتی از عشق، احساس و شهود هستند.
کبیر میگوید: زندگی و مرگ باهم هستند، و نباید تلاش کرد که انتخاب کنی. عشق و مرگ دو جنبه از یک انرژی هستند. انقلاب او در همینجاست ـــ او بزرگترین ترکیبی را که تاکنون آزمایش شده خلق میکند. چگونه عشق و مرگ میتوانند یکی باشند؟ آنها یکی هستند. کبیر سعی ندارد چیزی را اثبات کند، فقط افشا میکند. او هیچ چیز را شرح نمیدهد و فلسفهای به دنیا نمیدهد. فقط روشنگری میکند ـــ مورد هرچه که هست، آن را روشن میسازد و نور بر آن میتاباند. و میتوانی ببینی که عشق و مرگ یکی هستند، مادّه و ذهن یکی هستند، خالق و خلقت یکی هستند.
من او را انقلابی میخوانم زیرا او بدون انتخاب باقی میماند: انتخاب نمیکند، به زندگی همانگونه که هست اجازه میدهد. او هیچ تعصبی ندارد، چه موافق و چه مخالف. او هرگز زندگی را ترک نکرد، در بازار زندگی میکرد. ولی او بازار را به یک فضای مراقبه متحول کرد. او در دنیا زندگی کرد ولی انسانی دنیایی نبود. او روی زمین راه میرفت ولی طوری راه میرفت که گویی هرگز زمین را لمس نکرده است. دوییتها در او ازبین رفته است.❤️❤️❤️
🔥🔥🔥 انقلاب: تفسیر اشو از سرودههای کبیر🔥🔥🔥 از ۱۱ تا ۲۰ فوریه ۱۹۷۸ 🔥🔥🔥 برگردان و ویرایش: محسن خاتمی 🔥🔥🔥 تیرماه ۲۷۰۳ 🔥🔥🔥 ویرایشنشده 🔥🔥🔥
🔥 1
❤️❤️❤️ فصل دهم
از میان این سرزمینهای افسونشده
۲۰ فوریه ۱۹۷۸
پرسش نخست
بهنظر میرسد که انقلاب داغ، مربوط به سر و تیز باشد. درحالیکه عشق بهنظر نرم، راحت و لطیف است. چگونه انقلاب و عشق میتوانند باهم بروند؟
درست مانند رفتن زن و مرد باهم است. درست همانطور که سر و قلب در تو با هم میروند، درست مانند این است که بدن و روح در تو باهم هستند. قلب بدون سر نمیتواند وجود داشته باشد و سر بدون قلب نمیتواند زنده باشد. اینها مثبت و منفی هستند، یین و یانگ هستند. زندگی از قطبهای متضاد تشکیل شده ـــ و هرگاه یکی را در مخالفت با دیگری انتخاب کنی، فقط نیمه هستی، هرگز تمام نخواهی بود.
برای داشتن تمامیت نیاز به شهامت است. و بزرگترین شهامت پذیرفتن قطبهای متضاد است؛ زیرا این قطبهای متضاد غیرمنطقی هستند ـــ نباید چنین باشد، ولی چنین هست. ریشهها در زمین به سمت پایین میروند و درخت به سمت بالا رشد میکند. و حرکت صعودی درخت بستگی به حرکت ریشهها دارد. نباید چنین باشد، این بسیار غیرمنطقی است.
فریدریک نیچه گفته است که اگر بخواهی به بهشت بروی مجبور هستی که ریشههایت را به جهنم بفرستی. و او درست می گوید. بدون لمس جهنم قادر نخواهی بود بهشت را لمس کنی. بدون اینکه گناهکار بوده باشی نمیتوانی یک قدّیس باشی. و کسی که هرگز گناهی مرتکب نشده و یک قدیّس شده، یک قدیس ضعیف و بسیار ناتوان است. قداست است هیچ غنایی در خودش ندارد.
روز با شب و توسط شب زندگی میکند. و تو بیدار هستی زیرا خوابیده بودی، و میتوانی استراحت کنی چون کار کردهای. زندگی به قطبهای متضاد متّکی است ـــ اگر یکی را انتخاب کنی تمامی این آهنگ را نابود کردهای.
این چیزی است که اتفاق افتاده ــ این پرسشی بسیار مربوط است. در گذشته انقلابها به سر مربوط بودهاند و برای همین شکست خوردهاند. آیا نمیتوانی ببینی؟ تمامی انقلابها شکست خوردهاند. انقلاب فرانسه، روسیه یا چین. چرا انقلابها یک شکست بودهاند؟ دلیل آن، عمیقترین دلیل آن این است که در آنها قلب وجود نداشته. آنها فقط ریشه در سر داشته اند، توسط منطق زندگی کردهاند. و زندگی غیرمنطقی است. ❤️❤️❤️
🔥🔥🔥 انقلاب: تفسیر اشو از سرودههای کبیر🔥🔥🔥 از ۱۱ تا ۲۰ فوریه ۱۹۷۸ 🔥🔥🔥 برگردان و ویرایش: محسن خاتمی 🔥🔥🔥 تیرماه ۲۷۰۳ 🔥🔥🔥 ویرایشنشده 🔥🔥🔥
🔥 1
Repost from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
00:29
Відео недоступнеДивитись в Telegram
.
🎈مقایسه اظهارات جواد ظریف درباره حجاب رسمی زنان ذیل حاکمیت جمهوری اسلامیِ ایران
و اظهارات سهیل شاهین، سخنگوی طالبان، درباره حجاب اجباری زنان در امارت اسلامی افغانستان.
@Rfrens
#چرکنویس
IMG_0222.MP45.47 MB
Repost from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
Фото недоступнеДивитись в Telegram
🎈زنان ایران و مردان ایران را نترسانید،
نامزد لولو و نامزد هلو درست نکنید.
زنان ایران پرچمدار رهایی ایران هستند.
#تحریم_انتخابات
#چرکنویس
#زن_زندگی_آزادی
@Rfrens
❤ 3
Оберіть інший тариф
На вашому тарифі доступна аналітика тільки для 5 каналів. Щоб отримати більше — оберіть інший тариф.